اخلاقمداری حیوانات از زبان مارک رولندز
مارک رولندز، نویسنده و فیلسوف ولزی، در حال حاضر در دانشگاه میامی استاد فلسفه است. احتمالاً رولندز را بیش از هرچیز بهخاطر کتابی بشناسند که بهقلم او در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، کتابی به نام فیلسوف و گرگ 1 که در آن به شرح یک دهه از عمر خود میپردازد؛ یک دههای که صرف زندگیکردن و سفر همراه با یک قلاده گرگ کردهاست. اخیراً به قلم او آثاری دیگر منتشر شدهاند، آثاری نظیر دویدن دوشادوش گله 2 و آیا حیوانات میتوانند اخلاقمدار باشند؟ 3
آیا حیوانات میتوانند درست همانطور که انسانها اخلاقمدارند، اخلاقمدار باشند؟
حقیقتش، نه. ولی این سؤال خیلی بد صورتبندی شدهاست. انسانها به طرق مختلف اخلاقمدارند. گاهی اصول یا قواعد انتزاعی اخلاقی را در نظر میآوریم و با بهکاربستن آنهاست که میفهمیم بهترین کاری که باید انجام بدهیم، کدام است، اما گاهی هم بدون اینکه درگیر تفکر شویم، دست به کاری میزنیم و در آن موقع، بر پایهٔ احساساتی عمل میکنیم که تماموکمال معطوف به صحت و منفعت دیگراناند. برای مثال وقتی را در نظر بیاورید که کسی میپرد توی برکهای کمعمق تا کودکی را نجات بدهد که دارد غرق میشود. در این شرایط نهتنها نمیایستیم که فکر کنیم و جوانب را بسنجیم، بلکه حتی فکرکردن ممکن است در این وضعیت کاری غیراخلاقی باشد.
شیوههایی برای اخلاقمداری پیش پای انسانهاست که حیوانات از آن بیبهرهاند، اما بعضی شیوههایی که میتوان مطابق آنها اخلاقمدار بود، میان انسان و دیگر حیوانات مشترک است.
در کتاب آیا حیوانات میتوانند اخلاقمدار باشند؟ استدلال میکنم که رفتار اخلاقی حیوانات بیشتر شبیه نمونهٔ دوم است؛ رفتاری است که از احساسات اخلاقی ناشی میشود. احساساتی که حیوان در قبال صحت و منفعت دیگران دارد، نه خودش. بنابراین شیوههایی برای اخلاقمداری پیش پای انسانهاست که حیوانات از آن بیبهرهاند، اما بعضی شیوههایی که میتوان مطابق آنها اخلاقمدار بود، میان انسان و دیگر حیوانات مشترک است. بعضی فلاسفه نظیر کانت چنین اندیشیدهاند که تفکر منطقی راجع به انگیزههای فردی، جوهر اخلاق و اخلاقمداری است. سعی داشتهام تا در کتاب آیا حیوانات میتوانند اخلاقمدار باشند؟ نشان دهم که استدلالهای ایشان قانعکننده نیست.
اگر حیوانات میتوانند رفتار اخلاقی نشان دهند، یعنی اینکه باید مسئولیت آنچه را که از آنها سر میزند، برعهدهشان بدانیم. آیا چنین فکری اصلاً با عقل جور درمیآید؟
نه، راستش با عقل جور درنمیآید. در قرون وسطی امر رایجی بود که حیوانات را به دادگاه بکشانند. حیوان را میبردند و دادگاهی قضایی برایش تشکیل میدادند، محاکمهاش میکردند و بعد هم اگر برای انجام جرمی مجرم شناخته میشد، اعدامش میکردند. من هم مثل بیشتر مردم این دورهوزمانه فکر میکنم این کارها احمقانه است. هر حرف دیگری هم که دربارهی حیوانات صادق باشد، از لحاظ اخلاقی مسئولیتی بابت کردههایشان ندارند.
در قرون وسطی امر رایجی بود که حیوانات را به دادگاه بکشانند.
