مصاحبه با آرش نراقی دربارۀ نسبت اخلاق اسلامی با اخلاق لیبرالی*
-اخلاق اسلامي و اخلاق ليبرالي در سطوح مختلف اخلاق کاربردي و اخلاق هنجاري و فرااخلاق چه تفاوتهايي با هم دارند و اختلاف اصول اخلاقي اين دو بيشتر ناظر به کدام سطح است؟
آرش نراقی: به نظر من اخلاق در اساس و به ذات خود مستقل از اديان و ايدئولوژیهاست و در اساس به قيودی از نوع «اسلامی» يا «ليبرالی» مقيد نيست. به بيان ديگر، اعتبار يا عدم اعتبار احکام اخلاقي را بايد بر مبنايي مستقل از اديان و ايدئولوژیها، يعنی بر مبنايی عقلانی تعيين کرد. بنابراين، به اين معنا چيزی به نام «اخلاق اسلامی» يا «اخلاق ليبرالی» وجود ندارد.
اما البته در قلمرو اخلاق مستقل و اخلاقيات مجاز، ممکن است که کسانی بر حسب نيازها و اهداف خاصي که دارند (و چه بسا متناسب با باورهاي ديني يا ايدئولوژيک ايشان باشد) دست به گزينش بزنند، به پارهای ارزشها تقدم و اولويت ويژه ببخشند و به اين ترتيب در قلمرو اخلاق مجاز، نظامهای اخلاقی متفاوتی را سامان بدهند. به اين اعتبار احياناً بتوان از چيزی به نام «اخلاق اسلامی» يا «اخلاق ليبرالی» سخن گفت.
منظورم بيشتر اخلاقی است که در فرهنگ اسلامی پروده شده يا اخلاقی که در فرهنگ ليبرالي پرورده شده است. بنابراين، در اينجا مقصود از «اخلاق اسلامي»، اخلاقي است که در سنت اسلامي و بر مبناي منابع معتبر اسلامي، يعني قرآن و سنت، پرورده شده است و قاعدتاً مقصود از «اخلاق ليبرالي» اخلاقي است که با باورها و اولويتهاي ايدئولوژي ليبراليسم سازگاري و تناسب دارد.
البته حقيقت اين است که دشوار بتوان يک نظام اخلاقی واحد تحت عنوان «اسلامی» يا «ليبرالی» يافت. اما شايد بر مبنای نوعی شباهت خانوادگی بتوان منظومهای از نظامهای اخلاقی را کمابيش «اسلامی» و منظومه از نظامهاي اخلاقی را کمابيش «ليبرال» خواند.
در اينجا مقصود از «اخلاق اسلامی»، اخلاقی است که در سنت اسلامی و بر مبنای منابع معتبر اسلامی، يعنی قرآن و سنت، پرورده شده است و قاعدتاً مقصود از «اخلاق ليبرالی» اخلاقی است که با باورها و اولويتهای ايدئولوژی ليبراليسم سازگاری و تناسب دارد.
با فرض اين مقدمات، در گام نخست خوب است که در قلمرو آنچه اخلاق اسلامی خوانده میشود، ميان دو نوع از ارزشها تمايز بنهيم: نوع يا سطح اول را میتوان «ارزشهای متعالی» ناميد، يعنی ارزشهایی که در اين نظام اخلاقی بنيادين است و بر ساير ارزشهای آن نظام تقدم و اولويت دارد. از منظر ديني التزام به آنها شرط لازم اخلاقی بودن و لذا شرط تقرب فرد مسلمان به خداوند است. به نظر من در اخلاق قرآني فضيلت عدالت و احسان در صدر اين ارزشهاي متعالي است.
عدالت و احسان ارزشهاي مطلق و راهنماي نظام اخلاق اسلامي است. اما اين ارزشهاي متعالي را در عالم واقع بايد به تناسب بستر تاريخي و اجتماعي خاص فاعلان اخلاقي تحقق بخشيد. به بيان ديگر، چه بسا تحقق خارجي عدالت در متن جامعهاي بدوي شکل و اقتضائاتي داشته باشد که در متن يک جامعه پساصنعتي آن اقتضائات صدق و موضوعيت نداشته باشد.
