اسکیزوفرنی رفتارهای اخلاقی در ایران معاصر
گفتوگوی پیشرو در رابطه با بررسی وضعیت زوال اخلاق در جامعه ایرانی انجام شده است. پرسش محوری از این قرار است که آیا جامعه ایرانی با نوعی از هم گسیختگی ارزشهای اخلاقی روبهروست و برای برونرفت از این وضعیت نیازمند چه راهکارها و اقداماتی است؟ اتفاقات اخیر چون رفتار نماینده مجلس با یک سرباز و … میتواند نشانگر چه ابعادی از وضعیت اخلاقی جامعه باشد و درنهایت قطع رابطه با گذشته میتواند عاملی برای فراموشی ابعاد اخلاقی مورد توجه ایرانیان محسوب شود یا خیر؟
شریعتی در این گفتوگو به زوال اخلاق در جامعه، بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی باستانی و قطع رابطه با گذشته پرداخته است. او بیان میکند که ایرانیان دچار تناقضگویی بسیاری در رفتار و عمل شدهاند. یعنی طوری سخن میگویند و طوری دیگر عمل میکنند، از این رو جامعه ایران برای ایجاد تعادل اخلاقی، نیازمند بازبینی و دگردیسی اخلاقی است.
برای شروع گفتوگو تعریفی از اخلاق و معنای آن ارائه دهید.
انسان از سویی موجودی زنده و طبیعی است و از دیگر سو به تعبیر شوپنهاور «حیوانی است ماوراءطبیعی». اخلاق، در واقع عرصه ارزشها و اصولی است که در عمل و در رویکرد و رفتار انسان نسبت به جهان و دیگران محقق میشود. سبک زیست، سکونت، کردار و رفتار انسان با محیط و مردم است که نشان میدهد از چه صفات اخلاقی برخوردار است.
آیا اخلاق ماهیتی نسبی دارد یا اینکه دارای اصول ثابتی است که در هر زمان و مکانی مصداق پیدا میکند و باید رعایت شود؟
درواقع دو نوع اخلاق داریم؛ اخلاق فردی که شامل اصول کلی اخلاقی است که ارزشهای عام را بهشکل جهانشمول تبیین و تفکیک میکند، اما خطاب به فرد انسانی (و به تعبیر شریعتی، موضوع و معیار اول اخلاق، «ایثار» است و سپس بحث از «خیر و شرّ» و «آمر و ناهی») و در همین حوزه هم میتوان مانند برخی فیلسوفان اخلاق کلی و انتزاعی (مورال1) را از اخلاق عملی و انضمامی (اتیک2) جدا ساخت. دیگر، اخلاق در حیات جمعی («زیتلیشکایت» نزد هگل) است، شامل عُرف، آداب و رسوم و… میشود.
از آنجا که در زبان فارسی همه این ابعاد را بهطورکلی اخلاق مینامیم، برای این تفاوتها نامگذاریهای دقیق، روشن و متمایز، نداریم. اخلاقیات اجتماعی در جوامع، دورههای تاریخی و فواصل جغرافیایی و… . متغیر است و میتوان آن را «سنت» بهمعنای عام (معادل ترادیسیون3 یا «فرادهش») هم نامید. این نوع سنن اخلاقی-فرهنگی در هر جامعه در طول زمان، تاریخ و ادوار، مکان و جغرافیای مختلف تغییر میکند.
طی هزاران سال گذشته اخلاق اجتماعی یا بهاصطلاح همان سنت در جامعهی ایران، دچار تغییر و تحول شده یا تقریبا ثابت مانده است؟
بله. دستخوش تغییر قطعی شده است. درواقع سنت اخلاقی ملی ایرانیان، برخاسته از اساطیر در عصر باستانی ایران در نگاه مورخان و فیلسوفان غربی بهدلیل اینکه از زمان یونانیان تاکنون رقیب تمدنی ما بودهاند، مورد توجه بوده و گزارش شده است. برای مثال وقتی نیچه از جمله «فضلیتهای پارسی»، یکی را «راستگویی» میخواند، به همان اصل «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» اشاره دارد. ایرانیان با جدایی از فرهنگ هندی، اعتقاد به «تفکیک» خیر و شر داشتهاند که این نکته از جمله، نشانگر بنیانگذاری نوعی از اخلاق در عصر باستان توسط ایرانیان بوده است.
