گزارشی از جلسۀ اول مدرسۀ پاییزۀ ۱۴۰۱: دیوید راس
سر ویلیام دیوید راس (Sir William David Ross) متولد ۱۸۷۷ و ۱۹۷۱ که با نام دیوید رُس یا W. D. Ross مشهور است، فیلسوفی اسکاتلندی است که بیشتر به سبب کار در زمینۀ اخلاق مشهور است. شناختهشدهترین اثر او «درستی و خوبی»؛ The Right and the Good است که در سال ۱۹۳۰ منتشر شد.
دیوید راس ازجمله فیلسوفان سختخوان است. ایشان هم به لحاظ فکری درگیر فلسفه بوده و هم به لحاظ اجرایی و سمتهای دانشگاهی. ازجمله کتابهای معروف این فیلسوف دو کتاب «The Right and the Good» و «Foundations of Ethics» است که در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۳۹ نوشته شده است. در فاصلۀ بین نگارش این دو کتاب، کتاب The Right and the Good به نقد و تفسیر گذاشته شد و میتوان گفت کتاب اول بهطور نظاممند به اشکالاتی پرداخته است که کتاب اول شده است و برخی نظرات کتاب اول را جرحوتعدیل کرده است.
راس در جغرافیای فلسفۀ اخلاق یک فیلسوف وظیفهگرای غیرکانتی است و نظرات ایشان چیزی بین وظیفهگرایی و پیامدگرایی با روایت جرج ادوارد مور است که از جهاتی با دیوید راس شباهتهایی نیز دارد.
دیوید راس در ایران ابتدا با مقالهای از دکتر ملکیان شناخته شد که برای طرح یک نکتۀ بسیار مهم در فضای نواندیشی و روشنفکری دینی بود. موضوع مقالۀ «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت؛ وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری» این بود که در تزاحم بین تقلیل مرارت و تقریر حقیقت، وظیفۀ روشنفکری کدام است؟ ایشان لازم دانسته برای پاسخ به این سؤال از فلسفۀ اخلاق دیوید راس استفاده کند.
فیلسوف شارح و مؤسس
دکتر مهدی اخوان بیان کردند که در فلسفۀ اخلاق هر فیلسوفی لزوماً به تمام مسائل آن پاسخ نمیدهد. گاهی یک فیلسوف تنها به مسائل بنیادین فلسفۀ اخلاق پاسخ میدهد. مانند اینکه منبع معرفتی اخلاقی چیست؟ یا اینکه اخلاق سابژکتیو است یا ابژکتیو؟ ازاینرو دیوید راس نیز در حوزۀ فرااخلاق نظرات و دیدگاههایی دارد اما در حوزۀ فلسفۀ کاربردی چندان وارد نشده است. از طرفی دیوید راس به سبب شرح و ترجمۀ دیدگاه کانت در فلسفۀ اخلاق فیلسوف شارح شمرده میشود و به سبب بیان دیدگاههای خود، فیلسوف مؤسس نیز قلمداد میشود.
همچنین در بحث اخلاق هنجاری در نظریۀ وظایف در نگاه نخست، از نظر کسانی که کتابهای درسی را مینویسند، نظرات دیوید راس از جمله نظراتی است که در اوج قرار دارد. یعنی زمانی که به تمام نظرات فایدهگرایی و وظیفهگرایی اشکال میشود، گویا منتظر نظری هستیم که این اشکالات را نداشته باشد و این در واقع مقدمهچینی است برای ورود به نظریۀ دیوید راس.
روششناسی بحث نظریۀ راس
نکتۀ مقدماتی در روششناسی دیوید راس این است که چرا خطاهای تفکر اخلاقی اتفاق میافتد؟ چون اصول میانی ما دچار خطا و اشتباه میشود، نه اصول بنیادی ما. حال باید دید منظور ایشان از اصول میانه چیست.
