از محمداصفهانی و نظام اخلاقیاش چه میدانیم؟
در این جلسه آرای فرااخلاقی مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. محقق اصفهانی یکی از برجستهترین اصولیان قرن پیش و شاگرد آخوند خراسانی و استاد بزرگوارانی چون آقای خویی، علامه طباطبایی و آقای میلانی بودند. معروف است ایشان از اعلام خمسه در علم اصول به حساب میآیند یعنی یکی از پنج نفری که آرای علم اصول بر مدار افکار این اساتید چرخیده است. کتاب معروف ایشان در اصول، نهایة الدرایه است که شرحی است بر کفایه.
محقق اصفهانی از معدود اصولیانی است که در بخشهای متعدد مطالبی را در مورد فرااخلاق در شرح کفایه بیان کردند. در جای جای اصول فقه دعاوی در مورد حسن و قبح یا الزامات اخلاقی مطرح میشود و هم در بحث مستقلات عقلیه و هم در غیر مستقلات عقلیه در مورد آن صحبت میشود. البته مفصلتر از این را در کلام داریم ولی در علم اصول کمتر رایج است که در مورد ماهیت حسن و قبح بحثهایی از سنخ فرااخلاق مطرح کنند. یعنی بحثهایی از این قبیل که وقتی ما ادعای حسن و قبح میکنیم معنای سخن ما چیست؟ و معرفتشناسی جملات حسن و قبح چیست؟ و وجودشناسی حسن و قبح و الزامات اخلاقی چیست و از چه حقایقی حکایت میکنند؟ اصولیون کمتر به این گونه مباحث میپردازند.
ولی میتوان گفت محقق اصفهانی استثنا است که این مباحث را مطرح میکنند. نکته جالبی که در دیدگاه محقق اصفهانی است این است که آن نظریهای که در باب حسن و قبح مطرح میکند را به حکمای متقدم نسبت میدهد یعنی به ابن سینا، خواجه نصیر و دیگران و ادعا میکند آنها هم همین نظر را داشتند.
در این فرصتی که من خدمت شما هستم در چند بخش بحثم را ارائه می دهم. اول این که نظر خود محقق اصفهانی چیست.
در عبارات ایشان ابهامی وجود دارد، از بعضی عبارات خوانش شناختگرایانه به دست میآید و از بعضی عبارات دیگر خوانش غیرشناختگرایانه، و کسانی که بعد از محقق اصفهانی آمدند و ناظر به سخن ایشان بودند دو گونه رأی ابراز کردند، برخی به محقق اصفهانی این طور نسبت دادهاند که جملات اسناد حسن و قبح جملات خبری است و برخی دیگر گفتهاند به نظر ایشان این جملات انشائی هستند.
در این جلسات جملات ایشان را میخوانیم و بررسی می کنیم که کدام یک از این دو دیدگاه از سخنان ایشان برمیآید. و بعد نسبت حرف ایشان با ابن سینا را میسنجیم چون ایشان ادعا کرده حرفش را از ابن سینا گرفته است. و در مرحله آخر اگر فرصت شد به نظریه محقق اصفهانی میپردازیم و بررسی می کنیم که این نظریه به کجا میانجامد.
به نظر میرسد اگر خوانش شناختگرایانه از محقق اصفهانی را جدی بگیریم و سعی کنیم اشکالاتش را برطرف کنیم تقریباً به نظریهی ناظر آرمانی نزدیک خواهیم شد که یک نظریه شناختگرایانه است. اجمالاً تعریف قدیمی شناختگرایی و ناشناختگرایی این است که شناختگرایان قائلند به این که جملات اخلاقی خبریاند و قابل صدق و کذب هستند ولی ناشناختگرایان معتقدند جملات اخلاقی صدق و کذب ندارند و اخباری نیستند بلکه انشاءند. و در مورد این که انشاء چه هستند نظرات مختلفی هست.
در نگاههای جدیدتر که این تقسیمبندی را بیان میکنند این طور تعریف میکنند که شناختگرایان قائلند جملات اخلاقی حالات cognitive ذهن را بیان میکنند مانند حالت باور، ولی ناشناختگرایان قائلند جملات اخلاقی حالات غیرشناختاری مانند خواست و میل را بیان میکنند. در فلسفه تعاریف دقیقتری از تمایز شناختگرایی و ناشناختگرایی بیان شده است اما مجال این جلسه ورود به آنها نیست. از خیلی از عبارات محقق اصفهانی شناختگرا بودن ایشان برداشت میشود. یعنی معتقد است جملات اخلاقی خبریاند و صدق و کذب دارند از جمله این عبارات که:
“فعل الف حسنه است به این معناست که انجام دهنده فعل الف مستحق مدح است (تعریف ۱)
فعل ب قبیح است به این معناست که انجام دهنده فعل ب مستحق ذم است” (تعریف ۲)
این تعریف در سنت کلامی ما تعریف قدیمی و شایعی است. حال این جا استحقاق ذم و استحقاق مدح به چه معناست؟ خیلیها این تعریف را پذیرفتند مسأله این است که این استحقاق را چگونه معنا کنند. از عبارات محقق اصفهانی برداشت میشود که ایشان استحقاق مدح و ذم را به این شکل تعریف میکنند:
فعل الف استحقاق مدح دارد یعنی عقلا با هدف حفظ نظام و بقاء نوع توافق دارند که انجامدهنده الف را ستایش کنند (تعریف۳)
و استحقاق ذم دارد یعنی عقلا با هدف حفظ نظام و بقاء نوع توافق دارند که انجامدهنده ب را سرزنش کنند (تعریف ۴)
اگر تعریف یک و سه را ترکیب کنیم به تعریف پنج میرسیم:
فعل الف حسنه است یعنی عقلا با هدف حفظ نظام و بقاء نوع انجامدهنده الف را ستایش میکنند (تعریف ۵)
و از ترکیب تعریف دو و چهار هم به تعریف شش میرسیم:
فعل ب قبیح است یعنی عقلا با هدف حفظ نظام و بقاء نوع انجامدهنده فعل ب را مذمت میکنند (تعریف ۶)
طبق این تعاریف واضح است جمله فعل الف حسنه است و جمله فعل ب قبیح است جملات خبریاند و از واقعیتی در عالم خبر میدهد. بنابراین حسن، ممدوح عقلا بودن است البته به هدف حفظ نظام و بقاء نوع و قبح، مذموم عقلا بودن است.
اینها صفاتی است که افعال آنها را واقعاً دارند گرچه اصطلاحاً صفات ربطیاند. صفات اشیا دو نوع است؛ اگر من بگویم این شیء مستطیل است، مستطیل بودن صفت درونی این شیء است و برای اتصافش به این صفت وضع شیء دیگری لازم نیست ولی اگر بگویم این شیء روی این میز است، این صفت ربطی یا نسبی این شیء است و برای اتصاف این شیء به این صفت فرض شیء دیگری لازم است، به این دسته از صفات صفات ربطی میگویند. ولی صفات ربطی هم واقعیاند، ربطی بودن از واقعی بودن نمیکاهد. طبق این تعاریف و جملاتِ محقق اصفهانی میتوان گفت حسن و قبح صفات واقعیاند گرچه صفات ربطی افعال هستند.
…