مافیا رو بباز، ولی اخلاق رو نباز | بررسی مسابقۀ تلوزیونی بازمانده از منظر اخلاقی
مسابقۀ بازمانده1 در سال ۲۰۰۰ از شبکه سیبیاس پخش شده. ابتدا روند بازی را توضیح میدهم و بعد، میروم سراغ بررسیِ اخلاقیاش. بازی، اینگونه است: شرکتکنندگان (معمولاً ۲۰ نفر) در منطقهای دورافتاده و بیامکانات، رها میشوند. معمولاً این مسابقات، در جزایر فیجی2 برگزار میشود. در ابتدا، شرکتکنندگان به دو گروه تقسیم میشوند. همهنوع چالشی پیشِ روی آنهاست؛ از آمادگیِ ذهنی گرفته تا آمادگی جسمانی. اعضای هر گروه باید تلاش کنند که گروهشان برنده شود و جایزه بگیرند. یک گروه، بازنده میشود و گروهِ دیگر، برنده. اما بازی، همینجا تمام نمیشود. اعضای گروه بازنده باید با رأیگیری، کسانی که کمکاری کردهاند را بیرون کنند. بعد از آن که تعداد، کمتر شد، همۀ شرکتکنندگان، در یک گروه به مسابقه ادامه میدهند. از اینجا به بعد، کسی برای گروه تلاش نمیکند، بلکه هرکسی باید خودش را نجات دهد. بعد از آن، داوران بازی تصمیم میگیرند که چهکسانی باید از بازی بیرون بروند. نهایتاً سه نفر باقی میمانند. این سه نفر باید جلوی داوران حاضر شوند و هرکدامشان استدلال بیاورند که چرا لایق برندهشدن هستند. کسی که در آخر، برنده میشود، لقبِ «تنها بازمانده» را به خود اختصاص میدهد. این بازی ۳۹ روز طول میکشد و برنده، ۲ میلیون دلار جایزه میگیرد.
شرکتکنندگان، باید حواسشان به سه جنبه از بازی باشد: «فریبدادن دیگران، پیشافتادن از دیگران و دوامآوردن تا آخر بازی». بازماندگان باید تلاش کنند بیشتر از بقیه دوام بیاورند و دیگران را از بازی بیرون کنند. آنها باید خیلیخوب بازی کنند تا از دیگران پیش بیفتند؛ یعنی باید از قوانین سادۀ بازی پیروی کنند، در چالشها حضور داشته باشند و از موقعیتهای مختلف، سربلند بیرون بیایند. نکتۀ جالبش اینجاست که هر بازیکن، باید دیگر بازیکنان را فریب دهد. شرکتکنندگان باید در بازیهای گروهی شرکت کنند که قوانینش، چندان برای آنها توضیح داده نشده. آنجاست که هر بازیکن، میتواند بقیه را فریب دهد. البته داوران هم هرکدامشان تفسیری از آن بازیها دارند و معلوم نیست که همهشان به یک شرکتکننده رأی بدهند تا برنده شود. در انتهای بازی، سه فینالیست باید در مقابل داوران، از خودشان دفاع کنند و از تجربیاتشان در بازی بگویند. آنها باید داوران را قانع کنند که چرا خودشان، بهتر از بقیه بازی کردهاند و چرا بیشتر از بقیه، شایستۀ لقب «تنها بازمانده3» هستند.
وقتی فصلِ ۳۹ این مسابقه پخش شد، بحثهایی دربارۀ اخلاق و تأثیر این مسابقه بر زندگیِ واقعی مطرح شد. این بحثها مورد توجه قرار گرفتند، چون شرکتکنندگان، اشتباهات شرمآوری را مرتکب میشدند؛ مثلاً جملاتی به کار میبردند که نژادپرستانه یا جنسیتزده بود. از دستاندرکاران این برنامه تشکر میکنم که وقتی را معیّن کردند تا گفتگویی جدّی دربارۀ همین موضوعات، انجام دهیم. آن مطالب را دیگر اینجا تکرار نمیکنم. از اینجا بعد را به این موضوع اختصاص میدهم که اخلاق، چه نقشی در این مسابقه ایفا میکند. شرکتکنندگان، نمیدانند درست و غلط در این بازی چیست و بااینحال، تلاش میکنند یکدیگر را فریب دهند. میخواهم این موضوع را از منظر اخلاقی بررسی کنم. آیا در این بازی، کارهایی وجود دارد که اخلاقاً نادرست باشد، اما جزئی از قوانین بازی محسوب شود؟ اگر کسی گفت این بازی، غیراخلاقی است، آیا میتوانیم به او بگوییم «سخت نگیر؛ این، فقط یک بازی است»؟
توضیحی دربارۀ این توجیه که «این فقط یک بازی است»
معمولاً وقتی به کسی میگوییم کار غیراخلاقی، همهجا غیراخلاقی است، در جواب میگوید: «سخت نگیر؛ این فقط یک بازی است.» بهعبارت دیگر، اگر واقعاً نشستهاید و به تحلیل اخلاقیِ این بازی پرداختهاید، خیلیخیلی این بازی را جدی گرفتهاید! معمولاً فرض بر این است که وقتی باروبندیلتان را میبندید و به فیجی میروید تا در مسابقۀ بازمانده شرکت کنید، اجازه دارید که اخلاقتان را با خود نبرید، چون قرار است کارهایی انجام دهید که در زندگیِ روزمره، غیراخلاقی محسوب میشوند. همۀ شرکتکنندگان، همین پیشفرض را دارند، اما وقتی در بازیهای گروهیِ این مسابقه، میبینند که به هیچکس نباید اعتماد کنند، تازه بهخودشان میآیند. در چنین مواقعی از بازی، واکنشها متفاوت است ــ خصوصاً آن زمانی که همدلیِ گروه از بین میرود و از جایی ضربه میخورند که فکرش را هم نمیکردند.