دیوید راس نقطۀ حرکت خود را از کانت آغاز میکند. کسانی که دربارۀ فلسفۀ اخلاق کانت قلم زدهاند آن را با واژههایی مانند «Categorical Imperative» و «Goodwill» معرفی کردهاند، گویا کلیدواژههای اخلاق کانت در این دو کلمه خلاصه میشود. کتاب «بنیادگزاری مابعدالطبیعه اخلاق» کانت را دیوید راس شرح کرده است. دیوید راس، هم با نظریۀ کانت دربارۀ انگیزه مخالف است و هم با مطلقگرایی و سرسختی فلسفۀ اخلاق کانت. مطلقگرایی یعنی یک شاهکلید داشته باشید و بخواهید همهجا از آن استفاده کنید و گویا کانت علی الادعا نمیتواند تعارضها را حل کند. همچنین دیوید راس با انجام عمل صرفاً از سر وظیفه نیز مخالف است.
فایدهگرایی وحدتگرا نیز مورد مخالفت دیوید راس است. به این معنا که مبنای اخلاق را خلاصه کنیم در یک معیار و آن معیار نیز فایده یا لذت باشد. فایدهگراها در مقابل کانت میایستند و ملاک را «بیشترین خوشبختی برای بیشترین انسانها» میدانند. دیوید راس با اینکه یک قاعده که مبنا را لذت و فایده قرار میدهد، بخواهیم مسائل اخلاقی را حل کنیم، مخالف است.
وظیفه در نگاه نخست
یکی از بحثهای مهمی که دربارۀ نظرات دیوید راس شده است این است که منظور از «وظیفه در نگاه نخست» چیست؟ چون این تقسیمبندی در نظریۀ راس مطرح شده است، دیوید راس بیان میکند که وظیفه در نگاه نخست نوعی گرایش و تمایل است.
این تقسیمبندی در مقابل نظر کانت است که معتقد است ما تنها یک وظیفه داریم و آن هم عمل به امر مطلق است، اما دیوید راس با این دیدگاه مخالف است و بیان میکند که چندین وظیفه داریم و هیچکدام نیز مطلق نیست یعنی استثناپذیر است. درنتیجه ایشان در دو امر با کانت مخالفت میکند. بهطور مثال کانت معتقد است دروغ بهطور مطلق جایز نیست حتی اگر مشکلی ایجاد کند، ولی این در نظر دیوید راس قابل قبول نیست. در نظر راس ما شهود میکنیم تا وظیفۀ خود را به دست بیاوریم ولی مسئله این است که ملاک کشف این شهود چیست و در چه مواقعی میتوانیم از شهود خود استفاده کنیم؟
فهرست خیرها و وظیفهها
به نظر استاد اخوان از هر فیلسوف اخلاقی این توقع میرود که ارزشها و خیرهایی را بیان کند و در کنار آن وظایفی را مطرح کند که راه رسیدن به آن ارزشها باشد. پنج وظیفه و چهار خیر در زندگی انسان از نظر دیوید راس مطرح است. نکتۀ مهم اینکه فایدهگراها «درست» را بر اساس «خوب» تفسیر میکنند. تفاوت Right و Good در این است که Right مستقل از Good است. مظهر Right این پنج مورد است که برای رسیدن به آن Good به ما کمک میکند. در فسلفۀ اخلاقی راس همهچیز مشخص است، اما این پنج وظیفه(Right) وظیفه بودن خود را از خوبها نمیگیرند، چنانچه وظیفهگراها اینگونه فکر میکنند. درست بودن راستگویی از نظر یک فایدهگرا وابسته بهخوبی نتایج است. حال آن نتایج یا لذت است یا هرچیزی دیگر.
بعضی روایت کردهاند که دوید راس در فلسفۀ اخلاق معتقد به هفت وظیفۀ پایهای است که اگر این هفت وظیفه با هم تزاحم کردند باید به دنبال وظیفۀ مهمتر باشیم. درحالیکه روایت دقیقتر میگوید دیوید راس معتقد به پنج «وظیفه» و چهار «خوب» است.
خوبهای ذاتی «intrinsic goods» از نظر راس:
- فضیلت
- معرفت
- عدالت
- لذت
خوبهایی که خوب بودن آنها به خاطر خودشان است. از نظر یک فیلسوف باید مشخص شود خوبهای ابزاری و خوبهای ذاتی چیست. در فایدهگرایی، خوب بودن بهتنهایی هیچ استقلالی ندارد.
