جنون آسمانی! | نگاهی اخلاقی به سریال hijack
معرفی سریال hijack
hijack، مینی سریال جدید با بازی ادریس البا، با کابوس مسافران هواپیمایی آغاز میشود. یک گلوله در توالت این هواپیما پیدا میشود. در عرض چند لحظه همه چیز عوض میشود.
یک باند خلافکار که اعضای آن ترکیبی از انواع و اقسام قهرمانان مختلف است، به سرکردگی سام نلسون (البا)، مذاکرهکنندۀ تجاری، مجموعهای از مسافران این هواپیما هستند که خودشان را وسط یک هواپیماربایی میبینند، توسط جنایتکاران محاصره شدهاند، و هیچ دسترسیای برای کمکگرفتن از زمین ندارند.
این مدل داستانها تکراری هستند. تلویزیون پُر شده از این قبیل داستانهایی که هواپیما را میربایند؛ از اقدام وحشیانه اِیر فورس وان تا وحشت انکارناپذیر پرواز یونایتد ۹۳، فاجعهای که یادآور حملۀ ۱۱ سپتامبر است، اما حس ترس و وحشت شدید فیلم هایجک، آن را از بقیه متمایز میکند. سام و دستیارانش بارها و بارها با تصمیمهای سخت مواجه میشدند، و هر بار هم قسر در میرفتند. مثل این خوابهایی که هیچ چیزی از آن درست در نمیآید، احساس ناتوانی میکنی، و دشمنان همینطور درحال افزایشاند، و عمیقاً احساس کابوسوارانهای به شما دست میدهد.
درحقیقت، این ترس زیاد، به این معناست که فیلم هایجک یک سؤال خیلی جذّاب را درمورد طرز فکر اخلاقی در موقعیتهای حساس، مطرح میکند. سام، یک مذاکرهکنندۀ کارکشته است، ولی نه در موقعیتهای خطرناکی که باید تصمیمهای سختی بگیرد. آیا سام به همسرش پیامک میفرستد؟ آیا با اینکه میداند هواپیماربایان خانوادۀ او را میشناسند، و اگر خطایی از او سر بزند، همۀ آنها کشته خواهند شد، همچنان قصد شورش دارد؟ به کابین خلبان حمله میکند؟ اگر شکست بخورد، بهلحاظ اخلاقی چقدر مسئول است؟ جان چند نفر در دستان او است؟
تصمیمگیری در اوج سختی و پیچیدگی
تصمیمگیری اخلاقی، در موقعیت اضطراری، دقیقاً مثل هوا کردن فیل سخت و دشوار است. مردم را روی زمین بنشانید و از آنها سؤال کنید که کار درست چیست؟ به آن ها وقت بدهید و عجله نکنید. پژوهشهای روانشناختی نشان میدهد که در اینصورت انتخاب بهتری برای پاسخ اخلاقی خواهند داشت.
در یک آزمایش معروف به نام سامری نیکو، به گروهی از کشیشان در حال آموزش گفته شد که درمورد اهمیت کمک به دیگران، از محوطۀ دانشگاه عبور کنند و در مکان مشخصی سخنرانی کنند. به برخی از کشیشها برای سخنرانی، زمان کافی داده شد، ولی به برخی دیگر، وقت کمتری اختصاص داده شد.
در طول رفت و آمد به محل سخنرانی، پژوهشگران فرد نیازمندی که وانمود میکرد بیمار است و درخواست کمک داشت، بر سر راه کشیشها قراردادند. اکثر کشیشهایی که به آنها گفته شده بود وقت کافی دارند و عجلهای نداشتند، به آن شخص کمک کردند، و در مقابل بیشتر کشیشهایی که به آنها وقت کافی داده نشده بود، عجله و اضطراب داشتند، توجهی به آن شخص نکردند، با اینکه آنها در راه بودند تا درمورد کمک به دیگران سخنرانی کنند.