شرکتکنندگان، باید حواسشان به سه جنبه از بازی باشد: «فریبدادن دیگران، پیشافتادن از دیگران و دوامآوردن تا آخر بازی».
متوسلشدن به این توجیه که «این فقط یک بازی است»، خودش ادعایی مربوط به فرااخلاق است. در فرااخلاق چنین سؤالی مطرح میشود: «به خودِ اخلاق، باید چه رویکردی داشته باشیم؟» در مورد مسابقۀ بازمانده هم، بحثمان همین است. در این بازی، نسبتبه اخلاق، باید چه رویکردی داشته باشیم؟ آیا در این بازی، باید رفتارمان را تغییر دهیم و از قواعد اخلاقیِ دیگری پیروی کنیم (مثلاً آداب اجتماعی را کنار بگذاریم)؟ آیا در این بازی، قواعد اخلاقی هم وجود دارد یا هر کاری ــ جز کارهایی که در قوانین بازی از آنها منع شده ــ مُجاز است؟ کسی که میخواهد در این بازی شرکت کند، باید ابتدا این موضوع را با خودش حل کند که تکلیف اخلاق چیست، خصوصاً در این بازی که جایزهاش دندانگیر است. اگر این مسئله را با خودشان حل نکنند، مجبور میشوند برخلاف قواعد اخلاقیشان رفتار کنند؛ بعد از مسابقه، احساس پشیمانی، گناه و شرم به سراغشان میآید.
باید این موضوع را بیشتر توضیح دهم. دو نکته را باید در نظر داشته باشیم تا توجیهِ «این فقط یک بازی است»، بتواند رفتاری غیراخلاقی را به رفتاری اخلاقی تبدیل کند: ۱ـ آن کارِ غیراخلاقی باید حتماً در جریان بازی انجام شود (نه قبل یا بعد از آن)؛ ۲ـ آن کار، نباید برخلاف قوانینِ بازی باشد.
از میان رفتارهای غیراخلاقی، دغدغۀ من «دروغگویی» است. دروغگویی، در بیشترِ موارد، غیراخلاقی است. در قوانینِ بسیاری از بازیها آمده که دروغگویی، ممنوع است، مخصوصاً بازیهایی که فعالیت اصلی آن، سؤال پرسیدن و گفتگوست. مثلاً در بازیِ بیستسؤالی، دروغ گفتن مُجاز نیست. بخشی از مسابقۀ بازمانده هم سؤال پرسیدنِ شرکتکنندگان از یکدیگر است. اگر قرار باشد که دروغگویی، مُجاز باشد، پس چرا باید از همدیگر سؤال بپرسند؟ نتیجه میگیریم که دروغگویی، در این بازی ممنوع است؛ البته صریحاً در قوانینِ آن نیامده، اما خودِ شرکتکنندگان باید بفهمند که نباید دروغ بگویند. به همین دلیل است که نمیتوان توجیهِ «این فقط یک بازی است» را پذیرفت. قرار بود که دروغگویی برخلاف قوانین همین بازی نباشد تا اخلاقی محسوب شود، اما دروغگویی در این بازی، تلویحاً ممنوع است، اما صریحاً نه. البته بعضی از بازیها هم هستند که اگر بازیکنانش دروغ نگویند، بازی خراب میشود و اصلاً دروغ گفتن، روش آن بازیهاست؛ مثلاً بازیِ مافیا چنین حالتی دارد که بازیکنان، باید دروغ بگویند تا برنده شوند.