دین و سنت از منظر اخلاق یکی نیستند؟
مجموع ادیانی که در ایران از آغاز تا کنون، حضور داشتند همچون میترائیسم، زروانی و مزدائیسم، مانوییسم، مزدکیسم، صابئیسم و مسیحیت ارمنی و آسوری تا ورود اسلام، و انواع مذاهب و «فرق و نحل» و آئینهای بعدی تأثیرگذارنده بر ترکیبی از ارزشهای اخلاقی در حیات جمعی بودند. به عبارتی دیگر، ارزشهای اخلاقی دینی خاص برای نمونه اسلامی، در کنار ذائقه و سبک و شیوهی ملی و عُرفی اخلاقی قبلی ادغام شده است. در اینجا از ترکیب اخلاقی دین و سنت (که یکی نیستند)، نوعی «اسلام ایرانی» بهوجود آمده است.
میتوان گفت که بهدلیل تأثیر ادیان گوناگون که آخرین آنها اسلام بوده، ابعاد اخلاقی جامعه ایران دچار تطور و تکامل شده یا در دورههایی انحطاط و ضعف داشته است؟گرایشهای دینی و آئینی با ارزشهای اخلاقی گاه متفاوت و متناقض -هرچند در جوهر اشتراکهایی نیز داشته باشند- و از سوی دیگر، ورود عقاید و ایدئولوژیهای عصر جدید به سرزمین، فرهنگ و جامعه ما کلیت ارزشهای دینی را به چالش کشیده است. برای نمونه در دوره مدرن، انواع ارزشهای اخلاقی دوره تجدد را داریم مانند انسانگرایی، خردمحوری، آزادیخواهی و..، که تأثیر این نوع اخلاق در اقشار و طبقات تحصیلکرده و مدرن ایرانی محسوستر است؟
اخلاق دوره تجدد با ارزشهای سنتی درگیر شده و ایجادکننده تثلیثی بین ارزشهای ملی، دینی و مدرن میشود. باید بدانیم که این سه ارزش از نظر اخلاقی در تنش با یکدیگر هستند، هرچند مصلحان و نواندیشان تلاش میکنند تا این ارزشها را همسو با یکدیگر کنند. بهطور کلی دو نوع اخلاق _به تعبیر برگسون_ با دو سرچشمه را در فرهنگ و جامعهمان داریم؛ «اخلاق بسته» که مبتنی بر «عادت» اجتماعی و متکی به جبر و فشار قانونی برای حفظ انسجام اجتماعی است و بیشتر جنبه فقهی و حقوقی دارد. حفظ ارزشهای اخلاقی همچون ایمان دینی است که نمیتواند و نمیباید هیچگونه اکراهی در آن راه یابد. درنتیجه، زمانی که اجبار برای رعایت آن اعمال شود، بحث حقوقی و اجتماعی مطرح میشود، نه اخلاقی و اعتقادی.
دویمن نوع آن، اخلاق «باز» است. سرچشمه «اخلاق باز» عشق و ایمان عمیقا شخصی و انفسی است. این بدیل اخلاقی را قهرمانان و قدیسان، انبیای بنیانگذار و عرفا در تاریخ با «خیزبرداری حیاتی» نوین خود درمیاندازند. درواقع، آنها فراخوانی معنوی جدید و ارزشهای تازه طرح میافکنند.
اگر بخواهیم به وضعیت امروز جامعه بپردازیم به نظر شما جامعه ایران پس از انقلاب تا به امروز چه تغییر و تحولات اخلاقی را طی کرده است؟
اتفاقی که در جامعه ایران رخ داده، این است که پس از انقلاب با استقرار نظام دینی، ارزشهای اخلاقی بهصورت فقهی خود، حقوقی و قضایی، مسلط و رسمی شد و درنتیجه، از سویی نوعی صورتگرایی فرمالیستی را در ظاهر امر و نوعی سرپیچی درونی را در اکثر موارد اجباری به همراه داشت. در آستانه و طی انقلاب، اقشار و گرایشهای گوناگون در جامعه حضور داشتند و انقلاب بهاصطلاح آنزمانی «تمام خلقی» بود.
