
گزارشی مفصل از کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق | گزارش اول از ۴ کتاب ایمانوئل کانت در حوزۀ اخلاق
چرا کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق مهم است؟
چگونه اخلاق کانت بخوانیم؟
برای بسیاری از پژوهشگران و متفکران، این پرسش مطرح است که چه عواملی باعث شده است اخلاق در آثار ایمانوئل کانت چنین اهمیت ویژهای پیدا کند؟ چه باورهای متافیزیکی، تاریخی و اجتماعیای او را به اتخاذ چنین مواضعی در حوزه فلسفۀ اخلاق سوق داده است؟
کانت در دوران روشننگری زندگی میکرد، دورهای که با اعتقاد قوی به عقل، علم و پیشرفت انسانی شناخته میشد. او پیشرفت اخلاقی را بهعنوان بخشی اساسی از این پیشرفت میدید.
برای کانت، روشنفکری واقعی، نهتنها عقلانی یا علمی، بلکه اخلاقی نیز بود. او معتقد بود جوامع و افراد میتوانند با عقلانیتر شدن در تصمیمگیریهای اخلاقی خود، پیشرفت کنند و به دیگران احترام بگذارند و آنها را هدف (غایت)، و نه وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود، ببینند.
کانت در مقالۀ معروف خود به نام «روشن نگری چیست؟» (۱۷۸۴)، آن را «خروج انسان از نابالغی به تقصیر خویشتن خود. و نابالغی، ناتوانی در به کارگرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری» تعریف کرد.
در ادامه میگوید:« دلیر باش در استفاده از فهم خویش، این است شعار روشننگری. به عبارت دیگر روشننگری درباره استفاده مستقل از عقل برای درک جهان، انجام انتخابهای اخلاقی و شکلدادن به جامعه بر اساس اصول عقلانی است.
وقتی اخلاق، بنیان رفاه فردی و اجتماعی باشد، آنگاه جوامع زمانی عادلانهتر و هماهنگتر میشوند که این اصول اخلاقی عقلانی را بپذیرند. از سوی دیگر، عصر روشننگری ایدههای حقوق بشر، برابری و آزادی فردی را ترویج میکرد.
فلسفۀ اخلاق کانت با این ایدهها همخوانی داشت، زیرا تأکید داشت انسانها نباید به عنوان ابزارهایی برای اهداف دیگران استفاده شوند.
این امر به عنوان گسترشی اخلاقی از تأکید روشننگری بر عقل و آزادی تلقی میشد و کانت را به این باور رساند که پیشرفت اخلاقی بخشی از پروژه بزرگتر روشننگری است.
در کتاب صلح پایدار (۱۷۹۵)، کانت فلسفه اخلاقی خود را در روابط بینالملل به کار گرفت و از جهانی حمایت کرد که در آن ملتها بر اساس اصول احترام، خودمختاری و صلح با یکدیگر رفتار کنند.
او معتقد بود اصول اخلاقی مبتنی بر عقل میتوانند ساختارهای سیاسی و اجتماعی را به سمت روابط عادلانهتر و صلحآمیزتر هدایت کنند. این بازتابی از باور او بود که توسعۀ اخلاقی نه تنها یک هدف فردی، بلکه عاملی است که میتواند جوامع را متحول کند.
دقیقاً به همین دلیل بود که تا این حد اصرار داشت قوانین اخلاقی مبتنی بر وظیفه و برگرفته از عقل خودمختار باشند، زیرا تنها در این شرایط است که همه جهانیان، فارغ از شرایط و سلایقشان، موظف به پیروی از آنها هستند.
به عبارت دیگر، تمرکز کانت بر اخلاق و پیشرفت اخلاقی عمیقاً با دیدگاه او مبنی بر اینکه عقل ویژگی اصلی انسانها است، مرتبط بود. او معتقد بود همانطور که عقل باعث پیشرفتهای علمی و فکری در دوران روشننگری شده بود، میتواند باعث پیشرفتهای اخلاقی و اجتماعی نیز شود.
