تبیین تخالف نظر و عمل از دیدگاه فارابی و ابن سینا
فارابی و ابنسینا عللی را که تخالف نظر و عمل را تببین پسین میکنند و راهکار بالقوه این تخالفاند و همچنین از عوامل و مؤلفههای پیشین تخالفسازند، در آثارشان پراکنده بررسی کردهاند. تناسب کیفیت علم با سطوح ادراکی مختلف میتواند عاملی مهم در توجه به مؤلفههای تخالف باشد. باتوجهبه پیروی بیشتر افراد از ظن و تخییل، شخص حتی با وجود علم مضاد با تخیلات و ظنیات خود، همچنان براساس ظنیات و تخیلات خود عمل میکند و دربرابر آنها منفعل میشود. چنین چیزی نمایانگر تأثیر قوی تخییل در سطح تصوری و بهتبع آن اقناع در سطح تصدیقی است؛ بهگونهایکه میتوان عوامل نقصان یا پیشرفت هر برنامهای را در پرتو این دو بعد ارزیابی کرد. از دیگر عوامل تخالف، نبود انگیزش، ارشاد، شوق و همچنین خلقیات، انفعالات و عوامل روانی است که به آنها توطئات ذهنی میگویند. گرایش مردم به تبعیت از امیال، بیانگر جایگاه هریک در افعال ارادی است. فارابی و ابنسینا به نقش اعتیاد نیز توجه کردهاند. این اعتیاد، نقش نظر و علم را در مبادی فعل ارادی کاهش میدهد. باید توجه کرد که دامنۀ افراد خاصی برای جایگاه هریک از عوامل تخالف بیان شده است؛ درنتیجه، مسئلۀ تحقیق و پاسخهای آن در دو سطح توصیفی و تحلیلی، مطلق نیستند و نسبت به افراد و شرایط متغیر است.
طرح مسئله
تخالف یا تفاصل سطح نظری1 (علم) و افعال (عمل) موضوعی است که فارابی و ابن سینا هریک با عباراتی متفاوت و در مواضع مختلف، از جمله بحث درباره دو صنعت منطقی خطابه و شعر، آن را توصیف کردهاند. تصدیق به چیزی در نظر و پایبند نبودن به چنین تصدیقی در عمل محتاج بررسی علل و عوامل شکلگیری چنین تعارض و تخالفی است2. مسئله اصلی تحقیق، تبیین دشواریهای گوناگون پیشروی افراد در عمل به تصدیقات نظری و در نتیجه، حدوث تخالف نظر و عمل است.3 برای بررسی چنین تفاصلی میتوان بر اساس مبانی صدور فعل ارادی، به تفکیک خاستگاههای فعل ارادی به عاطفی و عقلانی توجه، و سهم عوامل عاطفی را در چنین تخالفی مشخص کرد. به نظر میرسد مبادی پذیرفته شده، به بعد عقلانی اختصاص دارند و از عواطف غفلت کردهاند؛ اما فارابی و ابن سینا به آن توجه کردهاند؛ در نتیجه شاید تفکیک پایگاههای صدور فعل ارادی، چنین تخالفی را تا اندازهای تبیین کند.
…
پی نوشت
- مقصود از نظر، دانش و معرفت نظری شخص است که آنها را موجه میداند و به آنها معتقد است.
- یکی از دغدغههای اصلی جریان فلسفی اگزیستانسیالیسم، نزدیک کردن تضاد و دوگانگی روحی و روانی انسانها و یکپارچه کردن آنهاست. به بیان کی یرکگور، انسان طوری شود که همان گونه که میاندیشد، سخن بگوید و عمل کند.
- این دشواریها را میتوان در سه سطح بررسی کرد: تضاد اندیشههای نظری شخص، تضاد نظر و عمل وی؛ و در نهایت، تضاد اعمال اشخاص.