تسلط گفتمان اصولگرایی در دهه ۶۰
استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی، توسعه، تعالی دینی و اخلاقی از جمله آرمانها و شعارهایی بود که از زمان مشروطه تا انقلاب اسلامی مردم ایران مانند سایر ملل بهدنبالش بودهاند. ورود ایدئولوژیهای عصر جدید از جمله ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و در برابر، اسلام نواندیش اصلاحگر و مردمسالار از جمله ایدئولوژیهای مطرح در دوران انقلاب بودند. اما به تدریج در دهه ۶۰ نوعی گشت گفتمانی پیش آمده و مسلط شد که آن را اصولگرایی و به تعبیر غربیها، بنیادگرایی مینامند. در این دوران، گفتمانهای نواندیش و روشنفکر به حاشیه رانده شد و همین واقعه از آنزمان تا به امروز بر دوگانگی، انشقاق و نفاق اخلاقی در جامعه افزود.
پیشتر گفته بودید اگر با گذشته قطع رابطه کنیم، نمیتوانیم آنچه که میراث گذشتگان ماست را به آینده منتقل کنیم. در جامعه امروز قطع رابطه با گذشته، میتواند عاملی برای فراموشی ابعاد اخلاقی مورد توجه ایرانیان محسوب شود؟
دقیقا. زمانی که وارد عصر جدید میشویم؛ بیشتر دستاوردهای این عصر در حوزههای علمی-فنی و حقوقی-سیاسی مثبت است؛ بنابراین زمانی که مطرح میشود که میکوشیم این دستاوردهای مدرنیته را دریافت و هضم و جذب کنیم و نه دستاوردهای منفی آن همچون رویکرد سلطه بر طبیعت و زیستبوم -با آثار مخربش چون فجایع محیطزیستی و …تا برآمدن بیماریهای همهگیر-، استثمار انسان از انسان بهشکلهای امپریالیستی و بردهسازی، کاپیتالیستی و توتالیتاریستی.
مسئله این است که پذیرش جنبههای مثبت مدرنتیه چه نسبت و تعاملی با سنت گذشته ما پیدا میکند؟ باید بتوانیم این موضوع را از لحاظ فرهنگی هضم و تعارض با موانع را «رفع» کنیم (به معنای هگلی حفظ و حذف مثبت و منفی، قوت و ضعف). نقش کار فرهنگی در اینجا اهمیت مییابد و لازمه این تحول است. اولین مشکل در زبان و ترجمه خود را نشان میدهد.
مردمسالاری سیاسی-اجتماعی، آرمانی و تخیلی است
برای نمونه، وقتی دموکراسی و سوسیال-دموکراسی را به زبان خود به مردمسالاری سیاسی-اجتماعی ترجمه میکنیم؛ برای مردمی که در طول تاریخ این تجربه را بهصورت زیسته نداشتهاند، موضوع قدری آرمانی و تخیلی به نظر میآید. و گاه حتی از سوی برخی تحصیلکردگان متهم میشویم که این خواستهای حداقلی هم رادیکال و تندروانه است! تقدم منافع جمع بر فرد و دفاع از جامعه که مطالبهای مدنی و ابتدایی است و در دموکراسیهای لیبرال هم اجرا میشود.
در کشور ما با پشتوانه ارزشها و اصول اخلاقی درونی و عینی نشده و اصل آزادی-عدالتخواهی هم گویی فراموش شده است. درحالی که ما همیشه به شکل آرمانی برای عدالت مبارزه کردهایم، اما ازآنجا که بهشکل سیستم علمی و فنی امروزین اجرایی نشده هنوز اتوپیایی بهنظر میرسد. در مقابل بازگشت به گذشتههای زیادی «طلایی» زمینه قوی دارد!