ارزش برين عدالت يا احسان به يک معنا جهاني است، اما شيوه و نحوه تحقق آنها ميتواند به تناسب موقعيتهاي تاريخي و اجتماعي تفاوت کند. بنابراين، دسته دوّم ارزشها، ارزشهاي برآمده از موقعيتهاي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي خاص و متناسب با آنها است.
به اين ترتيب، نظام ارزشي- اخلاقي قرآني برآيندي از ارزشهاي متعالي و برين، و ارزشهاي متناسب به جامعۀ اعراب در عصر تنزيل وحی است. برای مثال، اخلاق اعراب پيش از اسلام اخلاق مبتنی بر مفهوم «مروّت» بود. «مروّت» از ريشۀ «مرء» به معنی «مردانگی» است و اين اخلاق که عمدتاً مبتنی بر ارزشهای «مردانه» و ضروری برای بقا در شرايط دشوار زندگی صحرانشينان بود، بهنوعی در متن اخلاق قرآنی -با پارهای تعديلات مهم- بازتاب يافته است.
برای مثال، پنج ارزش بنيادين اخلاق اعراب پيش از اسلام، يعنی سخاوت، وفا، صدق، صبر و شجاعت، در اخلاق قرآنی هم تداوم يافته است. البته تلقی قرآنی از اين فضائل با تلقی پيشااسلامی متفاوت است. برای مثال، سخاوت در فرهنگ پيشااسلامی اعراب بيشتر به انگيزۀ آوازه نيک بود و در غالب موارد مسرفانه بود و خانوادۀ فرد بخشنده را در تنگنا قرار میداد. اما در اخلاق قرآنی انگيزۀ سخاوت به جای نامجويی کسب رضايت خداوند شد و براي آن حدّی معلوم شد.
-شما معتقديد اصول اخلاقی که در فرهنگ اسلامی میشود آنها را سراغ گرفت داراي دو سطح است: يکي سطح کلي و متعالی و ديگری سطح فرو آمده و متعيّن شده آن است. ارزشهای متعالی و كلی وقتی ميخواهند متعيّن شود مجبورند با فرهنگ زمانۀ خود سازگار شوند و از آن استفاده کنند؟
بله. همينطور است. بخش عمدهای از آنچه اخلاق اسلامي ميناميم، در واقع صورت تعديل شده اخلاق جاري در ميان قوم بوده است. اگر اينطور باشد، طبيعي است که تغيير شرايط زيست انسانها به تبع تغيير و تعديل نظام اخلاقي را در سطح دوّم ايجاب ميکند. اما اصل راهنما در اين تغييرات آن اصول برين و استعلايي است. براي مثال، مسلمان جامعه امروزين، در عين حال که بايد به اصل اصيل عدالت و احسان ملتزم باشد، اما بايد بداند که تحقق آن اصول در متن جامعه امروزين اقتضائاتي دارد که بايد بهدرستي شناخته و تعقيب شود.
ما همچنان مکلف هستيم که آرمان عدالت را (براي مثال) در جامعه خود تحقق بخشيم، اما بايد مصداق عادلانه بودن، و شيوه متناسب تحقق آن مصاديق را در متن جامعه امروزين خود بيابيم و به آن متعهد شويم. آن مصاديق و شيوهها چه بسا با سطح دوّم اخلاقي که سنتاً «اسلامي» تلقي شده است، متفاوت باشد.
-همينجا اگر موافق باشيد مقايسهاي کنيد بين مفهوم «عدالت» به عنوان مهمترين ارزش متعالي اخلاق اسلامي با «آزادي و حق انتخاب فرد» به عنوان مهمترين ارزش ليبراليسم و اينكه ارزشهاي كانوني اين دو نظام اخلاقي چه نسبتي با هم دارند؟
من پيش از پاسخ دادن به اين پرسش مايلم تکملهاي به توضيحات پيشينام درباره اخلاق اسلامي بيفزايم. اخلاق ديني، زيرمجموعه اخلاق به معناي عام است. در اين صورت جاي اين پرسش است که چه چيزي آن اخلاق را «ديني» ميکند؟ اصل عدالت و شفقت که منحصر به اسلام نيست. هر نظام اخلاقي قابل قبولي بايد اين ارزشها را محترم بدارد- گيرم که آرايش و رتبهبندي ارزشها در آن نظامها يکسان نباشد.