برای کانت، معیار واقعی پیشرفت تنها توسعه تکنولوژیکی یا علمی نبود؛ بلکه توسعه خودمختاری اخلاقی و ایجاد اصول اخلاقی بود که جامعهای عادلانه و انسانی ایجاد کند.
برای فهم بهتر نظر کانت دربارۀ اخلاق، میتوان به چندین اثر کلیدی او که به فارسی نیز ترجمه شدهاند، رجوع کرد.
برخی از این آثار به طور مستقیم به مسائل اخلاقی پرداختهاند و میتوانند دید عمیقتری از مواضع کانت ارائه دهند. چند کتاب اصلی به قلم او که مستقیماً به ایدههای اخلاقی میپردازد عبارتند از:
۱ـ مقدمهای بر مابعدالطبیعه اخلاق (Grundlegung zur Metaphysik der Sitten, 1785):
این اثر اصلیترین متن کانت است که در آن مفاهیم اصلی اخلاقی مانند امر مطلق، وظیفه، و قانون اخلاقی معرفی میشوند. او در این کتاب استدلالهای خود را برای بنیانگذاری اخلاق بر اساس عقل مطرح کرده و ایدۀ عمل کردن بر اساس اصولی که قابلیت عمومی شدن دارند را توضیح میدهد.
۲ـ نقد عقل عملی (Kritik der praktischen Vernunft, 1788):
این کتاب معمولاً به عنوان ادامهای بر بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق در نظر گرفته میشود. کانت در این اثر ایدهی عقل عملی را گسترش میدهد؛ یعنی چگونگی هدایت تصمیمات اخلاقی توسط عقل به جای امیال. او رابطه بین آزادی، خودمختاری، و قانون اخلاقی را با عمق بیشتری بررسی میکند.
۳ـ مابعدالطبیعه اخلاق (Die Metaphysik der Sitten, 1797):
این کتاب یکی از جامعترین آثار کانت در حوزه اخلاق است و شامل دو بخش اصلی میشود:
آموزۀ حق (Rechtslehre) که بر فلسفۀ حقوق و سیاست متمرکز است و به حقوق افراد و ماهیت عدالت میپردازد و آموزۀ فضیلت (Tugendlehre) که متمرکز بر وظایف اخلاقی و فضایل است و ایدههای مطرحشده در آثار قبلی اخلاقی کانت را گسترش میدهد. این بخش به وظایف کامل و ناقص پرداخته و دیدگاه عملیتری از نظریه اخلاقی کانت ارائه میده
۴ـ دین در محدوده عقل محض (Die Religion innerhalb der Grenzen der bloßen Vernunft, 1793):
اگرچه این کتاب عمدتاً به موضوعات دینی میپردازد، اما بینشهایی درباره دیدگاههای اخلاقی کانت، به ویژه ایده بالاترین خیر، یعنی اتحاد فضیلت و خوشبختی، ارائه میدهد. این اثر برای درک ارتباط بین اخلاق کانت و دیدگاههای او در مورد دین و پیشرفت اخلاقی بسیار مهم است.
کتاب اول: بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق
ترجمۀ حمید عنایت و علی قیصری. انتشارات خوارزمی
کانت کتابش را با توضیح ضرورت داشتن فلسفۀ اخلاق محض و مستقل از علم تجربی آغاز میکند.
او تأکید میکند که اصول اخلاقی باید تماماً از عقل محض استنتاج شوند و نه از تجربیات یا خواستههای انسانی.
این کتاب، مبنایی برای یک مابعدالطبیعه اخلاق آینده فراهم میکند که به بررسی این سؤال میپردازد: چگونه عقل محض قوانین اخلاقی را تعیین میکند؟
در توضیح اینکه چرا این مطلب برای کانت تا این اندازه مهم بود، باید گفت که جداسازی فلسفۀ اخلاق از علم تجربی باعث میشود اصول اخلاقی جهانی، ضروری و عینی باشند.