تبعیضهای جنسیتی، قومی و دینی همچنان باقی است
در ادیان ما نیز به ویژه در اسلام، توجه به این ارزشها همواره وجود داشته است. برای مثال در آیه ۱۳ سوره حجرات مطرح شده که انسانها از هر جنسیت، قوم و طبقه، دین و آیینی که باشند همگان در برابر خدا مساویاند مگر در فضیلت و «تقوا»ی اخلاقی. با این وجود میبینیم که همه تبعیضهای جنسیتی، قومی و دینی همچنان باقی ماندند؛ چراکه همه این موارد جزو سنت و عرف و عادت دیرین و ساختاری و تاریخی ما بودند. درنتیجه باید گذشته را با بازخوانی و نقادی «ازسرگرفت» و عناصر مثبت آن را که با عناصر مثبت عصر جدید همخوان است بدل به ارزشها و پشتوانه اخلاقی حیات جمعی ساخت.
یعنی مطرح میکنیم حقوق انسان و شهروند، آزادی و عدالت، توسعه و تعالی، عمل به این معیارها «باید» برای وجدان جمعی ما یک «تکلیف» دینی تلقی شود. حال آنکه از نظر اخلاقی پشتوانه لازم فرهنگی تمهید نشده است.
گفته بودید بازخوانی سنت گذشته برای همسو کردن ارزشهای اخلاقی با مقتضیات عصر جدید، کمککننده است، آیا جامعه امروز ایران میتواند با کمک دین این ابعاد اخلاقی را برجسته و زنده کند؟
تحقق چنین وضعیتی همچون اتخاذ رویکرد اخلاقی بسته یا باز، دقیقا بستگی به برداشتی که از دو نوع دین «ایستا یا پویا» داریم، است. دین در شکل اساطیری و سنتی خود، الزاما پشتوانه اخلاقی کافی نیست؛ چراکه در ذات، امر قدسی فراخلاقی است. سپهر قدسی، سپهر خشیت و عشق، یا ترس و ایمان، یا جلال و جمال الوهی است. انسان در برابر امر قدسی از خوف و خشیت جلال به امن عشق جلال پناه میبرد. درنتیجه این دو بعد و ساحت مکمل هماند.
و اما ربط حوزه دین با اخلاق چیست؟ ما در اخلاق، نیازمند یک اصل و مبنای مطلق عقلانی-ایمانی هستیم. درواقع یک اصل جهانشمول مطلق لازم است تا امر نسبی در حوزه اخلاق جمعی که شامل آدابورسوم و رفتار هم میشود، بتواند پایه محکم عقلانی-ایمانی داشته باشد تا در حوزه عمل به بایستن و الزام تبدیل شود.
دین میتواند پشتوانه اخلاق یا در تضاد با آن باشد
پس در اصل، دین (ابتدایی-اسطورهای) میتواند در تناقض با اخلاق قرار گیرد؛ چون سپهر امر مطلق و ترس و عشق است و در ادیان باستانی و اسطورهای گاه دستور خدایان که با خشونت همراه است، نیازمند قربانی و تشنه خوناند. این خشونت و قربانی در ادیان توحیدی است که مهار میشود و اصلاح صورت میگیرد (چنانکه پژوهشهای رنه ژیرار فرانسوی نشان میدهد). پس امر دینی با امر اخلاقی متفاوت و به تعبیر کرکگووری دو سپهراند که البته نسبتی با یکدیگر دارند؛ یعنی امر دینی میتواند پشتوانه اخلاق باشد و یا حتی در تضاد با آن باشد.
زمانی که امر دینی متباین با اخلاق باشد به تعبیر هگلی، خدایی خشن و ضدانسانی همچون برخی خدایان هندی یا یونانی خواهیم داشت. طبعا این یزدانشناسی و «الهیات سیاسی» در قوانین، جامعه و تمامی ابعاد زندگی انسان انعکاس مییابد و (به تعبیر هگلی) دین و سیاست در اینجا با هم میآمیزند و اخلاق از فردی به جمعی بدل و تجمیع میشود. در اجماع، خود یک قوم براساس این اخلاق، یکپارچه عمل و رفتار میکند. پس ممکن است در مجموعهای که فرد در آن زندگی میکند، دین به معنای سنت، با ارزشهای اخلاقی در تضاد قرار گیرد.
