پای صحبت هرکدام از اساتید اخلاق حوزه که مینشینی، با حسرت از روزگاری یاد میکند که بیشتر حوزویان متخلق به اخلاق بودند؛ روزگاری که رابطه استاد و شاگردی، صرفاً محدود به ساعت کلاس نبود و دغدغههای استاد نسبت به شاگردان نیز به دایره “قال” منحصر نبود؛ که “حال” را نیز شامل میشد. شناخت و رفع مشکلات شخصی طلبه -اعم از مادی و غیرمادی- برای استاد مهم بود و طلبه نیز در آن ارتباط عاطفی، استاد را همچون پدر تکیهگاه، دلسوز و البته محرم اسرار خود میدانست و مصائبش را با وی در میان میگذاشت؛ و بدین ترتیب استاد و شاگرد در رابطهای متقابل، زیستی اخلاقی را رقم میزدند که از قضا همین زیست اخلاقی سهم تأثیر بهسزایی در اخلاقی شدن جامعه غیرحوزویان نیز داشت. به تعبیر دیگر اخلاق را زیست میکردند. امروز اما تا دلمان بخواهد توصیههای اخلاقی را با حواس پنجگانه دریافت میکنیم؛ کلاس اخلاق، کتاب اخلاق، برنامههای اخلاقی (که صبح و ظهر و شام از صدا و سیما پخش میشوند)، کانالها و سایتهای اخلاقی، تبلیغات اخلاقی (در قالب منبر، بیلبورد، کاتالوگ و …)، تنبیههای اخلاقی و حتی داروهای گیاهی مؤثر در خوش اخلاقی! اما زندگی اخلاقی نحیف، مریض و در حال احتضار است و اگر چارهای نکنیم دور نیست که ریق رحمت را لاجرعه سربکشد. در این میان، وضعیت حوزویان بغرنجتر و حساستر است.
شاید بتوان کمرنگ شدن زیست اخلاقی در میان حوزویان را ذیل بحران اخلاق در کلیت جامعه ایران صورتبندی و فهم کرد؛ اما نوشتار حاضر صرفاً ناظر به اخلاق در حوزه است.
….