به نظرم آنچه يک نظام اخلاقي مجاز را ديني ميکند اين است که رعايت و عمل به آن امکان تجربههاي ديني و معنوي را براي فاعلان آن به نحو مؤثرتري فراهم ميكند. يعني فرد دينورز از ميان نظامهاي اخلاقي مجاز آن نظامي را برميگزيند که با شکوفايي حيات معنوي او تناسب بيشتري دارد، و به نحو مؤثرتري مايه تقرّب او به خداوند ميشود.
در اخلاق اسلامی، قاعده انجام “عمل نیک” نیست، انجام “عمل صالح” است. “عمل صالح” عمل نیکی است که به قصد قربت انجام می شود. هر عمل صالحی لاجرم نیک است، اما هر عمل نیکی لزوماً مصداق عمل صالح نیست. بنابراین، وقتی از “اخلاق اسلامی” سخن می رود، این اخلاق باید به دو قید مقید باشد: اول آنکه، در قلمرو اخلاق مجاز باشد، یعنی اعتبار اصول اخلاقی آن مستقلاً قابل تحقیق و تصدیق باشد. اما علاوه بر آن، باید به قصد قربت هم انجام شود. در این صورت است که اعمال نیک شما به عمل صالح بدل می شود، و از منظر دینی (و نه صرفاً اخلاقی) ارزش می یابد.
بنابراین، نظام اخلاق اسلامی را باید نظامی اخلاقی بر مدار عدالت و احسان دانست که مهمترین غایت آن عبارتست از قصد قربت و تقرب به خداوند.
اما از سوی دیگر، آنچه “اخلاق لیبرالی” خوانده می شودهم منظومه ای از نظامهای اخلاقی است که بواسطه نوعی شباهت خانوادگی و پاره ای مفروضات و ارزشهای بنیادین به هم مربوطند. اما قبل از اینکه درباره این ویژگیها توضیحاتی بدهم، مایلم به تفکیکی اشاره کنم که در بحث ما مهم است. به نظرم ما باید میان “لیبرالیسم” (Liberalism)، ساخت سیاسی لیبرال (Liberal Polity)، و اخلاق لیبرالی (Liberal Ethics) تمایز بنهیم.
لیبرالیسم نظریه ای سیاسی است که مهمترین وظیفه دولت راتأمین و تضمین حقوق اساسی سیاسی و مدنی افراد جامعه، از جمله آزادیهای فردی و اجتماعی (مانند آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی وجدان و مذهب و امثال آن) می داند. اما ساخت سیاسی لیبرال در واقع نوعی سامان در نهادهای سیاسی جامعه است که پاره ای از آزادیهای اساسی جامعه را محافظ و تضمین می کند. ممکن است فردی به نظریه لیبرالیسم باور نداشته باشد، اما بنابه ملاحظاتی (از جمله ملاحظات عمل گرایانه) ساخت سیاسی لیبرال را دفاع پذیر بداند.
و سرانجام اخلاق لیبرالی نوعی اخلاق است که در آن واحد اصلی و نهایی عمل و حکم اخلاقی فرد انسانی و حقوق اوست. یعنی در این اخلاق مفهوم “حقّ” (خصوصاً خودمختاری و حقّ انتخاب) و نیز مفهوم “فرد” نقش مهمی ایفا می کند.
…
* متن مصاحبه تحت عنوان «لیبرالیسم ترس یا لیبرالیسم منفی در آرای بازرگان: نسبت اخلاق اسلامی با اخلاق لیبرالی» در ماهنامه مهرنامه، سال دوم، شمارۀ هجدهم، دی ۱۳۹۰ منتشر شده است.