مانند شرایط حال حاضر که بنیادگرایانی چون داعش به نام الله و دین این خشونتها و جنایتها را در جهان انجام میدهند. در نظر ما چنین اقداماتی، اعمالی عمیقا ضددینی و ضداخلاقی است مثلا همین انفجار اخیر در یک محله محروم و فقیرنشین شیعه عراق و بغداد که بهعنوان عملیاتی استشهادی انجام شد. کدام حکم دینی در اسلام وجود دارد که مسلمانی این اقدام را براساس آن حکم و قاعده انجام دهد؟!
در اینجا بهوضوح میبینیم که به نام دین در مقابل اخلاق فطری انسانی قرار میگیرند و برغم همه آموزههای کتاب و سنت آن، مانند این اصل که قتل یک نفس(بیگناهان) چنان است که گویی «تمام بشریت و مردم جهان را یکجا و در همان آن کشته باشند»! عمل میکنند.
کمی مصداقی صحبت کنیم. در مورد اتفاقاتی که اخیرا در جامعه ما رخ میدهد و واکنشهای جمعی را در پی دارد مثل رفتاری که نمایندهای با یک سرباز داشت یا پخش ویدیویی که فردی کودک پنج سالهای را از تسبیح آویزان کرده بود و …؛ جامعه ایران نسبت به رفتارهایی که صورت گرفته واکنشهای زیادی نشان داده. آیا چنین واکنشهایی نشانگر این است که هنوز بعد اخلاقی برای ایرانیان دارای اهمیت بوده یا ریشه در امر دیگری دارد؟
وقوع چنین رخدادهایی نشانگر وجود بحران عمیق گسترده اخلاقی همهجانبه و بیسابقهای در جامعه ایران است و نوعی انحطاط اخلاقی را نشان میدهد. علت وجود چنین وضعیتی نفاق، انشقاق، در تضاد افتادن ارزشها با یکدیگر و سردرگمی اخلاق فردی و جمعی است. گویی همه چیز از جای خود کنده شده و در جای خود قرار ندارد. غیبت مرجع و معیار اخلاقی در جای خود موجب شده که تمامی ارزشها دچار دگردیسی شود. به گونهای که در زیر پوست شهر، در زیرزمین و در حاشیه، و در بُعد پنهان جامعه همین نفاق و چندچهرگی، یا روانگسیختگی (اسکیزوفرنی)، از پساپشت نقاب و ماسک وضع، نظم موجود و مدعی ارزشهای قدسی، دینی و اخلاقی خود را نمایان سازد.
بیاخلاقی از سبک رانندگی شهروندان گرفته تا رفتار نماینده مجلس نمایان است
همواره از رسانههای رسمی، نصایح کلی اخلاقی دینی به گوش میرسد، اما در رفتار اجتماعی واقعی انسانها بهشکل وحشیانهای عدم رعایت دیگری عیان است. بیاخلاقی و بیتوجهی و عدم رعایت حقوق دیگران، از سبک رانندگی شهروندان گرفته (که بهقولی نماد اخلاق واقعی یک قوم است)، تا رفتار نمایندهای از منطقه ما، دیار سربداران و آزادیخواهی تاریخی خراسان و مقاومت در برابر مغول، نمود پیدا میکند.
ملت یک چیز میگویند، اما طور دیگری عمل میکنند!