این آزمایش نشان میدهد که هرچه فشار بیشتر باشد (مخصوصاً ضیق وقت) احتمال اینکه کار درست را انجام دهیم، کمتر میشود و برای آموزههای اخلاقی، مشکل قابل توجهی ایجاد میکند. چطور میتوانیم علیه نیروهای یک دنیای پرهرج و مرج مبارزه کنیم؟
آیریس مرداک، فیلسوف معاصر، متوجه فشارهای روزمرهای بود که دائماً با آنها روبهرو میشویم. به همین دلیل او آموزههای اخلاقی را فرایندی میدانست که ما را آماده میکند تا از روی غریزه عمل کنیم. هرچه بیشتر در زمانی که وقت کافی داریم، تصمیمات درستی بگیریم، احتمال اینکه بهصورت غریزهای به سمت خیر و نیکی برویم، بیشتر میشود، حتی در زمانی که وقت هم نداشته باشیم فضیلتمندانه عمل کنیم. به این ترتیب، مرداک، تئوری را با عمل ترکیب میکند، بهصورتی که باهم یکی شده و از هم جداناپذیر هستند.
این، همان دیدگاهی است که هایجک آن را دنبال میکند. کارهای روزمرهای که سام از آنها لذت میبرد، مهارتهایی در او نهادینه کرده است که حتی خود او نمیدانست. آیا همۀ کارهایی که او در تمام این سالها آموزش دیده بود و انجام میداد برای این لحظه بود؟
تصمیمگیری اخلاقی، در موقعیت اضطراری، دقیقاً مثل هوا کردن فیل سخت و دشوار است. مردم را روی زمین بنشانید و از آنها سوال کنید که کار درست چیست؟ به آنها وقت بدهید و عجله نکنید. پژوهشهای روانشناختی نشان میدهد که در اینصورت انتخاب بهتری برای پاسخ اخلاقی خواهند داشت.
اخلاق خطرپذیری
غیرقابل پیشبینی بودن آینده، موضوعی است که هم با نظر و هم با عمل مرتبط است. آزمایشهای فکری و معضلات اخلاقی، که بهصورت نظری انجام میشوند، میتوانند بر اساس نتایج، پاسخهای درست یا غلط روشنی داشته باشند. اما وقتی دنیای واقعی را نگاه میکنیم، چشممان را به روی این نتایج میبندیم، غالباً در وقت پایبند بودن به اخلاق، پاهایمان میلغزد و با امید «درست میشه غصه نخور» تصمیم میگیریم.
این اخلاق خطرپذیری است، که فیلسوف سون او هانسون آن را شرح داده است. به گفتۀ هانسون، خطرپذیری و فقدان قاطعیت، از خصوصیات عمده تصمیمگیری در هنگام عمل است، که برای تصمیم درست گرفتن در دنیای واقعی، کار سخت میشود.
راهحل هانسون برای حل مشکل، این است که در مواقع خطرپذیری همه باید بهصورت عادلانه و مسئولانه رفتار کنیم. او این ایده را که ما هرگز موجودات اخلاقی کاملی نخواهیم شد، رد میکند. به این دلیل که جهان نامشخص است، و ما چارهای نداریم جز اینکه به سمت بهتر شدن و رشد و پیشرفت در اخلاقیات حرکت کنیم، و همیشه تصمیم درست را بگیریم. بله، محال است که بتوانیم همیشه کار درست را انجام بدهیم، حتی نباید انتظار چنین چیزی را از خودمان داشتۀ باشیم. ولی مهم این است که تمام تلاشمان را بهکار گیریم.
در هایجک نیز داستان به همین صورت است. سام، یک شخصیت اصلی و در عین حال بیتجربه است، که دائم در محافظت کردن از اطرافیانش دچار خطا میشود. ولی ما بهعنوان مخاطب، او را قضاوت و سرزنش نمیکنیم، مهم این است که به سمت کار خیری، قدم میگذارد.
بهاینترتیب، میتوانیم همینجا به بحث نظری و عملی خاتمه دهیم. نظر هدف است و عمل حرکت است. هیچوقت قرار نیست در وضعیت کاملاً نظری زندگی کنیم، ولی پیامی که هایجک برای ما دارد، این است که در مواجهه با کارهای غیرممکن، نباید از تئوری دست بکشیم، بلکه باید به سمت آن حرکت کنیم. نقطهای در افق که همیشه درحال فرار از ما است، و ما هیچگاه از تعقیب آن دست نمیکشیم.