بودن یا نبودن؟ | خودکشی و چالشهای اخلاقی آن در ایران
خودکشی چقدر مسئلۀ ما ایرانیهاست؟
به محض شنیدن واژۀ خودکشی، همه بهدنبال عوامل روانی، خانوادگی یا اقتصادیای هستند که فرد را بهسمت گرفتن جانش سوق داده. جالب اینجاست نهتنها مردم، بلکه فیلسوفان و متفکران زیادی در طول تاریخ به ابعاد این تصمیم اندیشدهاند؛ موضوعی چالشبرانگیز که مدتهاست فیلسوفان، متفکران مذهبی و متخصصان بهداشت روان را با مشکل مواجه کرده.
اگرچه تصمیم به خودکشی، به ظاهر تصمیمی عمیقاً شخصی است، اما پیامدهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی گستردهٔ آن باعث میشود تا مؤلفههای متعددی بهغیر از خواست فرد در آن دخیل باشند. آمارهای جَستهگریختۀ موجود دربارۀ وضعیت خودکشی در ایران نشان میدهد، این اتفاق بیش از پیش رواج یافته و وقت آن است که بهجای سرپوش گذاشتن و نادیدهگرفتن آن، بیشتر به ابعاد مختلف فلسفی، اخلاقی، روانشناسانه و جامعهشناسانهاش متناسب با وضعیت جامعهٔ خودمان بیندیشیم و به گفتوگو بنشینیم.
بر طبق همین آمارهای نادقیق و قدیمی، ایران در میان کشورهای اسلامی در جایگاه سوم و در جهان، جایگاه پنجاهوهشتم را در خودکشی دارد. طبق آخرین آمارها که مربوط به سال ۱۳۹۹ است، از هر ۱۰۰ هزار نفر، ۱۲۵ نفر در ایران اقدام به خودکشی میکنند که از این بین، شش نفر موفق میشوند. همچنین گفته شده روزانه ۱۳ نفر در ایران اقدام به خودکشی میکنند و این آمار از سال ۱۳۹۹ به روزانه ۱۵ نفر رسیده است (منبع).
برخی از آمارها اعلام میکنند میانگین خودکشی در کشور ما ۶ و میانگین جهانی ۵.۲ است که نشاندهندۀ عبور از میانگین جهانی است. طبق آمار پزشکی قانونی، جوانان، قربانیان اصلی خودکشیاند و بیشتر خودکشیها بین افراد ۱۵ تا ۳۵ ساله رخ میدهد .همچنین، ۵۴ درصد خودکشیهای منجر به مرگ در میان جوانان زیر ۳۰ سال رخ داده است. طبق آمار وزارت بهداشت، در سال ۱۳۹۹، ۱۰۰ هزار نفر در ایران اقدام به خودکشی کردند.
اینطور گفته شده که بعد از جوانان، مردان متأهل یا پدران، بیشترین گروهی هستند که اقدام به خودکشی میکنند. بنابراین، تقریباً نیمی از خودکشیها بین افراد متأهل اتفاق میافتد. در سال ۱۳۹۹، مردان حدود ۶۵ درصد و زنان، ۳۵ درصد قربانیان خودکشی بودند (منبع).
مسائل مربوط به استقلال شخصی، تابوهای فرهنگی، دیدگاههای مذهبی و نقش سلامت روان همه در بررسی این مسئله نقش کلیدی بازی میکنند. به عبارت بهتر، بحث خودکشی را نمیتوان به پاسخ های سیاه و سفید تقلیل داد. درعوض، باید طیفی از مسائل اخلاقی، فرهنگی، مذهبی،… را همزمان در نظر گرفت و این را در نظر داشت که این مسائل به ندرت با گزینۀ صحیح و غلط پاسخ داده میشوند.
از آنجا که این یاداشت قرار است بیشتر به ابعاد اخلاقی این امر بپردازد، پس طبیعی است از چیزی شروع کند که بدیهی و ملالآور به نظر میرسد: خودکشی خوب است یا بد؟ آیا میتوان آن را توجیه کرد؟
فیلسوفانی مانند ایمانوئل کانت استدلال کردند خودکشی ذاتاً اشتباه است و نقض وظیفۀ فرد در قبال خود و جامعه است. کانت معتقد بود زندگی چیزی نیست که ما بر آن اقتدار نهایی داشته باشیم. او خودکشی را تخریب ارادۀ عقلانی و تضعیفکنندۀ کرامت انسانی میدانست. بنابراین، اخلاق کانتی معتقد است افراد وظیفۀ اخلاقی دارند زندگی خود را حفظ کنند، نه صرفاً برای خود، بلکه برای جامعهای که به آن تعلق دارند (Kant, Immanuel. The Metaphysics of Morals. (Cambridge edition, translated by Mary Gregor, 1996). pages 177-179.).
