آشتی با غولها
«… به گمان من، در اخلاق نیکوماخوسی بصیرتمندانهترین و جامعترین ارزیابیها در باب ماهیت بهترین زندگی برای انسانها را مییابیم و تا همین اندازه این متن شایسته مطالعه مستمر است. خواه حامی راهحلهایی باشیم که ارسطو برای مسائلی که طرح میکند ارائه میدهد خواه نه، نمیتوانیم پرسشهای او را نادیده بگیریم…»
آنچه خواندید بخشی از کتاب راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی نوشته کریستوفر وارن1 است که ایمان خدافرد آن را به فارسی برگردانده است. با مراجعه به متن اصلی میتوان متوجه شد که آقای خدافرد جز در مواردی معدود به خوبی از پس ترجمه این کتاب برآمده است.
ما وقتی به سراغ خواندن کتابهای کلاسیک میرویم، با متونی مواجه میشویم که فهمشان دشوار است. از سوی دیگر اشکال خواندن کتابهای درجه دوم به جای متن اصلی این است که خواننده را از فهم متن اصلی دور نگه میدارند. کتاب حاضر به ما کمک میکند تا اخلاق نیکوماخوس را با همان بافت اصلیاش بفهمیم. به علاوه توضیحات نویسنده و معرفی برخی از منابع دست دوم توسط او، به فهم بیشتر مطالب کمک میکند.
همانطور که میدانید در باب اخلاق چهار کتاب به ارسطو نسبت داده شده است که از این میان، دو کتاب Nicomachean Ethics و Eudemian Ethics از شهرت بیشتری برخوردارند. در کتاب حاضر تنها به Nicomachean Ethics پرداخته شده است و از Eudemian Ethics جز در مواردی معدود سخنی به میان نیامده است. کتاب پنجم تا هفتم اخلاق نیکوماخوس با کتاب چهارم تا ششم Eudemian Ethics تفاوت چندانی ندارد. با اینحال محققین اخلاق نیکوماخوس را متأخر از Eudemian Ethics دانستهاند.
نویسنده با اشاره به این مطلب، یکی دیگر از دلایل خود برای انتخاب این کتاب را همین نکته میداند. وارن در مقدمه میگوید که در مجامع علمی معمولا از ترجمه و تفسیر دیوید راس2 برای فهم آثار ارسطو استفاده میشود، اما او ترجیح میدهد که از ترجمه ترنس ایروین3 کمک بگیرد. چرا که ترجمه او به نوعی کارکردیتر است. در طول تاریخ از نیکوماخوس ستایشهای فراوانی شده است. سیسرو گفته است: اخلاق نیکوماخوس همچون رودی از طلاست. شوپنهاور نیز «بیپیرایگی درخشان» آن را ستوده و آن را برای افراد عادی نیز لذتبخش دانسته است.
بخش اول کتاب به زندگی ارسطو مربوط است. جالب است بدانیم که نیکوماخوس در اصل نام پدر ارسطو بوده است. او در سال ۳۸۴ پیش از میلاد متولد شد و در ۶۲ سالگی از دنیا رفت. ارسطو بیست سال شاگرد افلاطون بود و پس از بینرفتن آکادمی افلاطون، آکادمی لوکئوم را دایر کرد. گویا ارسطو کنیزی به نام هرپولیس داشته که از او تأثیر فراوانی پذیرفته است. هر چند ارسطو پس از فوت همسرش با این کنیز ازدواج نکرد، اما او را بسیار محترم میشمرد.
ارسطو معتقد بود چه در طبیعیات و چه در ما بعد الطبیعیات باید کار را از مبادی آغاز کرد یا دستکم به سوی مبادی رفت. معنای این سخن این است که ما باید ابتدا اصول موضوعهای داشته باشیم که آنها را صادق فرض میکنیم و سپس به سراغ براهین برویم. بهسویمبادی رفتن نیز به این معناست که ما باید به سمت کشف علم برویم تا بتوانیم در این مسیر به مبادی برسیم. به باور ارسطو اخلاق از علومی است که باید به سراغ مبادی آن رفت.