این بدان معناست که آنها باید برای همه موجودات عقلانی، بدون توجه به تجربیات شخصی، خواستهها یا زمینههای فرهنگیشان اعمال شوند (یعنی به نحو پیشینی (a priori) تحقق داشته باشند).
اگر اصول اخلاقی بر اساس دادههای تجربی (مانند احساسات، تجربیات یا نتایج) باشند، این اصول تابع شرایط و متغیر خواهند بود و این امر جهانشمولیت آنها را تضعیف میکند.
نکتۀ بعدی این است که نظام اخلاقی کانت بر ایده وظیفه استوار است، یعنی انجام دادن کاری فقط به این دلیل که درست است، نه به دلیل سود شخصی یا تمایل احساسی.
اگر اصول اخلاقی بر اساس خواستهها یا نتایج باشند، افراد ممکن است تنها زمانی از آنها پیروی کنند که به نفعشان باشد، نه به دلیل احترام به قانون اخلاقی.
با پایهگذاری اخلاق بر اساس عقل محض، کانت بیان میکند که افراد از روی وظیفه و با احترام به یک قانون جهانی عمل میکنند که این موضوع باعث خودمختاری واقعی در اخلاق میشود.
علاوه بر این، دادههایی مانند هنجارهای فرهنگی یا تمایلات شخصی ماهیتی ذهنی(سوبژکتیو) دارند و فاقد عینیتاند یعنی ممکن است در زمینههای مختلف، نسبی و متفاوت باشند.
کانت قصد داشت چارچوبی اخلاقی ارائه دهد که بتواند راهنمایی روشن و عینی برای رفتار انسانی فراهم کند، صرفاً بر اساس عقل محض. این امر اخلاق را از نوسانات تجربه انسانی مستقل میسازد و اطمینان میدهد که اخلاق بهطور عینی و بیطرف باقی میماند.
چه چیزی میتواند مبنای ثابتی برای عمل اخلاقی فراهم کند که وابسته به شرایط بیرونی متغیر نباشد؟ کانت معتقد بود که عقل کلید این موضوع است، زیرا عقل در همۀ انسانها مشترک است و میتواند قوانین عینی برای نحوۀ رفتار ما ارائه دهد.
فصل اول: گذار از معرفت عقلی معمولی اخلاق به معرفت فلسفی اخلاق
کانت مشاهده کرد که اعمال میتوانند به دلایل مختلفی انجام شوند: تمایلات شخصی، احساسات یا پاداشهای بیرونی. اما او دریافت که این انگیزهها ناپایدار و وابسته به شرایط هستند؛ یعنی میتوانند از فردی به فرد دیگر و از شرایطی به شرایط دیگر تغییر کنند.
بنابراین، او این پرسش را مطرح کرد که چه چیزی میتواند مبنای ثابتی برای عمل اخلاقی فراهم کند که وابسته به شرایط بیرونی متغیر نباشد؟ کانت معتقد بود که عقل کلید این موضوع است، زیرا عقل در همۀ انسانها مشترک است و میتواند قوانین عینی برای نحوۀ رفتار ما ارائه دهد.
کانت استدلال میکند که تنها چیزی که میتوان آن را «خوب بدون قید و شرط» دانست، ارادۀ خوب است. استعدادهایی مانند هوش یا شجاعت و حتی خوشبختی به خودی خود خوب نیستند، زیرا اگر تحت هدایت اراده خوب نباشند، میتوانند به نتایج منفی منجر شوند.
کانت تأکید میکند که ارادۀ خوب به خاطر آنچه که به دست میآورد ارزشمند نیست، بلکه به خاطر ذات اخلاقیاش خوب است. حتی اگر فردی با اراده نیک در دستیابی به هدفش ناکام بماند، خود اراده همچنان ارزشمند است.
کانت میگوید: «ارادۀ نیک خوب است نه به خاطر آنچه که بهدست میآورد یا محقق میکند… بلکه به خاطر نفسِ اراده کردنش.» در این فصل، مفهوم اینکه اعمال اخلاقی باید توسط وظیفه هدایت شوند و نه توسط نتایج مورد انتظار، معرفی میشود.
