متکلمان مسلمان و ارزشهای اخلاقی
متکلمان ما باورشان این است که اخلاق چیزی جز هویت نظری و عملی ندارد و تفکیک میان فقه و اخلاق نادرست است و نظریه کلامی اخلاقی از همان آغاز، تفکیک میان فقه و اخلاق را از بین میبرد و میگوید آنچه مربوط به سعادت انسانی است در یک دانش قرار دارد به نام فقه و آنچه مربوط به مبانی نظری اخلاق است درون دانش کلام است و فرااخلاق متکلمان در درون علم کلام تعبیه شده است. از دیدگاه متکلمان، نظام اخلاقی یک نظام قاعدهمند و مبتنی بر اصولی تغییرناپذیر نیست. یک نظریه ارزش اخلاقی (اسلامی) باید دست کم سه پایه اساسی را تأمین و تضمین کند:
۱- مسئولیت اخلاقی انسان. ۲- تبیین معنا و مفهوم ارزش اخلاقی. ۳- توان شناخت انسان از ارزشها
به نظر میرسد که در مکاتب فلسفی رایج هیچ یک از این سه محور چنان که بایسته است، قابل تأمین نیست؛ زیرا مسئولیت اخلاقی در گرو حریت و اراده آزاد انسان است و فلسفه اسلامی به دلیل باور به حاکمیت اصل ضرورت علی بر فرایند فعل انسان، از اعتقاد به آزادی اراده انسان فرومیماند.
مقدمه ای بر سیر دیدگاه های تاریخی کلامی و فلسفی
بحث درباره ارزشهای اخلاقی یا نظریههای اخلاقی از دیدگاه مسلمان متکلم است. بحثی که در این جلسه گفته میشود، در آمدی بر نظریه اخلاقی متکلمان مسلمان است که باید با سایر بحثها تکمیل بشود و توسعه پیدا کند.
لازم است در ابتدا تأکید کنیم که دقیقاً منظورمان از متکلمان مسلمان چه کسانی هستند؟ در یک دستهبندی کلی باید گفت: متکلمان به دو گروه عدلیه و اهل حدیث از یک سو و اشاعره از سوی دیگر تقسیم می شوند.
متکلمان و کلام اسلامی چند دوره مهم تاریخی را طی کردند. از دوره نخست که حدود سه قرن در جهان اسلام به طول انجامید تا دوره میانه و دوره متأخر یا دوره معاصر و دوره متقدمین. نتیجه آنکه در اندیشه کلامی مسلمین چهار مرحله تطور طی شده است که هر کدام دارای ویژگیهای خاص خود است.
در این بخش، تأکیدمان از میان دو دیدگاه کلی کلامی یعنی دیدگاه اشاعره و اهل حدیث از یک سو و دیدگاه معتزله و شیعه از سوی دیگر، بر دیدگاه کلامی معتزلی و شیعی است.
اجمالاً اشاره میکنم نظریه اشاعره مبتنی بر همان دیدگاه اهل حدیث است. در واقع میراث اهل حدیث را بازخوانی کردند و در نهایت به نظریه امر الهی رسیدند. به تعبیری، نظریهای که اهل حدیث بنیاد گذاشتند یک نظریه اخلاقی تام و تمام نیست یا دست کم نمیتواند آن چنان که باید نظام ارزشهای اخلاقی اسلامی را توضیح بدهد. پس فعلا نظریه اشعری و اهل حدیث را کنار میگذاریم.
سنت کلامی اخلاقی ما در بستر نظریه عدلیه رشد کرد. معتزله و امامیه این مکتب را پایهگذاری کردند و در دو یا سه مقطع مهم تاریخی این نظریه را پرواندند:
• دوره نخست که اصل ظهور ائمه و به یک معنا سه قرن نخستین است؛
• دوره دوم دوره میانه که از قرن چهارم تا قرن ششم ادامه پیدا میکند؛
• دوره معاصر از قرن هفتم تا قرن نهم.
در این سه دوره تاریخی تقریباً نظریه اخلاقی متکلمان معتزلی و امامی حاکم است که همراه با تغییراتی نیز صورت میگیرد اما این نظریه در کنار نظریه اشعری و در کنار نظریه فلسفی قرار میگیرد.
در کنار دیدگاههای کلامی سه تئوری اخلاقی در جهان اسلام وجود دارد:
• نظریه فیلسوفان که براساس آراء فارابی و ابن سینا بنیاد و تا به امروز ادامه و توسعه پیدا کرده؛
• نظریه اشعری گری که تقریبا از آغاز تا به امروز ثابت مانده است؛
• نظریه سوم که نظریه معتزلی و شیعی است که امروز می خواهیم در مورد آن بحث کنیم.
این نظریه سوم گاه در دوره متأخر با دیدگاه فلسفی اندکی اختلاط پیدا کرده، یعنی نوعی خلط میان نظریه اخلاقی معتزلیان و امامیه با نظریه فلسفی صورت گرفته و به گمانم به دلیل همین خلط معنائی است که امروز تقریباً نظریه عدلیه را چنان که باید نمی شناسیم.
…