جالب آن است که مطابق دیدگاه ارسطو اخلاق از امور بیقیدِ شناخته (حقایق ضروری) نیست. به علاوه او به عقاید همگانی در اخلاق توجه ویژهای دارد. به عنوان مثال ارسطو در فصل پنجم کتاب اول، لذت را به استناد قول مشهور رد میکند و در فصل هشتم آن را با استدلال تأیید میکند.
توجه به آراء همگانی سبب شده است تا در آثار ارسطو شاهد روشی دیالکتیکی باشیم. گویا ارسطو با توجه به آراء همگانی میخواسته به این نکته توجه بدهد که اخلاق باید به کار بیاید و از همانجایی آغاز شود که از آن نشأت گرفته است. ممکن است این طور به نظر بیاید که ارسطو و سقراط هر دو از یک روش استفاده کردهاند، اما این طور نیست. چرا که سقراط همیشه ما را به سوی بنبستها میبرد و از دادن جواب نهایی طفره میرود، اما ارسطو از آنجایی که همواره بهدنبال صدق است، در نهایت انتخاب خود را اعلام میکند.
در بخش دوم نویسنده نمایی کلی از Nicomachean Ethics به دست میدهد. او میگوید: ارسطو با این پرسش که آیا «خیر اعلی» بهترین خیر برای انسان است و اگر چنین است از چه نوعی است، ما را به بطن زندگی برده و این پرسش را در ما زنده میکند. پاسخ ارسطو به این پرسش این است که «خیر اعلی»، خیری است که ما آن را فقط به خاطر خودش انجام میدهیم.
بخش بعدی به درونمایهها و موضوعات اخلاق نیکوماخوس اختصاص دارد. نویسنده در این بخش دورنمایی از مطالب کتاب را ارائه میدهد که میتواند برای کسانی که فرصت خواندن تمام کتاب را ندارند، مفید باشد.
ارسطو در روش خود به function توجه ویژهای دارد. او این مطلب را از افلاطون آموخته است، با این تفاوت که افلاطون در پی تحلیل فعالیت ذهن بوده، اما ارسطو اعمال فضیلتمندانه را معیار قرار داده است. او این اعمال را به انسان تسری داده و از فضیلتانسانی سخن میگوید. ارسطو دو تفسیر از یودیمونیا4 ارائه میدهد:
- غایت اصلی: مطابق این تفسیر ما فقط یک فعالیت در تمام زندگیمان انجام میدهیم و آن چیزی نیست به جز رسیدن به «خیر اعلی»
غایت فراگیر: مطابق این تفسیر ما در زندگیمان به ترکیبی از فعالیتها دست میزنیم تا به غایت خیر برسیم.
همانطور که درمان خوب (و نه خوشامدگویی به مراجع) کارکرد اصلی یک پزشک است، از دیدگاه ارسطو کارکرد اصلی برای انسان نیز این است که زندگی خوب داشته باشد.
- ارسطو فضیلت انسانی را بر دو گونه میداند: فضایل خُلقی (virtue of character) و فضایل عقلیvirtue of) thought). فضایل عقلی به نوعی در فضایل خُلقی جاری هستند. فضایل عقلی ما را به سمت خصلتهایی میبَرد که باید به ملکه تبدیل شوند. فضایل خُلقی همان حدوسطهایی هستند که باید به آنها توجه کنیم.
ارسطو همچنین به توضیح دو مفهوم «قدرت اراده» و «ضعف اراده» میپردازد. ممکن است شما کار خوبی انجام بدهید که به خودی خود خوب باشد، اما برای خیر اعلی اینطور نباشد. خیر اعلی عملی است که خود برای خیر اعلی باشد. همچنین ممکن است شما ضعف اراده داشته باشید و نتوانید به خیر مطلق دست پیدا کنید.
