بررسی نسبت سیاست و اخلاق، و غایات آنها
کتاب اول، chapter 2
$۱ Suppose, then, that the things achievable by action have some end that we wish for because of itself, and because of which we wish for the other things, and that we do not choose everything because of something else—for if we do, it will go on without limit, so that desire will prove to be empty and futile. Clearly, this end will be the good, that is to say, the best good.”
فرض کنید چیزهایی که عملیاند، یعنی میتوان به آنها عمل کرد و انجامشان داد، غایتی دارند. کارهایی هستند که اساساً نمیتوان آنها را انجام داد؛ مانند پروازکردن، ولی برخی کارها achievable by action هستند. ارسطو میگوید فرض کنید هر کدام از این کارها غایتی دارند و ما آنها را برای خودشان میخواهیم. قبلاً هم گفته شد که بعضی چیزها را برای خودشان میخواهیم و بعضی چیزها را برای رسیدن به غایت دیگری میخواهیم؛ یعنی مطلوبیت وسیلهای دارند نه مطلوبیت ذاتی. فرض کنید چیزهایی هستند که ما آنها را برای خودشان میخواهیم و سایر چیزها را برای آنها. مسلماً نمیشود هر چیزی را برای چیز دیگری خواست. چون تسلسل رخ میدهد و معنا ندارد و باید در جایی توقف کنیم و یک چیزی را برای خودش بخواهیم. در جلسه گذشته گفتیم که برخی گفتهاند ارسطو با گفتن اینکه هر چیزی غایتی دارد و چیزی وجود دارد که غایت همه چیز است، مغالطه میکند، ولی برخی گفتهاند مغالطه نمیکند، هرچند در این استدلال هم مشکلی وجود دارد که توضیح خواهیم داد. نمیتوانیم این مطلوبیت غیری را در خصوص همه چیز صادق بدانیم، بلکه باید در جایی به مطلوبیت ذاتی برسیم تا تسلسل روی ندهد و میل ما عقیم و بیثمر نباشد و متعلَّق داشته باشد. میلکردن باید محدودیت داشته باشد تا معنا پیدا کند و satisfy شود. یعنی میلکردن باید وجهی داشته باشد تا معنادار شود و غایتها در جایی متوقف شوند. چیزی که غایتها در آن متوقف میشوند ارزش ذاتی دارد.
برخی این استدلال را نقد کردهاند. چون چیزی شبیه به آن مغالطه، هرچند کمرنگتر، در اینجا وجود دارد. ارسطو میخواهد بگوید چیزی هست که پایان همهٔ تمایلات و خواستههای ما است و باید نقطه انتها باشد. چون اگر نباشد میلهای ما حد یقفی نخواهد داشت و بیوجه و بیفایده خواهد بود. اما کسانی، از جمله اروین، اشکال کردهاند و گفتهاند این معنایش این نیست که یک چیز وجود دارد که تمامکننده است، ممکن است کسی بگوید تکثری وجود دارد؛ یعنی ممکن است چیزهای مختلفی وجود داشته باشند که متعلّق میل ما قرار گیرند و در نتیجه میلهای ما بیفایده نباشد و مفید باشد. یعنی چند چیز مختلف به امیال معنا دهد نه یک چیز. ممکن است هر مسیری غایتی داشته باشد. این لزوماً به این معنا نیست که همهٔ غایات به یک نقطه منتهی شوند. چیزی که برای اخلاق و ارسطو مهم است نهایتاً رسیدن به یک غایت است. وی همیشه هم از این تعبیر استفاده میکند که «یک خیر» وجود دارد، هرچند در توضیح میگوید ما به چند خیر میرسیم. یعنی از سخن اولیه کمی دست میکشد و میگوید هر حرفه (craft) و علمی غایتی دارد و برخی از آنها غایات وسیلهای هستند. اما در اینجا میگوید غایاتی داریم که فینفسه خواسته میشوند. در عین حال ممکن است این غایات متکثر باشند نه یکی. اگر امیال در جایی متوقف نشوند عقیم و خالی خواهند شد. منظور این نیست که میل خالی خواهد بود؛ میل هست ولی متعلقش حاصل نخواهد شد.
چند چیز مختلف به امیال معنا دهد نه یک چیز. ممکن است هر مسیری غایتی داشته باشد. این لزوماً به این معنا نیست که همهٔ غایات به یک نقطه منتهی شوند. چیزی که برای اخلاق و ارسطو مهم است نهایتاً رسیدن به یک غایت است.
در انتهای این بند میگوید: «این غایت همان خیر و در واقع بهترین خیر است». این همان چیزی است که گفتم بسیاری از شارحان و منتقدان گفتهاند مغالطه است. وی صریحتاً نتیجه میگیرد که end همان the good است. good با علامت تعریف the یعنی همان چیزی که ما میخواهیم راجع به آن سخن بگوییم؛ یعنی سعادت. وقتی میگوید the good حالت مغالطهای پیدا میکند. چون تا اینجا میگفت غایاتی وجود دارند که فینفسه خواسته میشوند و اینها میلها را از حالت تهیبودن خارج میکنند. تا اینجا استدلالش منطقی است، ولی در اینجا گذری غیرمنطقی میکند و میگوید معلوم شد که غایتی وجود دارد که خیر مطلق است و همه آن را میخواهند و همهٔ تمایلات را معنا میکند. این همان چیزی است که گفتم برخی نقد کردهاند. شاید در ظاهر مغالطه باشد ولی نهایتاً برای آن استدلال میآورد. بهتدریج که در خوانش متن پیش برویم این نکته روشن میشود. در ابتدای بحث به گونهای سخن گفت که گویی برای هر حرفه و دانشی غایتی وجود دارد ولی در اینجا میکوشد نشان دهد که این غایات محدودترند و به این گستردگی نیستند.
…
سلام.متن یا صوت این جلساتو میشه در سایت بگذارید. ممنون