ارزش اخلاقی یک عمل از نیت پشت آن ناشی میشود، بهویژه زمانی که عمل از سر احترام به قانون اخلاقی انجام میشود. او توضیح میدهد که اعمالی که برای سود شخصی یا نتیجهای خاص انجام میشوند، دارای ارزش واقعی اخلاقی نیستند.
در عوض، عملی باید بر اساس یک اصل انجام شود که بتوان آن را به عنوان یک قانون عمومی پذیرفت این چیزی است که کانت آن را «امر مطلق» مینامد. اساساً، فرد باید تنها بر اساس اصلی عمل کند که بتوان آن را بهعنوان یک قانون عمومی پذیرفت، مستقل از تمایلات شخصی یا نتایج.
در واقع، کانت به دنبال این بود که اخلاق را بر چیزی محکمتر از احساسات یا پیامدها بنا کند و این موضوع او را به این نتیجه رساند که اراده نیک، که با وظیفه و عقل هدایت میشود، تنها چیزی است که بدون قید و شرط خوب است.
رویکرد او از ایدهآل روشننگری درباره عقل انسانی به عنوان بالاترین توانایی برای تعیین حقیقت و اخلاق سرچشمه میگیرد.
فصل دوم: گذار از حکمت مردمپسند اخلاق به مابعدالطبیعه اخلاق
در این فصل کانت تمایز بین فلسفه اخلاق مردم پسند (بر اساس مشاهدات تجربی) و مابعدالطبیعه اخلاق (بر اساس عقل محض) را توضیح میدهد.
او بهطور مفصل به استدلالهای خود دربارۀ وجود یک قانون اخلاقی که برای تمامی موجودات عقلانی قابلاعمال باشد، میپردازد. استدلالهای اصلی او حول محور ماهیت وظایف اخلاقی، خودمختاری اراده و امر مطلق شکل میگیرد.
در تحلیل آغازین، عقلانیت بهمعنای کنش بر پایۀ تصور ما از قانون درک میشود؛ نه لزوماً قانونی نیک یا بد، بلکه اصل «قانونپذیری» بهعنوان ساختار بنیادین ارادهی عقلانی.
بااینحال، همانطور که کانت نشان میدهد، این قانونپذیری صرفاً صورتی تهی نیست، بلکه «محتوای قانون» نیز از منشأ معینی سرچشمه میگیرد: از ارزشی که انسان برای انسانیت و طبیعت عقلانی خویش قائل است.
برای روشن شدن معنای قانونگذاری اخلاقی، کانت نمونهای آشنا را مطرح میکند: پژوهش علمی. اگر کسی از سر کنجکاوی به تحقیق علمی میپردازد، در واقع این ارزش را بهرسمیت میشناسد که «دانستن خوب است».
از آنجا که ما موظفیم به اهداف مشروع دیگران احترام بگذاریم، چنین انتخابی نهفقط ناظر به خود فرد، بلکه متضمن نوعی ادعای اخلاقی نسبتبه دیگران نیز هست: دیگران نباید مانع این کنش شوند و در مواردی حتی باید در آن مشارکت کنند. بهبیان دیگر، کنش فرد در مقام پژوهشگر، شکلی از قانونگذاری اخلاقی است که متوجه همگان است.
بااینحال، قانونگذاری اخلاقی بیقید و شرط نیست. اگر هدف یا وسیلهای که فرد برمیگزیند با ارزش ذاتی انسان (یعنی انسان بهمثابه غایت فینفسه) در تعارض باشد، آن هدف یا وسیله نمیتواند بهعنوان قانونی جهانشمول پذیرفته شود.
در این صورت، انتخاب فرد فاقد اعتبار اخلاقی خواهد بود، چرا که ماکسیم او با کرامت انسانی ناسازگار است و شایستهی تبدیل شدن به قانون اخلاقی نیست.