منابع زیادی برای تفسیر آراء ارسطو وجود دارد که ما به همهی آنها به عنوان منابع نوین مینگریم. به عنوان مثال آکویناس در قرن سیزدهم و در شرایطی که ارسطو را به الحاد متهم میکردند، دست به نوشتن کتابی به نام Theologica زد که بخش اعظمی از آن تفسیر نیکوماخوس بود. جان استوارت میل کتابی درباره «خیر اعلی» نوشته که ایده آن را از ارسطو گرفته است. با اینحال او در این کتاب روش متفاوتی نسبت به ارسطو اختیار کرده است، چرا که ارسطو فایدهمحور نیست. آنسکوم نیز که یکی از فیلسوفان معاصر است، سه ایده را مطرح میکند:
- وقتی روانشناسی اخلاق را وارد اخلاق میکنیم، باید از فلسفه اخلاق صرفنظر کنیم.
- باید مفاهیمی همچون «تکلیف اخلاقی» و «وظیفه اخلاقی» را که توسط کانت مطرح شدهاند، کنار بگذاریم.
- از قرن نوزدهم به بعد فیلسوفان حرفی برای گفتن ندارند.
این کتاب این سه ایده را بررسی میکند. به نظر میرسد نویسنده نیز به شکلی غیر مستقیم به این سه ایده پایبند است. پس از او مکینتایر کتاب After Virtue (در پی فضیلت) را نوشته است. پس از مکینتایر، هرست هاوس ایدهی عملکردن به خاطر خیر زیبا و وظیفه را مطرح میکند. او میگوید: ما نمیتوانیم پرسشهای ارسطو را بعد از گذشت این همه سال نادیده بگیریم.
کتاب دوم ارسطو مفهوم «یودیمونیا» را تحلیل میکند. ارسطو فضیلت اخلاقی را فن میداند. نویسنده در بیان تفاوت میان یودیمونیا و happiness به این نکته اشاره میکند که یودیمونیا یک فعالیت ذهنی است، نه یک حالت.
کتاب سوم ارسطو مربوط مسئولیتپذیری، شجاعت و خویشتنداری است. تمام آراء ارسطو در این بخش موافقان و مخالفانی دارد که نویسنده به آنها اشاره میکند و این خود یکی از نکات مثبت این کتاب است. کتاب چهارم مربوط به سخاوت، بزرگواری، خشم و شرم است. ارسطو این چهار خصلت را به عنوان فضیلت اخلاقی مطرح میکند. (البته او در آخر نتیجه میگیرد که شرم فضیلت اخلاقی نیست)
کتاب پنجم دربارهی عدالت است. ارسطو معتقد است که عدالت بر دو نوع است:
- عدالت نسبت به خود
- عدالت نسبت به دیگران (عدالت حقوقی)
کتاب ششم درباره تفاوت بین حکمت، شهود و سوفیا است. ارسطو در ادامه به تعریف «اپیستمه» میپردازد. ارسطو در کتاب هفتم مجددا به «ضعف اراده» میپردازد. باید توجه داشته باشیم که ارسطو نمیخواهد لذت را رد کند. او به نوعی لذت را قبول دارد. ارسطو معتقد است که عوامل خارجی نیز در یودیمونیا تأثیر دارد.
کتابهای هشتم و نهم درباره دوستی است. ارسطو دوستی را بر سه نوع میداند. کتاب دهم مربوط به رابطه یودیمونیا و لذت است. ارسطو همچنان وجود لذت را در زندگی یودیمونیا رد نمیکند، اما منظور او از لذت، آن لذتی است که از فضیلت ناشی شده باشد.
اطلاعات کتاب:
عنوان کتاب: راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی ارسطو
نویسنده: کریستوفر وارن
مترجم: ایمان خدافرد
ناشر: ترجمان
عنوان اصلی: Aristotle’s Nicomachean Ethics: A Reader’s Guide
نشر: Continuum 2006
تعداد صفحات: ۲۶۳ صفحه
قیمت آخرین چاپ: ۳۲ هزارتومان