هرچند، عرض من این نیست که حیوانات عاملان اخلاقمداری هستند و میتوان آنها را بابت کردههایشان مسئول دانست، بلکه میگویم آنها، یعنی برخی از آنها، تابع اخلاقاند؛ اینطور برانگیخته میشوند که مطابق ملاحظات اخلاقی اقدام کنند، اما درمقابل آنچه انجام میدهند، بهلحاظ اخلاقی مسئولیتی ندارند. تمایز میان عامل اخلاقی و تابع اخلاقی، تمایزی است ظریف و بخش بیشتر کتاب آیا حیوانات میتوانند اخلاقمدار باشند؟ به دفاع از این اندیشه دربرابر بعضی انتقادات و مخالفتهای بسیار قدرتمند اختصاص یافتهاست.
چه اهمیتی دارد که حیوانات اخلاقمدار باشند یا نباشند؟ این مسئله چه تغییری در رفتار ما با آنها ایجاد میکند؟
اینکه ما چطور با یک موجود، خواه انسان یا حیوان، رفتار میکنیم، به این برمیگردد که توانمندیها و ظرفیت آن موجود را چطور میبینیم. بیشتر تغییرات عمدهای که در رفتار ما در قبال حیوانات پدید آمده، از صحبتهایی قانعکننده دربارهٔ حقوق حیوانات نشأت میگیرد. بهنظر من تا همین الآن هم چنین صحبتهای قانعکنندهای ارائه شدهاند و این صحبتها و استدلالها، خیلی هم از بحث ما، یعنی اینکه حیوانات میتوانند رفتار اخلاقمدارانه داشته باشند یا نه، مستقل است و ارتباط چندانی به آن ندارد. جرمی بنتام ، فیلسوف معروف، دربارهٔ این استدلال میگوید که ربطی ندارد که حیوانات میتوانند فکر کنند یا حرف بزنند یا نمیتوانند، حالا من اینجا یک چیزی را هم اضافه میکنم، میگویم ربطی ندارد که میتوانند رفتار اخلاقی از خودشان نشان بدهند یا نمیتوانند، درمقابل، استدلال به این مسئله مربوط است که آیا حیوانات میتوانند زجر بکشند یا نمیتوانند. رنجکشیدن بهصورت کلی چیز بدی است، بنابراین کار غلطی است که بدون اینکه لازم باشد، باعث شویم حیوانات زجر بکشند.
هرچند، یک دامی هست که مردم تویش میافتند، آن هم وقتی که دربارهٔ چیزی نظیر حقوق حیوانات حرف میزنند (البته من موافقم که حیوانات حقوقی دارند). دام هم این اشتباه است که فکر میکنند حیوانات صرفاً میتوانند چند چیز ساده را درک کنند؛ درد یا لذت، خوشی یا رنج. اگر دربارهٔ حیوانات اینجوری فکر کنیم، پس وظیفهٔ ما در قبال آنها محدود میشود به اینکه ترتیبی بدهیم تا زندگیشان مملو از درد و رنج بیدلیل نباشد؛ همین و بس.
جرمی بنتام، فیلسوف معروف، دربارهٔ این استدلال میگوید که ربطی ندارد که حیوانات میتوانند فکر کنند یا حرف بزنند یا نمیتوانند، حالا من اینجا یک چیزی را هم اضافه میکنم، میگویم ربطی ندارد که میتوانند رفتار اخلاقی از خودشان نشان بدهند یا نمیتوانند
اما تصور کنید بچهای را درست مطابق با همین طرز تفکر بار بیاورند. این بچه زندگی راحتی خواهد داشت و توی زندگیاش خیلی بیشتر از اینکه درد بکشد، خوشی عایدش میشود، ولی امکان پیدا نمیکند تا توانمندیها و ظرفیتهای عادی بشریاش را شکوفا کند، یعنی هوشمندی، استقلال رأی، همدلی و نظایر اینها در او هویدا نمیشود. اینجوری عمر بچهٔ بیچاره تباه میشود، چون بچه که فقط چند چیز ساده را درک نمیکند و زندگیاش به درد و لذت محدود نمیشود. اساساً اینکه بخواهیم بپذیریم حیوانات میتوانند رفتاری اخلاقمدارانه نشان بدهند، یعنی اینکه باید احترامی برایشان قائل بشویم که تنها در خور جاندارانی است که حیات اخلاقی دارند.