کانت در اینجا تمایز روشنی میان دو نوع انگیزش برای اطاعت از قانون اخلاقی قائل میشود. گاه فرد از بیم مجازات یا به امید پاداش ــ مانند ترس از جهنم یا میل به بهشت ــ از قانون پیروی میکند؛ اینگونه انگیزش را کانت «دگرآیین» مینامد.
در مقابل، هنگامیکه فرد صرفاً از آن رو از قانون تبعیت میکند که آن را بهعنوان قانونی عمومی و شایستهی پذیرش همگانی تأیید مینماید، با انگیزشی «خودآیین» عمل کرده است.
از نظر کانت، فقط انگیزش خودآیین میتواند اخلاقی باشد، زیرا تنها در این حالت است که ارادۀ انسان از عقل خویش پیروی میکند، نه از امیال یا عوامل بیرونی.
در بالاترین سطح، اخلاق کانتی تصویری ایدهآل از جامعهای عقلانی ترسیم میکند که در آن، همۀ افراد بهمثابۀ قانونگذاران اخلاقی عمل میکنند. این جامعۀ فرضی «ملکوت غایات» نام دارد؛ جامعهای که در آن هر انسان هم بهعنوان غایتی در خود و هم بهعنوان قانونگذاری برای دیگران بهرسمیت شناخته میشود.
قوانین این جمهوری عقلانی نه از بیرون تحمیل شدهاند، بلکه از عقل آزاد انسانها سرچشمه میگیرند.
در این جامعه، هر کس حق دارد اهداف خود را برگزیند، مشروط بر آنکه این اهداف با آزادی و کرامت دیگران در تعارض نباشند. «مملکت غایات» در حقیقت بازنمایی ایدهآل یک نظم اخلاقی است، نه توصیفی از وضعیت واقعی جهان.
سرانجام، کانت منشأ کرامت انسان را در توانایی او برای قانونگذاری اخلاقی میبیند. انسان، از آنرو که میتواند از طریق عقل خود قوانینی را بر خود و دیگران تحمیل کند، واجد شأن و ارزشی مطلق است.
این کرامت همان چیزی است که به «ارادۀ نیک» ارزشی بیقید و شرط میبخشد. بهتعبیر کانت: «ارادۀ نیک دارای ارزش بیقید و شرط است، چرا که به انسان سهمی در قانونگذاری جهان اخلاقی میبخشد و او را شایستۀ عضویت در مملکت غایات میسازد» (AK 4:435).
از این منظر، اخلاق دیگر صرفاً مجموعهای از احکام بیرونی نیست، بلکه تجلی ارادهی آزاد و عقلانی انسان در مقام فاعل اخلاقی است.
کانت منشأ کرامت انسان را در توانایی او برای قانونگذاری اخلاقی میبیند. انسان، از آنرو که میتواند از طریق عقل خود قوانینی را بر خود و دیگران تحمیل کند، واجد شأن و ارزشی مطلق است.
فصل سوم: گذر از مابعدالطبیعه اخلاق به نقد عقل ناب عملی
کانت در این بخش از بحث خود، میگوید که اراده، علت یک موجود عقلانی است، زیرا ارادۀ ما بر اعمال ما تأثیر میگذارد و از طریق اعمال است که ما در دنیا اثر میگذاریم. اما اگر اعمال ارادۀ ما، یعنی انتخابها و تصمیماتمان، توسط قوانین طبیعت تعیین میشد، آنگاه ارادۀ ما دیگر آزاد نمیبود.
اگر فرض کنیم که همۀ انتخابهای شما بهوسیلۀ یک قانون روانشناختی تعیین میشود، مثلاً «ارادۀ هر فرد همیشه بر اساس قدرت خواستههای او تعیین میشود»، گرچه شما همیشه بر اساس قویترین خواستهتان عمل خواهید کرد، اما ارادۀ شما بهزعم کانت آزاد نخواهد بود.
انسان آزاد، کسی است که اعمالش توسط هیچ نیروی خارجی، حتی خواستههای خودش، تعیین نمیشود.
