صد سال رسوایی
«…. برخی سربازان شوروی در افغانستان از کشتن لذت میبردند: یک گروهبان یکم که از آشنایانم بود، وقتی به خانه برگشت این احساس را تأیید کرد. او گفت: دیگر زندگی مثل سابق نیست. واقعا دوست دارم باز هم بکشم. برخی از آنها با خونسردی دربارهاش صحبت میکنند و از اینکه چگونه دهکدهای را به آتش کشیدند و ساکنانش را زیر مُشت و لگد کشتند احساس غرور میکنند. جی گلنگری میگوید: هر کسی که سربازان توپخانه را هنگام استفاده از توپخانه در میدان نبرد دیده باشد، یا به چشمان کهنهسربازانی نگاه کرده باشد که تازه از قتلعام برگشتهاند، یا شرح خلبانان از احساسی را که در هنگام نابودکردن اهداف خود داشتهاند مطالعه کرده باشد، با این لذّت ویرانگر آشناست…»
آنچهخواندید بخشی از از کتاب انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم است که توسط جاناتان گلاور، فیلسوف انگلیسی و استاد دانشگاه کینگز لندن نوشته شده است. هر چند نویسندهی این کتاب یک فیلسوف معاصر است اما نمیتوان گفت که ما با یک کتاب فلسفی مصطلح مواجه هستیم. انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم چنان که از نامش پیداست، بیشتر یک کتاب عینی و تجربی است درباره آنچه که انسان در قرن بیستم بر سر خود آورده است. اگر به تقریظهای اول کتاب نگاه کنید، به نامهای مشهوری همچون پیتر سینگر (فیلسوف فایدهگرا) و مارتا نوسبام (فیلسوف فضیلتگرا) برمیخورید که این کتاب را ستایش کردهاند. پیتر سینگر در تقریظ خود مینویسد: «تصور اینکه کتابی میتواند مهمتر از این باشد دشوار است.»
کتاب با جملهای از آر.جی. کالینگوود1 که فیلسوف تاریخ است، شروع میشود:«مشغله اصلی فلسفه در سده بیستم حساب کشیدن از تاریخ این قرن است.» در یک قرن گذشته چنان فجایعی در دنیا رخ داده که تا مدتها باید در مورد چرایی رخدادن آنها با هم گفتوگو کنیم.2
هر چند که عنوان کتاب، تاریخ اخلاقی قرن بیستم است، اما با مطالعه آن متوجه میشوید که موضوعش بیشتر تاریخ بیاخلاقیهای یک قرن گذشته است. در واقع دغدغه اصلی نویسنده نیز همین بوده است. عمده کتابهای جاناتان گلاور در حوزه اخلاق است و هدف او از تألیف این کتاب بررسی این نکته بوده که آیا با رخدادن چنین فجایعی هنوز هم میتوان از اخلاق سخن گفت؟ نیچه در آغاز قرن بیستم ادعا کرد که اخلاق متعارف دیگر به هیچ دردی نمیخورد و ما باید به دنبال اَبَرمرد3 باشیم. او معتقد بود آنچه امروزه به عنوان اخلاق مطرح میشود مختص ضعفاء است و آدمهای قوی به دنبال این حرفها نیستند و کار خودشان را میکنند. نویسنده در این کتاب میخواهد بررسی کند که آیا این فجایع میتوانند شواهدی بر درستی ادعای نیچه باشند یا ما باید به این ادعا به گونهای دیگر پاسخ بدهیم. گلاور در این کتاب هر دو دیدگاه را با هم توأم میکند: او از طرفی با نگاهی بدبینانه انسان را موجودی وحشتناک میخواند که ممکن است دست به هر کاری بزند و از سوی دیگر انسان را دارای گوهری درونی میداند که میتواند جلوی وحشیگریهای خود را بگیرد.
معمولا افرادی که در زمینه فلسفه اخلاق مطالعه میکنند، با سه رویکرد رقیب در اخلاق آشنایی دارند. این سه رویکرد عبارتند از: مکاتب نتیجهگرا که به دنبال بیشترین نتایج برای بیشترین تعداد آدمها هستند، مکاتب وظیفهگرا که به دنبال پایبندی بیچون و چرا به قواعد اخلاقی هستند (فارغ از این که به نتیجه مطلوب میرسند یا خیر)4 و مکاتب فضیلتگرا که به جای تمرکز بر آثار و قواعدِ حاکم بر افعال، به خود فاعل توجه میکنند. در این مکتب بیشتر به این توجه میشود که آیا خود فرد، آدم خوبی است یا نه؟ آیا نیت خوبی دارد یا نه؟ آیا صاحب فضیلت است یا رذیلت؟ معمولا افرادی که به تازگی مطالعه فلسفه اخلاق را شروع کردهاند، همیشه با این پرسش مواجه هستند که با توجه به مزیتهای هر کدام از این دیدگاهها، بالاخره باید کدام را انتخاب کرد؟
پاسخ این است که هر کدام از این نظریهها یک بخش از تجربه اخلاقی ما را پوشش میدهند: بعضی اوقات آثار و نتایج یک کار برای ما اهمیت بیشتری دارد، بعضی اوقات وظایف مطلقی داریم که فارغ از آثار و نتایج باید آنها را انجام بدهیم و بعضی اوقات باید تمرکزمان روی نیت و شخصیت و منش اخلاقی فرد باشد. نویسنده از هر سه دیدگاه برای تبیین توحشهای انسان و ارائه راه علاج برای آنها استفاده میکند.
