گزارشی از جلسۀ سوم مدرسۀ پاییزۀ ۱۴۰۳: اخلاق و هنر
حجتالاسلام محمدحسین سرانجام در مقدمۀ بحث گفت: خاستگاه من فلسفۀ هنر است و در این فرصتی که در این دوره تعریف شده میخواهم به نسبت فلسفۀ هنر و فلسفۀ اخلاق بپردازم.
دکتر سرانجام گفت: نگاهِ اخلاق به هنر و نگاهِ هنرمند به اخلاق موضوعی متفاوت از بحث ماست، مسئلۀ ما در اینجا رابطۀ میان فلسفۀ هنر و فلسفۀ اخلاق است. ما در حوزۀ اخلاق ارزشهای اخلاقی داریم که ممکن است در مباحث فرااخلاق دیدگاههای متفاوتی نسبت به آنها اتخاد کنیم و درنتیجه این ارزشها متفاوت باشند. در هنر هم با گزارههایی سروکار داریم که نمیتوانیم آنها را در قالب «هست» و «نیست» به کار ببریم و استفاده از تعبیر «گزاره» هم برای آنها درست و دقیق نیست و میتوانیم آنها را داوریهای زیباییشناختی بنامیم. کانت با کتاب «نقد قوۀ حکم» اساس دیگری به این نوع مسائل داد. او «نقد عقل عملی» به مباحثی پرداخت که پژوهشگران فلسفۀ اخلاق بیشتر با آن سروکار دارند و در «نقد عقل محض» هم به مباحث فلسفۀ نظری پرداخت.
حجتالاسلام سرانجام با طرح این پرسش ادامه داد که حال آیا ارزشهای اخلاقی تأثیری در ارزشهای زیباییشناختی دارند یا نه؟ در اثر هنری آیا بیان یک نکتۀ غیراخلاقی به هنریبودنِ اثر ضربه میزند یا نه؟
و در ادامه گفت: برای ما سابقاً اینطور بوده که به تصویر کشیدنِ ناهنجاری اخلاقی در آثار هنری، آن هنر را کمارزش میکرد. یعنی برای ما وجود ناهنجاری اخلاقی در اثر هنری چنین تأثیری دارد و ارزش آن را پایین میآورد. همین مسئله میتواند ما را به سمت محدود کردنِ آثار هنری ببرد و مجوّز سانسور باشد و از طرفی سانسور با مالکیت هنرمند بر اثر هنریاش تقابل دارد. افلاطون با همین دیدگاه نسبت به ارزش آثار هنری میپرسد آیا با این وصف میتوانیم به کودکان اجازه دهیم با آثار هنری غیراخلاقی مواجه شوند؟ این از اولین تقابلهای فلسفۀ هنر و فلسفۀ اخلاق است.
او در تشریح دیدگاه افلاطون گفت: به این دیدگاه اخلاقگرایی افراطی گفته میشود. یعنی میان ارزش اخلاقی و ارزش هنری، ارتباط مستقیم قائل شویم و چنان این ارتباط را شدید بدانیم که یکی را با تأثیرپذیری از دیگری، بیارزش و محدود کنیم. تحلیل افلاطون برای این مسئله این است که هنر با جزء زبون نفس سروکار دارد، پس باید بر محتوای اخلاقی آن حساس بود تا جزء دانیِ نفس فربه نشود و بر قوای عقلی غلبه نکند.
افلاطون بسیاری از آثار کلاسیک یونانی را به دروغگویی و دیگر مسائل غیراخلاقی متهم میکند. ارسطو در این مسئله منتقد افلاطون است و «هنر تقلیدی» را میپذیرد و آن را دروغین نمیشمارد. بلکه آن را بازنماییِ کنشِ انسانی میداند، یعنی داستان یا شعر (poem) اگرچه همانطور که از واژهاش برمیآید برساختِ چهارچوب داستان است اما در لحظات و موقعیتها همان کنش انسانی را بازنمایی میکند.
برای ما سابقاً اینطور بوده که به تصویر کشیدنِ ناهنجاری اخلاقی در آثار هنری، آن هنر را کمارزش میکرد. یعنی برای ما وجود ناهنجاری اخلاقی در اثر هنری چنین تأثیری دارد و ارزش آن را پایین میآورد. همین مسئله میتواند ما را به سمت محدود کردنِ آثار هنری ببرد و مجوّز سانسور باشد و از طرفی سانسور با مالکیت هنرمند بر اثر هنریاش تقابل دارد.