این مفهوم آزادی منفی است، کانت معتقد است که این آزادی میتواند ما را به سوی مفهومی مثبت از آزادی هدایت کند. اراده یا عقل عملی نمیتواند بهطور تصادفی عمل کند. بلکه باید براساس دلایل و اصول عقلانی عمل کند، زیرا انتخابهای ما بهطور خودکار باید از دلایلی ناشی شوند که مطابق با نظم علت و معلول هستند.
در غیر این صورت، عمل انسان بهطور معناداری نمیتواند توضیح داده شود. از آنجا که دلایل از اصول ناشی میشوند، اراده باید یک اصل داشته باشد.
بنابراین اراده آزاد باید قانون یا اصلی داشته باشد که خود به خود بدهد. ارادۀ آزاد بنابراین باید ارادهای خودمختار باشد، و قانون اخلاقی همان قانون ارادۀ خودمختار است. کانت نتیجه میگیرد که «ارادۀ آزاد و اراده تحت قوانین اخلاقی یکی و همان چیز است» (AK 4:447)
خوانندگان گاهی از سهولت نتیجهگیری کانت شگفتزده میشوند. در بخش قبلی، کانت نشان داد که انگیزش اخلاقی باید خودمختار باشد، به این معنا که قوانین اخلاقی باید قوانینی باشند که خود به خود بدهیم.
بنابراین هر موجودی که تحت قانون اخلاقی قرار دارد باید خودمختار باشد. اما این استدلال به یک ادعای متقابل وابسته است به این معنا که هر موجود خودمختار باید تحت قانون اخلاقی قرار بگیرد.
بنابراین آزادی و اخلاق بهطور تحلیلی به هم متصل هستند. یک ارادۀ آزاد ارادهای است که تحت قانون اخلاقی قرار دارد، پس اگر ارادههای آزاد داریم، تحت قانون اخلاقی قرار داریم. اما آیا ارادۀ آزاد داریم؟
کانت اشاره میکند که تا جایی که عقلانی هستیم، بهطور ضروری « بر اساس ایده آزادی» عمل میکنیم (AK 4:448). بنابراین انتخابهای عقلانی زیر نوعی پیشفرض از آزادی انجام میشود. و چون اینگونه است، کانت پیشنهاد میدهد که ما باید زمانی که این انتخابها را انجام میدهیم، خود را مقید به قوانین آزادی ببینیم.
عقلانیت ایجاب میکند که ما خود را تحت ایده آزادی ببینیم و آزادی یعنی عمل کردن مطابق با قانون اخلاقی، بنابراین عقلانیت ایجاب میکند که خود را مقید به قانون اخلاقی بدانیم. استدلال کانت کامل به نظر میرسد.
اما کانت از استدلال خود راضی نیست. او معتقد است استدلال توضیح نمیدهد که چرا ما به مفاهیم اخلاقی علاقهمند میشویم. گفتیم که ما نمیتوانیم بهوسیله هیچگونه علاقهای خارج از اخلاقی بودن حرکت کنیم، زیرا اگر وظیفه خود را بهخاطر چیزی دیگر انجام دهیم، در حقیقت طبق یک دستور مشروط و نه مطلق عمل کردهایم.
اما اکنون کانت میگوید اگر قرار است بر اساس مفاهیم اخلاقی عمل کنیم باید ابتدا به آنها علاقهمند شویم. این زمانی واضحتر است که اخلاق از ما بخواهد چیزی را انجام دهیم که برخلاف خوشبختیمان است.
اینجا از یکسو چیزی است که شما شدیداً میخواهید انجام دهید، چیزی که خوشبختی شما به آن بستگی دارد؛ اما پس از تأمل متوجه میشوید که انجام آن کار اشتباه خواهد بود.
اگر قرار است این تأمل شما را به این نتیجه برساند که از عمل خودداری کنید، باید ارزش عمل خودمختار را و خودتان را بهعنوان کسی که قادر به انجام آن است، با ارزشهایی مقایسه کنید که در برابر آنها خوشبختی شما «هیچ ارزشی» ندارد (AK 4:450).