ظاهراً مسابقۀ بازمانده، در میانۀ این بازیها دارد؛ یعنی چیزی بین بیستسؤالی و مافیا. در قوانین بازمانده نیامده که دروغ گفتن ممنوع است و بازی را طوری درست کردهاند که بازیکن میتواند بدونِ دروغ گفتن، برندۀ بازی شود. حالا که بازمانده، چنین وضعیتی دارد، اگر یکی از شرکتکنندگان، رفتاری غیراخلاقی از خود نشان دهد، چه اتفاقی میافتد؟ آیا دیگر شرکتکنندگان هم میگویند «این فقط یک بازی است» و از کنارِ آن بهسادگی میگذرند؟ به نظر میرسد که باید پیشفرضهای اخلاقی را قدری بیشتر بررسی کنیم تا ببینیم که آیا میتوانیم توجیهِ «این فقط یک بازی است» را بپذیریم یا نه.
دو رویکرد به روند اخلاقیِ بازی
این سؤال، پیشِ روی ماست: «اگر کاری در بازی انجام شود که طبق قوانینِ بازی، ممنوع نباشد، آیا همیشه از لحاظ اخلاقی، مُجاز خواهد بود؟» بهگمانم، اگر پاسخمان مثبت باشد و بگوییم که «این فقط یک بازی است»، باید مبنای محکمی هم برایش درست کنیم. مبنایمان را میتوانیم یکی از اینها قرار دهیم: ۱ـ مبنای قانونمحوری: اگر کسی، قوانین بازی را رعایت کرد، کارش اخلاقی است. مبنای قانونمحوری، چیز عجیبی نیست؛ عبادتهای دینی، حقوق طبیعی یا اصل عدالت هم براساس قانونمحوری شکل گرفتهاند. مبنای قانونمحوری بر چه اساسی استوار شده؟ بر این اساس: قوانینی داریم که برای خودمان، روابطمان با دیگران و همۀ جامعه مفیدند. ۲ـ فایدهگرایی: یعنی کاری اخلاقی است که بیشترین منفعت را داشته باشد (فایدهگرایی در جریان این بازی، یعنی کاری که ما را به برندهشدن نزدیک کند). ۳ـ مبنای شخصیتمحوری: براساس این مبنا، باید تمرکزمان را بگذاریم بر انجامدهندۀ کار و کمتر به خودِ آن عمل، توجه کنیم. این مبنا، آنزمانی به کار میآید که روش انجام کار هم مهم باشد، نه اینکه صرفاً به نتیجهاش فکر کنیم. همین مبنای سوم، بهترین مبنا برای بررسیِ مسابقۀ بازمانده است. این مبنا را معمولاً زیرمجموعۀ «اخلاق فضیلت» میدانند. اخلاق فضیلت میگوید تا وقتی کارهایی که انجام میدهی، مطابق با ویژگیهای مثبتِ شخصیتی (یعنی فضیلتها) باشد یا برخلاف ویژگیهای منفیِ شخصیتی (یعنی رذیلتها) باشد، کارِ تو اخلاقی است.
شرکتکنندگان در بازمانده، وقتی از رقیبانشان دروغ میشنوند، ناراحت میشوند و احساس میکنند از پشت خنجر خوردهاند. این احساس آنها ممکن است دو دلیل داشته باشد. دلیل اولش میتواند این باشد که آنها حس میکنند قانونِ بازی، رعایت نشده. با اینکه چنین قانونی را به هیچکس نگفتهاند، اما بازیکنان قول دادهاند که به همدیگر دروغ نگویند. برای اینکه مشکل، حل شود، شرط سومی را به آن دو شرط قبلی اضافه کردند. دو شرط قبلی این بود: ۱ـ آن کار، فقط در جریان بازی انجام شود؛ ۲ـ برخلاف قوانین بازی نباشد. شرط سوم هم این است: «هرکدام از شرکتکنندگان هم میتوانند قانونی را به بازی اضافه کنند. اگر کسی مخالف این قوانین عمل کند، کارش غیراخلاقی است.» اگر این شرط سوم را اضافه کنیم، آنگاه میتوانیم توجیهِ «این فقط یک بازی است» را بپذیریم. در این صورت، دروغگفتن ایرادی ندارد مگر اینکه یکی از شرکتکنندگان بگوید که به همدیگر دروغ نگوییم. این راهحل، ظاهراً خوب است و میتوانیم با قانونهای جالب، هیجان بازی را بیشتر کنیم. ولی باید این قوانین را قبل از شروع بازی، وضع کنیم و همه از آن اطلاع داشته باشند. بااینحال، در بازمانده نمیتوان این راهکار را عملی کرد، چون شرکتکنندگان، قبل از شروع بازی، اصلاً همدیگر را ندیدهاند، چه برسد به اینکه بخواهند قانونهایشان را بههم بگویند. این بازی، ۳۹ روز طول میکشد و بازیکنان، همۀ ۲۴ ساعتشان را در جریان بازیاند. بنابراین، زمان بهقدر کافی وجود ندارد تا شرکتکنندگان، به توافق برسند و بههم قول بدهند که مثلاً دروغ نمیگویند یا همدیگر را فریب نمیدهند.