درواقع ما با نوعی ازهمگسیختگی گستردهی اخلاقی روبهرو هستیم که میبایست ما را به تأمل برانگیزد. این پرسش ایجاد میشود که جامعه ما از کجا، چرا و چگونه به چنین انشقاق و نفاقی دچار شده است؟ امروزه میبینیم آحاد ملت یک چیز میگویند، اما چیز دیگری میخواهند. به چیزی میاندیشند، اما به گونهای دیگر رفتار میکنند. درنهایت هم مشخص نیست بسیاری از ما ایرانیان چه میگوییم، چه میخواهیم که بگوییم، چه میاندیشیم و چه انجام میدهیم؟
چرا اینهمه یکی نیست! باید توجه داشت در صورت استمرار چنین وضعیتی به عبارتی «سنگ روی سنگ قرار نخواهد گرفت». اگر نقد و بازبینی عمیق ارزشی-اخلاقی از گذشته و حالمان بهلحاظ روانرفتاری اخلاقی صورت نگیرد، پیامدهای بسیاری به همراه خواهد داشت و به وخامت خواهد کشید.
نکته درسآموز اینجاست که در میدان «آنلاین» جنگ ارزشها بر شبکه مجازی و با حضور همگانی و «همهگیر» (پان+دموس4)، درگیری همه اطلاعات، دادهها، باورها، تصویرها و..، سیاست نظارت و کنترل (و همچنین اخلالهای فیلترینگ، پارازیت و..)، تحمیلهای رسمی و فرمایشی، اجبارهای صوری و مناسکی در زمینه شرعی و عرفی، فقهی-قانونی، اگرچه ابراز شدیدترین حالات عاطفی-احساسی (بدون محتوای عقلانی-انتقادی)، را بهروشنی میبینیم که جملگی بیثمر است. بازخورد و واکنشهای روانی-اخلاقی در جامعه، جوانان و فرزندان آقایان و نظام آموزش-پرورشی، و واکنشها و عکسالعملهای غیرعقلانی و افراطوتفریطی جامعه در مجموع نشان از فرایند انحطاط اخلاقی دارد.
اگر این دگردیسی اخلاقی در جامعه اتفاق نیفتد تبعات بلندمدت آن چه میتواند باشد؟ و برای این که جامعه حالت متعادل خود را در بعد اخلاقی به دست آورد نیازمند چه راهکارهایی است، این راهکارها از سوی چه کسانی باید ارائه شود؟
برای ایجاد دگرگونی عمیق اخلاقی به دو نیرو نیاز داریم: نخست اندیشه راهنمای عملی که افق جدیدی بگشاید و ایمان نوینی بیافریند و ارزشهای برتری معرفی کند. و این امر از طریق نوزایی، با ازسرگیری سرچشمهها، زدودن زنگارها، بازخوانی کلیت سنت گذشته تاریخی-فرهنگی ملی ایران و نیز دینپیرایی (در اسلامپژوهیمان) تحقق پیدا میکند. برای نمونه در همین امر و مفهوم ملی-مذهبی«طهارت» ایرانی-اسلامی که تبدیل به وسواس صوری بیمعنا و محتوی و دچار نقضغرض شده است.
خلاصه، بینشی نو پیرامون کنش اخلاقی نیاز است که بتواند (به قول فیلسوف فرانسوی، پل ریکور)، به سه پرسش پاسخ دهد: اراده معطوف به سبک زیستی دیگر و زندگیای بهتر، خوب زیستن، ارایه هنجار و معیاری عام و جهان روا، و سرانجام، «حزم» یا حکمتی عملی که بهشیوه گفتوگویی، تناسب و توازنی میان اصول و ارزشهای جهانشمول و هر موقعیت محلی و مورد انسانی خاص، برای رفع آلام و دردهای ملموس آدمیان برقرار سازد.
تعادل اخلاقی جامعه، نیازمند نیروی جوان سالمی است که معتاد به عادت نشده و دستانی آلوده به فساد نباشد
شرط دوم، شناسایی و تکیه بر نیروی جوان سالمی است که معتاد به عادت نشده باشد و دستانی آلوده به فساد نداشته باشد و بتواند این «بینش» نو را به یک «منش» اخلاقی دگرسان و نوین تبدیل و نمایندگی کند. ما به این موضوع، سخت نیازمندیم. خوشبختانه هنوز اکثریت جمعیت ما جوان است و تشنه آیین جوانمردی و آزادگی و تعالی اخلاقی، و «خیر و زیبایی و حقیقت»جویی، و شجاعت، ایثار، و آگاهی است (در برابر ترس و طمع و جهل).