کانت میگوید که انسانها باید قادر باشند تا بین خوشبختی خود و ارزشهای اخلاقی تمایز قائل شوند. در شرایطی که یک عمل اخلاقی برخلاف خوشبختی ما باشد، عقل عملی باید ما را بهگونهای هدایت کند که نه تنها ارزش عمل اخلاقی را درک کنیم، بلکه خود را بهعنوان فردی که قادر به انتخاب این عمل است، باارزش بشماریم.
این تمایز نشان میدهد که اخلاقی بودن یک عمل، مستقل از پیامدهای آن، دارای ارزشی فراگیر و مطلق است.
اگر کسی با تأمل به این نتیجه برسد که انجام یک عمل خاص (که ممکن است به خوشبختی او کمک کند) اشتباه است، باید توانایی آن را داشته باشد که این عمل را بر اساس ارزشهای اخلاقی و نه صرفاً براساس لذت یا سود شخصی کنار بگذارد.
برای کانت، این عمل نشاندهنده خودمختاری انسان است که میتواند بدون توجه به لذتهای فوری، طبق اصول اخلاقی عمل کند.
پس ما به مفاهیم اخلاقی علاقهمند میشویم، زیرا اخلاق به ما اجازه میدهد که خود را بهعنوان موجوداتی اخلاقی و خودمختار ببینیم.
وقتی این مفاهیم را درک میکنیم و خود را بهعنوان موجوداتی که قادر به اعمال چنین تصمیمات اخلاقی هستند، میشناسیم، ارزش اخلاقی عمل را بالاتر از خوشبختی شخصی یا لذتهای آنی قرار میدهیم.
این نشان میدهد علاقه به اصول اخلاقی نه فقط بهعنوان یک نیاز عقلانی، بلکه بهعنوان یک انتخاب آزادانه است که نشاندهنده اراده اخلاقی و کرامت انسانی ماست.
نتیجهگیری
این کتاب در واقع به نحوی جهانبینی اخلاقی کانت را توضیح میدهد و اینکه اصول اخلاقی نباید از تجربه یا تمایلات فردی ناشی شوند، بلکه باید مستقل از آنها و بر پایه عقل خالص بنا شوند.
در اینجا، کانت به دنبال نشان دادن این است که تنها عقل میتواند قوانین اخلاقی جهانی و ضروری را شفاف کند.در حقیقت پیروی از قوانین اخلاقی بهخاطر خود قانون و نه بهخاطر پاداش، ترس از مجازات یا دستور خداوند است که ارزش حقیقی دارد ( این امر بررسی مفهوم آزادی را به همراه دارد).
در بخشهایی از کتاب، کانت تمایز بین فلسفه اخلاق مبتنی بر تجربیات و مابعدالطبیعه اخلاقی مبتنی بر عقل محض را توضیح میدهد. این تفکیک کمک میکند تا اخلاق از تجربیات فردی و فرهنگی جدا شود و بهعنوان یک قانون جهانی و مستقل از شرایط بیرونی شناخته شود.
در نهایت، کانت به مفهوم «ملکوت غایات» اشاره میکند که در آن انسانها بهعنوان قانونگذاران اخلاقی عمل میکنند و اخلاق بهعنوان مجموعهای از قوانین عینی و عقلانی مطرح میشود که همگان آنها را بهطور برابر پذیرفتهاند
این گزارش نخستین بخش از مجموعه کتابهای کانت دربارۀ اخلاق است. در این مجموعه گزارش قصد ما بر آن است که به طور پیوسته اصول اخلاقی کانت را به نحو گستردهتر توضیح داده و مفهوم عمل اخلاقی را در زمینههای مختلف تبیین کنیم.
هر کدام از این گزارشها به جنبههای مختلف نظریه اخلاقی کانت خواهد پرداخت و به تحلیل مفاهیم کلیدی مانند آزادی، اراده، و وظیفه در عمل اخلاقی میپردازند.