شخصیت، چیزی نیست که بتوانیم در زندگیِ عادی از آن استفاده کنیم و موقع بازی، بگذاریمش کنار؛ دکمۀ روشنخاموش ندارد. آنکسی قابلاعتماد است که همیشه راست میگوید و راستگویی، جزئی از شخصیت او شده، نه کسی که یک رودۀ راست توی شکمش نیست و گاهی هم راست میگوید.
تا اینجا، دلیل اولِ ناراحتی بازیکنان را توضیح دادیم (دلیل اول: فکر میکنند قانون بازی رعایت نشده). ناراحتیشان دلیل دیگری هم میتواند داشته باشد: دروغگفتن در جریان بازی، نشاندهندۀ بیشخصیتیِ فرد است. بازیکنان، به کسی که دروغ میگوید، اعتماد نمیکنند و او را خائن میدانند. خوب، اشکالش چیست؟ شاید دروغگویی در بازی ایرادی نداشته باشد؛ یعنی آن بازیکن میگوید: «اینجا آمدهایم بازی کنیم و هیچکس نباید به من اعتماد کند. اما بیرون از بازی، من آدم قابلاعتمادیام.» ولی این حرف، درست نیست. شخصیت، چیزی نیست که بتوانیم در زندگیِ عادی از آن استفاده کنیم و موقع بازی، بگذاریمش کنار؛ دکمۀ روشنخاموش ندارد. آنکسی قابلاعتماد است که همیشه راست میگوید و راستگویی، جزئی از شخصیت او شده، نه کسی که یک رودۀ راست توی شکمش نیست و گاهی هم راست میگوید. فرض کنید کسی در جریان بازی، باخونسردیِ تمام، دروغ میگوید؛ اگر همین مسیر را پیش بگیرد، بعد از این بازی، در زندگیِ عادیاش هم به دروغگویی ادامه خواهد داد. کسی که دغدغهاش، «شخصیت اخلاقیِ» آدمها باشد، شرط سوم را اضافه نمیکند، بلکه شرط اول را از کار میاندازد (شرط اول این بود: آن کار، فقط در جریان بازی انجام شود تا اخلاقی محسوب شود). این نگرانی دربارۀ مسابقۀ بازمانده، بهجاست، چون ۳۹ روزِ کامل طول میکشد؛ یعنی ۹۳۶ ساعتِ متوالی. چرا باید نگران باشیم؟ چون شرکتکننده، ۳۹ روز به خودش تلقین میکند که فریبدادنِ دیگران کار خوبی است. برای فریبدادن، باید دروغ بگوید و پشتِ دیگران را خالی کند. بهاحتمالِ زیاد، شرکتکنندگان، بعد از این بازی، دیگر آن آدمِ سابق نمیشوند. به همین دلیل است که بازمانده، «فقط یک بازی» نیست.
حواستان باشد که بازمانده، چیزی فراتر از یک بازی است
بالأخره راهی پیدا کردیم که توجیهِ «این فقط یک بازی است» را جواب دهیم. مبنای این جواب، بیشخصیتیِ کسی است که در بازی، دروغ میگوید و دیگران را فریب میدهد. کارِ ناجوانمردانه، غیراخلاقی است، اما این کار، برآمده از شخصیتِ فرد است. تمرکزمان را باید بر این بگذاریم که عمل غیراخلاقی، چه تأثیری بر دیگران دارد، نه خودِ آن عمل. در مسابقۀ بازمانده هم داستان به همین منوال است: هیچکس نگرانِ دروغگویی نیست، بلکه همه نگرانِ بیاعتمادی و خیانتاند. این نکته میتواند به شرکتکنندگان در مسابقۀ بازمانده کمک کند. توصیۀ اخلاقیمان برای مسابقه، اینگونه است: بسیار کم و فقط در حدّ ضرورت، دروغ بگویید؛ از دروغگفتن، لذت نبرید؛ هیچوقت دروغگویی را کارِ اخلاقی بهحساب نیاورید؛ تا حدّ ممکن، دیگران را فریب ندهید. رعایت این نکات باعث میشود که بازیکنان، ارزشهایشان را رها نکنند و بعد از بازی، به زندگیِ عادیشان برگردند. همچنین، برای هیأت داوران هم مفید است و میتوانند کسانی را برنده اعلام کنند که سعیِ بیشتری کرده تا اخلاقی باشد. هر موقع که به تماشای این مسابقه نشستید، نکاتی را که گفتم به یاد بیاورید.