پنج وظیفه از نظر راس:
- وفاداری و التزام به تعهدات خود
- جبران مافات و خطاهای گذشته
- قدرشناسی یا سپاسگزاری
- نیکوکاری یا نیکخواهی
- عدم بدخواهی برای دیگران
یکی از بحثهای مهمی که دربارۀ نظرات دیوید راس مطرح شده است این است که منظور از «وظیفه در نگاه نخست» چیست؟ چون این تقسیمبندی در نظریۀ راس مطرح شده است، دیوید راس بیان میکند که وظیفه در نگاه نخست نوعی گرایش و تمایل است.
از نظر راس لذت ما برای خودمان ارزش ذاتی ندارد. جبران خطاهای گذشته نیز درمورد خطاهایی است که در قبال دیگران مرتکب شدهایم. در این لیست، یک وظیفه که در یکی از کتابهای دیگر راس به آن اشاره میشود را خالی میبینید و آن «اصلاح نفس» است.
علاوهبراین سؤالاتی نیز دربارۀ این پنج وظیفه مطرح است؛ این پنج وظیفه چه نسبتی با هم دارند؟ بنای وظیفه در نگاه نخست چیست؟ نسبت این موارد با یکدیگر چیست؟ این موارد بر همدیگر مترتباند یا خیر؟ آیا نظم این موارد سلسله مراتبی و الفبایی است یا همعرض هستند؟ آیا این لیست مفتوح است و میتوان به آن اضافه یا کم کرد؟ ماهیت این پنج وظیفه چیست؟
سؤال دیگری که مطرح است این است که وظایف بالفعلی که در یک موقعیت بر دوش ماست، بنیادی هستند یا جزو وظایف پنجگانه؟ ظاهراً دیوید راس در کتاب «The Right and the Good» میگوید وظیفه در نگاه نخست، مستقل از بالفعل است، دومی مبتنی بر اولی است. ولی در کتاب «Foundations of Ethics» برعکس این نظر را بیان میکند. همچنین این سؤال مطرح است که آیا فهرست راس قابل کموزیاد شدن است؟ مثلاً میتوان وظایفی نسبت به خدا را در آن بگنجانیم؟ سؤال دیگری که میتوان مطرح کرد این است که آیا نظریۀ اخلاق دیوید راس سکولار است یا دینی؟
دیوید راس در کتاب «Foundations of Ethics» میگوید این پنج وظیفه بهترین بازنمود تعهدات اصلی اخلاق متعارف است. یکی از انتقاداتی که به نظریۀ اخلاق راس مطرح میشود این است که چرا نسبت بین این پنج وظیفه را بیان نکرده است؟ بهاصطلاح، او تودهای از الزامات نامربوط را لیست کرده است درحالیکه فیلسوف باید نسبت بین این وظایف را مشخص کند. ازجمله فیلسوفانی که این اشکال را به راس دارد، رالز است.
در باب چهار خیر و خوبیِ مطرحشده نیز بسیار میتوان صحبت کرد. اینکه این موارد چه نسبتی با هم دارند؟ کدام مهمتر است؟ در نظریۀ دیوید راس فضیلت از همه مهمتر است و لذت از همه نازلتر است. منظور از لذت نیز لذت دیگری است، نه لذت خود. از نظر راس، جهانی که لذت بیشتری دارد ولی فضلیت کمتری دارد مرجوح است. همچنین از نظر راس لذت رساندن به خود ارزش غیرابزاری ندارد.
در فرااخلاق مهمترین دیدگاه، «شهودگرایی» است. ما وظایف عملی خود را بهوسیلۀ شهود تشخیص میدهیم. شهود هم به این معنا نیست که من وظیفهام را در فلان موقعیت میدانستم. جناب دیوید راس این را به ریاضیات تشبیه میکند. ایشان معتقد است شهودی که من مطرح میکنم شبیه به شهود ریاضیات است. مفهوم بدیهی و شهودی در بیان جناب راس هنوز هم مبهم است.
مسئلۀ دیگر تعریف خوبی است. آیا راس مانند مور مفهوم خوبی را قابل تعریف میداند یا خیر؟ صحبت از اینکه بین بهتر و بدتر و بین بد – بدتر چهکار بکنیم را خیلی جدی نمیگیرند اما دیوید راس این را جدی گرفته است.