ارسطو هدف از تراژدی را کاتارسیس یا پالایش و تصفیۀ مخاطب میشمارد و به چنین رابطهای میان اخلاق و هنر قائل میشود. این دیدگاه تا قرن هجدهم پابرجا بود تا زمانی که تجربهگرایان مسئلۀ «ذوق» را مطرح کردند و آن را در حد فاصل بین ادراکات عقلی و ادراکات حسی جای دادند. این قوۀ ادراکی «حس درونی» هم گفته شد که بهخصوص ذوق و زیبایی را درک میکند. کانت آن را «قوۀ حکم» خواند. درک زیبایی از طرفی ادراک حسی نیست و از طرف دیگر کلّیت و ضرورتِ ادراکات عقلی را هم ندارد. لذا مُدرِک دیگری بین این دو به نام حس درونی باید برای آن در نظر گرفت. درک زیبایی بعد از تأمل روی میدهد و درک زیباییِ هنر نیز پیچیدهتر است.
دکتر سرانجام ادامه داد: این پرسش که «ملاک داوری ذوقی چیست؟» به آغاز بحث زیباییشناسی منجر شد. اما مباحث استتیک یا زیباییشناسی اساساً ناظر به ادراک حسی است نه عقلی. کانت از پنج لحاظ کیفیت، کمّیت، نسبت و جهت از زیبایی بحث میکند و این جنبهها به داوری زیبایی ختم میشود. درحقیقت ما داوری زیباییشناختی داریم، نه زیبایی؛ خودِ زیبایی چیز قابل اشارهای نیست.
کانت در توضیح «کیفیت» میگوید زیبایی و لذتی که آزاد و بدون عُلقه و تعصب باشد ملاک است. در توضیح «کمّیت» میگوید ما در امر زیبا انتظار موافقت همگان با آن لذت و زیبایی را داریم و امکان مخالفت نیز وجود دارد و این موافقت بر طریق کلّیت و ضرورت عقلی نیست. در توضیح «نسبت» نیز قانونمندیِ بدون قانون و در توضیح «جهت» نیز نبود ضرورت را مطرح میکند. البته همۀ این جنبهها به همان بیعُلقه بودن و آزاد بودن برمیگردد و این نسبتی با آزادی دارد.
حجتالاسلام سرانجام در ادامۀ بحث خود گفت: با ظهور روانکاوی و روانشناسی فرویدی، «کاتارسیس» بهجای اینکه تصفیه و پالایش معنا شود، به «تخلیه» تفسیر شد و با این رویکرد، شاید نمایش امر غیراخلاقی حتی اثر مثبت در هنر و در مخاطب داشته باشد.
وی در پایان مجدداً به پرسش اصلی جلسه برگشت و گفت: با این توضیحات، ارزشهای اخلاقی چه نسبتی با ارزشهای زیباییشناختی دارند؟ برای این نسبت سه حالت مفروض است: بودنِ ارزش اخلاقی در ارزشگذاری زیباییشناختی شرط باشد یا نبودنِ ارزش اخلاقی در ارزشگذاری زیباییشناختی شرط باشد یا برای ارزشگذاری زیباییشناختی بودن یا نبودنِ ارزش اخلاقی شرط نباشد.
حالت اول دو نوعِ افراطی و معتدل میتواند داشته باشد که در نوع افراطیِ آن اثرِ فاقد ارزش اخلاقی یا بیارزش بدانیم و در نوع معتدلِ آن چنین اثری کمارزش میشود. در حالت دوم وجودِ ناهنجاریِ اخلاقی است که به هنر ارزش میدهد. حالت سوم نیز حالت استقلال و تباین است.
دکتر سرانجام بحث خود را با این نکته به پایان برد که اگر مسئلۀ اخلاق را اثر و پرورش اخلاقی بدانیم و اگر پرورش اخلاقی را براساس آزادی و اختیارِ فرد تعریف کنیم، این پرورش و اثرپذیری با امر و نهی و دیکته کردن اتفاق نخواهد افتاد و تنها راهی که برای پرورش اخلاقی داریم همان هنر است.