تهوع، توتم و تابو | گزارشی از کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
کتاب اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید دربارۀ چیست؟
اثری به نگارش مسعودرضا یوحنایی در ۲۰۲ صفحه و سه فصل. فصل اول به زندگینامه و آراء اخلاقی سارتر اختصاص دارد، فصل دوم همین طریق را برای فروید در پیشگرفته و فصل سوم به ارزیابی نقاط افتراق و اشتراک این دو متفکر میپردازد. نویسنده در فصل اول آراء دینی، اخلاقی و روانشناسانهٔ سارتر را بررسی کرده و در فصل دوم مهمترین مفاهیم روانشناسانۀ فروید را به تصویر کشیده و تاثیر آنها را بر آراء اخلاقی او نشان داده است.
از جمله مبانی فلسفی سارتر که مورد بررسی قرار گرفته مفهوم آزادی، آگاهی، دیگران و ربط و نسبت آن با اخلاق است. در این کتاب آورده شده، سارتر معتقد است انسانها محکوم به آزادی هستند. این بدان معناست که افراد آزادی کامل در انتخاب دارند، اما این آزادی، مسئولیت نیز به همراه دارد. هیچ جوهر ازپیشتعیینشده یا هدایت الهی وجود ندارد که انتخابهای ما را شکل دهد. ما جوهر خود را از طریق اعمال خود ایجاد میکنیم.
به عقیدۀ سارتر، انسانها با هیچ هدف و جوهر ذاتی متولد نمیشوند. در عوض، آنها باید از طریق اعمال و تصمیمات خود، خودشان را تعریف کنند. این امر بار ایجاد معنا را مستقیماً بر دوش فرد میگذارد، و منجر به آنچه میشود که سارتر «آزار» نامیده است. آزار از این درک که ما به تنهایی مسئول انتخابهایمان هستیم. اما از طرف دیگر اصالت زندگی به پذیرش این آزادی است. جایی که فرد آزادی خود را به رسمیت میشناسد، مسئولیت اعمال خود را بر عهده میگیرد و عواقب انتخابهای خود را میپذیرد. همچنین این اصالت مستلزم احترام به آزادی خودمان و دیگران است.
اخلاق سارتر به باور نویسنده نوعی اخلاق نسبیگرایانه فردی است. از این نظر که او نهتنها از هیچ قاعده یا روشی برای تصمیمگیری در دو راهیهای اخلاقی استفاده نمیکند، بلکه با دادن هر گونه قاعده نیز مخالف است. سارتر معتقد است هیچ حقیقت یا دستورالعمل اخلاقی جهانی وجود ندارد و هر فرد باید ارزشهای خودش را ایجاد کند.
فروید اما بیشتر نظرات خود را نه از دید فلسفی، بلکه از نگاهی روانشناسانه دنبال میکرد. او معتقد بود اخلاق را میتوان بهعنوان مبارزه با اعمال و غرایز در نظر گرفت. مبارزهای که اجتماع بر ما تحمیل میکند. تمدن، قوانین و محدودیتهایی را بر انسان تحمیل میکند و خواستههای غریزی ما را برای خیر بزرگتر مهار میکند. بااینحال، این سرکوب امیال میتواند منجر به تضاد درونی و ناراحتی روانی شود.
برای فروید، احساس گناه جزء کلیدی رفتار اخلاقی است. این حساس از سوپر ایگویی ناشی میشود که تحتتأثیر اقتدار والدین و هنجارهای اجتماعی رشد کرده است. زمانی که افراد نتوانند مطابق با این استانداردها عمل کنند، احساس گناه کرده و همین امر آنها را بهسمت رفتارهای اخلاقی یا اجتماعی قابلقبول سوق میدهد. در واقع، بسیاری از رفتارهای اخلاقی انسان به انتخاب عقل نیستند، بلکه توسط نیروهای ناخودآگاه و با سرکوب اصل لذت و پرخاشگری شکل میگیرد.
پیشرفت اخلاقی از نظر فروید مسئلهای چالشبرانگیز است، چون به باور او، بیشتر رفتارهای انسانی ناشی از تمایلات ناخودآگاه است و اخلاق سرکوبی اجتماعی است که بر انسان تحمیل میشود. بنابراین موضوع اصلاً آزادی فردی نیست، بلکه نتیجۀ رفتوبرگشت مداوم بین خواستهها و قوانین اجتماعی است. البته باید گفت که او مانند سارتر قوانین اخلاقی را رد نمیکرد، بلکه آنها را برای حفظ اجتماع لازم و مفید میدانست.
سارتر معتقد است انسانها محکوم به آزادی هستند. این بدان معناست که افراد آزادی کامل در انتخاب دارند، اما این آزادی، مسئولیت نیز به همراه دارد. هیچ جوهر ازپیشتعیینشده یا هدایت الهی وجود ندارد که انتخابهای ما را شکل دهد. ما جوهر خود را از طریق اعمال خود ایجاد میکنیم.
در باب فصل سوم و مقایسه آراء این دو متفکر میتواند بهطور خلاصه عنوان کرد سارتر احساس گناه را ناشی از عدم مسئولیت آزادی مطلق انسان توسط خودش و فروید نتیجهٔ سرکوب خواستههای فرد توسط سوپر ایگویش میدانست. در اولی سعادت نتیجه پذیرش آزادی و مسئولیت فردی است و در دومی قرار گرفتن ایگو جایی میان ید و سوپرایگو. در اولی طبیعت انسان مبتنی بر آزادی است به این معنا که انسان در ذات خود آزاد است، و در دومی انسان توسط امیال ناخودآگاه به ویژه غرایز جنسی و پرخاشگرانهاش هدایت میشود.
میتوان گفت کتاب در مجموع جمعآوری قابل استفادهای از آراء هر یک از این دو متفکر است. اصل ایدهٔ پرداختن به آراء اخلاقی آنها با توجه به این که هیچ یک از این دو، فیلسوف اخلاق نیستند و به یک معنا اخلاق دغدغهٔ اصلی آنها نبوده، جالب توجه و ارزشمند است.