ما در این کتاب با انبوهی از مثالهای عالی مواجه میشویم که میتوانیم از آنها در تدریس یا مطالعههای شخصی استفاده کنیم. به دانشجویان فلسفه اخلاق توصیه میشود که در کنار کتابهای تئوریک، این کتاب را نیز به تدریج مطالعه کنند. برای اینکه به خواندن این کتاب ترغیب شویم، بیایید به عنوان نمونه یکی از مباحث کتاب را با هم بررسی کنیم: مسئولیت اخلاقی دانشمندان یکی از مباحثی است که در اخلاق علم مطرح میشود. گاهی یک دانشمند کشفی انجام میدهد یا نظریهای مطرح میکند که تبعاتی دارد، مثلا نظریهای میدهد که دیگران بر اساس آن بمب اتم تولید میکنند. ممکن است این دانشمند بگوید من صرفا کار علمی انجام دادهام و فعالیتهای بقیه به من ربطی ندارد، (چنان که برخی از دانشمندان نیز در واقعیت چنین کردهاند.) اما همه ما میدانیم که این دیدگاه تا چه اندازه نادرست است. این کتاب برخی از این دانشمندان بیمسئولیت را معرفی میکند. البته گلاور از دانشمندانی که راجع به کشفیات و نظریات خود احساس مسئولیت داشتهاند، نیز نام میبرد. ممکن است خواننده احساس کند که این بحث به دردش نمیخورد، چون بسیاری از ما نه دانشمند هستیم و نه از مسائل هستهای سر درمیآوریم، اما باید توجه کنیم که بسیاری از این مباحث بر زندگی شخصی ما نیز قابل تطبیق هستند؛ مثلا یک عالم دینی نیز که با فتوای خود پای مجازاتی را به قانون مجازات یک کشور باز میکند، باید مسئولیت فتوایش را بپذیرد.
یکی از کارهای جالب گلاور در این کتاب این است که به روانشناسی مسبّبان جنایات نیز میپردازد. مثلا یکی از چیزهایی که در جنگها غالبا از ذهن افراد میگذرد این است که «طرف مقابلم انسان نیست!» و به واسطه این فکر به راحتی دست به هر کاری میزنند. به عنوان نمونه صربها اساسا مسلمانان را انسان به حساب نمیآوردند و از همین طریق در بوسنی و هرزه گوین دست به کشتارهایی فجیع میزدند.
کتاب پیشرو به طور کلی مشتمل بر هفت بخش است:
- چالش نیچه: بسیاری معتقدند که برای شروع یک بحث اخلاقی، ابتدا باید بر نیچه پیروز شد. نویسنده در این بخش میکوشد تا به نوعی به دیدگاه نیچه پاسخ بدهد.
- روانشناسی اخلاقی جنگ افروزی: نویسنده در این بخش با بیانی جالب انواع جنگ افروزیها را بیان میکند. مثلا به این میپردازد که بمباران یک کارخانه چه آثار و نتایج اخلاقیای در پی دارد و چه ملاحظاتی را باید درباره آن در نظر گرفت. همه میدانیم که انسانها در بمباران دست به کارهایی میزنند که به هیچ وجه در جنگ تنبهتن انجامشان نمیدهند، چرا که بمباران فقط فشردن یک دکمه است و شخص با چشمهای خودش کشتهشدن آدمها را نمیبیند. نویسنده در فصلی که مربوط به بمباران هیروشیما است به بیان استدلالهایی که به سود این بمباران وجود داشته، میپردازد، از جمله این که این بمباران میتوانسته باعث پایان جنگ جهانی شود و از این نظر اخلاقا قابل دفاع بوده است. سپس راههای جایگزینی را مطرح میکند که میتوانستند در این مورد اعمال شوند و از این کشتار فجیع جلوگیری کنند.
- قبیلهگرایی: گلاور در این بخش به بیان انواع جنگهای قبیلهای میپردازد که هنوز هم بشریت با آن درگیر است. نباید تصور کنیم که چنین مباحثی به درد ما نمیخورند، چون به نظر من زمینه برخی از تنفرهای نژادی که در تاریخ باعث جنگافروزیهای وحشتناکی شدهاند، در جامعه ما نیز کموبیش وجود دارد.
- دام جنگ: این بخش درباره سربازانی است که در میدان نبرد، به ویژه سنگرهای جنگ جهانی اول به دام افتادهاند.
- باور وحشت: استالین و جانشینانش: نویسنده در این بخش به تجربه شوروی و حکومت کمونیستی میپردازد.
- اراده معطوف به بازآفرینی انسان: تجربه نازیها: این بخش از کتاب به نازیها و تجربه هیتلر و مباحث مربوط به نژادپرستی اختصاص دارد.
- در باب تاریخ اخلاقی اخیر انسانیت: نویسنده در این بخش با توجه به مطالب پیشین چند نتیجهگیری کلی را ارائه میدهد.
پی نوشت
- R. G. Collingwood
- این کتاب پیش از ظهور داعش نوشته شده است و در نتیجه در آن درباره داعش سخنی به میان نیامده، اما به نظر میرسد اگر ویرایش جدیدی از آن منتشر شود، حتما مشتمل بر مطالبی راجع به داعش نیز خواهد بود.
- Beyond-Man
- در مکتب کانت کرامت انسان از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. کانت معتقد است انسان، هدف و غایت فینفسه بوده و هیچگاه نباید به وسیلهی صرف تبدیل شود.