بر خلاف آنچه خود کانت اعتقاد داشت، برخی از قائلان به اصل خودمختاری، ادعا میکنند بر طبق همین اصل، به معنای «احترام به تصمیم افراد خودمختار از طریق محدودنکردن آزادیِ آنها برای اِعمال انتخابهایشان است» هر فرد حق دارد بدون کنترلشدن توسط نیروهای داخلی یا خارجی، مقاصد خود را دنبال کند. البته جواز اخلاقی خودکشی که در اصل خودمختاری مطرح شده، در مورد افرادی که قادر به تصمیمگیری مستقل نیستند، صدق نمیکند. از نظر اخلاقی، غیرمجاز است به فردی بدون توانایی تصمیمگیری اجازه داده شود جان خود را بگیرد.
دیوید هیوم در مقالۀ تأثیرگذار خود با نام «از خودکشی» مدافع موضعی شد که برای اولین بار توسط محققان کلاسیک یونان مطرح شده بود؛ مبنی بر اینکه خودکشی، یک عمل شریف است. استدلال هیوم مبتنی بر دو اصل استقلال و سودمندی بود. او با بحث در مورد تعدادی از موقعیتهایی که ممکن است خودکشی در نظر گرفته شود، نتیجه گرفت در برخی موارد این امر به نفع فرد، خانواده و جامعه است. یکی از مثالهای او در مورد جاسوسی است که برای جلوگیری از افشای اسرار دولتی، پس از دستگیری خود را میکشد. هیوم استدلال میکند اگر جاسوس در چنین شرایطی خودش را نکشد تا آخر عمر از خودش ناراضی خواهد بود(Hume, David. Essays: Moral, Political, and Literary, edited by Eugene F. Miller (Liberty Fund, 1987) in the essay “Of Suicide”. on pages 574-577.).
در دوران مدرن نیز اکثر فیلسوفانی که بر استقلال شخصی تأکید دارند، دیدگاه کانت را به چالش میکشند. این متفکران استدلال میکنند افراد حق دارند در مورد زندگی خود تصمیم بگیرند، از جمله تصمیم برای پایاندادن به آن. حق تعیین سرنوشت فرد از اهمیت بالایی برخوردار است و ما نباید در آن مداخلهای داشته باشیم. بهعنوان مثال، در موارد بیماری لاعلاج یا رنج شدید که کیفیت زندگی به شدت کاهش مییابد بسیاری استدلال میکنند خودکشی ممکن است یک انتخاب منطقی و اخلاقی باشد.
جان استوارت میل، یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان سودگرای قرن نوزدهم، اظهار داشت پس از تلاش اولیه برای یافتن علت، پیشگیری از خودکشی هرگز موجه نیست. میل بیان میکند: «ما محق هستیم موقتاً در تصمیم فرد مداخله کنیم به این مظور که اطمینان حاصل کنیم فرد با آگاهی کافی از عواقب عمل دست به اقدام میزند، اما اگر فرد پس از آگاه شدن همچنان بر تصمیم خود اصرار داشت، باید اجازۀ انجام آن را به او بدهیم». استوارت میل، هر شکلی از اعمال قدرت بر شخص، به غیر از جلوگیری از آسیبرساندن به دیگران را اشتباه میدانست. او معتقد بود که «استقلال [یک فرد] به درستی، مطلق است».
استقلال و آزادی شخصی از حقوق مهمی هستند که جامعه باید به دنبال حفظ آن باشد. بااینحال، مشخص نیست منظور میل از «مداخلۀ موقت» دقیقاً مداخله تا چه اندازهای است؟ چند ساعت گفتوگو، چند کلمه در شرف پریدن از روی پل یا بازداشت فرد ذیل قانون سلامت روان با کمک پلیس و روانشناس؟ البته باید این نکته را نیز در نظر گفت که در زمان میل، هیچ درمان مؤثری برای بیماریهای روانی وجود نداشت؛ درحالیکه امروزه روشهای زیادی برای کمک به افراد وجود دارد.
بهطور خلاصه میتوان گفت اصل معضل و اختلافنظرها به یک سؤال بنیادی مربوط است: آیا زندگی فرد فقط به خودش تعلق دارد آیا تعهد اخلاقی او نسبتبه دیگران اعم از خانواده، دوستان و جامعه نشان میدهد ما نمیتوانیم هر تصمیمی دربارۀ خودمان بگیریم؟ در مواردی ممکن است مرگ ما آسیب عمیقی به دیگران وارد کند. آیا فرد حق دارد خواست خود را بر وظیفهاش نسبت به دیگران رجحان دهد؟ پاسخدادن به این سؤال در موقعیتهای فرضی، مانند تحمل رنج شدید به دلیل بیماری لاعلاج یا درد مزمن، بحث را پیچیدهتر میکند. در واقع این سؤال که آیا خودکشی «خوب» یا «بد» است (فارغ از نگرشهای مذهبی) بسیار پیچیده، مبتنی بر شرایط، وضعیت ذهنی فرد، و زمینههای اجتماعی او است.
