محورهای اخلاق فضيلت
*بهتر است پیش از هر چیز به سراغ تعریف «اخلاق فضیلت» برویم. شما چگونه اخلاق فضیلت را تعریف می کنید و به نظر شما کلیدی ترین مفاهیم این نظریه چیست؟ شاید بهتر باشد با تعریف Arte یا «فضیلت» آغاز کنید و به عبارت دیگر برای ما بگویید مقصود از «فضیلت» در اخلاق فضیلت محور چیست؟
**فیلسوفان یونان که آنها را به عنوان اولین نظریه پردازان اخلاقِ فضیلت می نامیم شاید چندان از این اسم راضی نباشند زیرا از نظر آنها اخلاق، چیزی جز فضیلت نیست و علم اخلاق که جزء اصلی حکمت عملی است شناخت و تبیین انواع فضیلت است. البته امروزه با مطرح شدن اخلاق های بدیل که به جای بحث از فضیلت (کیفیت نفسانی) از درستی و نادرستی عمل آدمی ( فعل جوارحی) سخن می گویند، می توان رویکرد ارسطو و دیگر فیلسوفان یونانی را به عنوان اخلاق فضیلت نام نهاد. مفهوم کلیدی اخلاق فضیلت ، فضیلت است که بنا به تحلیلی که ارسطو دارد از جنس کیفیات پایدار نفسانی است که متفاوت از استعداد انجام یک چیز یا حتی خود انجام آن است . می توان گفت فضیلت استعداد تعین یافته برای انجام فعل نیک است که موجب صدور سهل و روان کار نیک از آدمی است. واژه Arête که شما به آن اشاره کردید در عرف یونان قدیم به معنای هر نوع برتری و امتیاز در یک چیز بود و خاص انسان نبود و حتی در مورد حیوانات یا موجودات دیگر هم به کار می رفت . در آثار هومر نوعی محدودیت در استعمال این واژه دیده می شود و مثلا وی وقتی از آرته در یک مرد سخن می گوید بیشتر به شجاعت اشاره دارد و وقتی از آرته در یک زن سخن می گوید به جذابیت وی اشاره دارد . در آثار فلسفی یونانی این واژه معمولا به معنای کمال یک فرد از لحاظ داشتن کارویژهِ نوع خود است یعنی مثلا سرعت در دوندگی که فصل ممیز یک اسب است در این فرد از اسب وجود داشته باشد. از این روی شناخت آرته یک چیز، کاملا به شناخت فصل ممیز آن مربوط است . در واقع در تفکر یونانی غایت از خلقت هر فردی تحقق بخشیدن به کمال نوعی آن است که بر اساس فصل ممیز آن نوع شناخته می شود . اگر بخواهیم از آرته یک اسب سخن بگوییم باید درباره سرعت دوندگی آن بحث کنیم و ببینیم اسب مورد نظر تا چه اندازه سریع می دود . بر همین روال اگر در باره آرته یک انسان سخن می گوییم باید اول بدانیم فصل ممیز انسان که مشخص کننده کمال وجودی او است، چیست؟ که بنا به گفته ارسطو همان عقل است و بنابر این آرته انسان به اِعمال عقل و تحقق آن بستگی دارد که در صورت های مختلف ظهور می یابد. از این روی است که ارسطو از فضائل مختلف مربوط به عقل مانند نظر کردن contemplation و یا تدبیر deliberation که مبنای فضائل اخلاقی است سخن می گوید.
دلیل فضیلت نامیدن این امیال و عواطف مبنای عقلی این امیال است و در واقع آنها برای تبعیت از عقل عملی، فضیلت نامیده می شوند.
*اما با این تعریف این اشکال پیش می آید که واژه “فضیلت” در اخلاق امروز بیشتر به معنای نوعی ویژگی نفسانی است که موجب اعتدال در عملکرد هر قوه و در مجموع قوای نفس می شود و از این روی به قلمروی امیال آدمی مربوط است نه ساحت عقل و نظر او و این کاربرد بر خلاف آنچیزی است که ارسطو درباره ارتباط فضیلت های آدمی با عقل که فصل ممیز انسان است، می گوید! درست است؟
**دلیل فضیلت نامیدن این امیال و عواطف مبنای عقلی این امیال است و در واقع آنها برای تبعیت از عقل عملی، فضیلت نامیده می شوند. از این روی اصل ارتباط فضیلت با عقل در این موارد که فضائل اخلاقی نامیده می شوند، وجود دارد.
*در ادامه پرسش پیش باید این نکته را نیز طرح کنم که نقش فضایل چهارگانه ارسطویی(حکمت-شجاعت-عفت-عدالت) یا فضایل هفت گانه مسیحی آکویناسی (حکمت-شجاعت-عفت-عدالت-ایمان-امید-احسان) چیست؟ و فیلسوفان فضیلت محور چگونه میان آن ها تفکیک قائل می شوند؟
**فضائل چهار گانه ارسطوئی در واقع از افلاطون است و بیشتر به تقسیم سه گانه وی از قوای نفس مربوط است. قوای اصلی نفس که موجب حیات و زندگی فرد انسانی است عبارت است از قوه شهویه ، غضبیه و ناطقه. اعتدال در هر قوه موجب به وجود آمدن یک فضیلت می شود و افراط و تفریط در آن موجب پیدایش دو رذیلت است. البته هر کدام از این قوا بسته به اینکه در کدام زمینه گرفتار افراط و تفریط شوند یا رویه اعتدالی داشته باشند به نام های مختلف شناخته می شوند. اما به هر حال عفت نامی است که ارسطو برای اعتدال قوه شهویه در حالت کلی انتخاب می کند و می توان آن را بسته به اینکه در زمینه امور جنسی باشد یا در مورد غذا و پول یا چیز دیگر به اسم های مختلف نامید. می توان گفت عفت فضیلت اصلی قوه شهویه است که البته فضیلت های فرعی مختلف و متعددی از آن منشعب می شود. بیشتر این فضیلت ها نام های خاص دارند اما گاهی هم اسمی برای آن وجود ندارد. همین سخن در مورد شجاعت که فضیلت قوه غضبیه است و همین طور در مورد حکمت ( عملی) که فضیلت قوه ناطقه است، صادق است.
…