اخلاق کانتی معتقد است افراد وظیفۀ اخلاقی دارند زندگی خود را حفظ کنند، نه صرفاً برای خود، بلکه برای جامعهای که به آن تعلق دارند.
اگر بخواهیم منظور خود را از «شرایط ذهنی فرد» روشن کنیم، باید به این نکته اشاره شود که بخش قابلتوجهی از خودکشیها بهعلت شرایط سلامت روان و گرفتاری فرد در اختلالاتی چون افسردگی، اضطراب یا دوقطبی است. این شرایط میتواند شرایط را بیش از آنچه هست، سیاه جلوه داده و تصمیم گیری آگاهانه و مستقل را برای افراد دشوار کند. با توجه به این مسئله آیا میتوان به کسی که در اعماق بحران سلامت روان گرفتار است اجازه دهیم برای پایاندادن به زندگیاش تصمیم بگیرد؟
از منظر اخلاقی، موضوع سلامت روان، دفاع از استدلالهای مبتنی بر استقلال شخصی را پیچیده میکند. در بسیاری از کشورها، قوانینی برای جلوگیری از اقدام به خودکشی وجود دارد که اغلب، بستریشدن یا مداخلۀ ارگانهای مختلف را الزامی میکند. این قوانین منعکسکنندۀ این باور هستند که افراد ممکن است فاقد ظرفیت تصمیمگیری منطقی باشند و بنابراین نیاز به محافظت دارند.
بااینحال، ایجاد تعادل بین درمانکردن و حفظ استقلال فرد موضوعی ظریف و پیچیده است. علاوه بر این، بحرانهای سلامت روان اغلب به دلیل تابوها، کمبود منابع یا علل دیگر درمان نشده باقی میمانند و منجر به خودکشی قابل پیشگیری میشوند. افراد زیادی هستند که پس از درمان، از تصمیم خود پشیمان میشوند و افرادی نیز هستند که هرگونه مداخله را نپذیرفته و بر تصمیم خود پافشاری میکنند.
واقعیت این است که در جوامع مختلف، از جمله جامعهٔ ما، خودکشی با قضاوتهای فراوانی نسبتبه شخص و خانوادهاش روبهرو است. بسیاری از خانوادهها این موضوع را کتمان کرده و حتی دلیل مرگ را چیز دیگری عنوان میکنند. این مسئله باعث میشود تا سایر افراد خانواده که احتمالاً با افکار اینچنینی دستوپنجه نرم میکنند، فرصت بازگویی افکارشان را از دست بدهند. به گزارش سازمان بهداشت جهانی، در سال ۲۰۲۰ بیش از ۷۰۰/۰۰۰ نفر سالانه بر اثر خودکشی جان خود را از دست میدهند، بااینحال تابوهای فرهنگی اغلب مانع از رسیدگی آشکار به این مرگ و میرها میشوند (منبع).
طبق آخرین آمارها که مربوط به سال ۱۳۹۹ است، از هر ۱۰۰ هزار نفر، ۱۲۵ نفر در ایران اقدام به خودکشی میکنند که از این بین، شش نفر موفق میشوند. همچنین گفته شده روزانه ۱۳ نفر در ایران اقدام به خودکشی میکنند و این آمار از سال ۱۳۹۹ به روزانه ۱۵ نفر رسیده است.
وقت آن است که به جای تمرکز بر قضاوتهای اخلاقی، مذهبی و حتی مجازاتهای قانونی (در برخی از کشورها)، بر پیشگیری، حمایت و توانبخشی افراد با رویکردی همدلانه تأکید شود. پذیرش این امر که سلامت روان نقش مهمی در خودکشی ایفا میکند، گفتوگو را از محکومیت بهسمت شفقت سوق میدهد.
یکی از دلایل کتمان افکار مربوط به خودکشی در جوامع، نگرشهای دینی هستند. دین همواره نقش عمیقی در شکلگیری نگرش نسبتبه خودکشی داشته. ادیان بزرگ جهان مانند مسیحیت، اسلام و هندوئیسم معمولاً خودکشی را یک تجاوز اخلاقی یا معنوی میدانند. خودکشی در مسیحیت گناه، در اسلام حرام و در هندوئیسم عملی است که چرخۀ طبیعی تولد دوباره را مختلف کرده و فرد را از سعادت ابدی دور میکند. این دیدگاههای مذهبی نهتنها بر باورهای فردی تأثیر میگذارند، بلکه هنجارهای اجتماعی را نیز شکل میدهد. در کشورهایی که مذهب، نقش اساسی در زندگی مردم ایفا میکند، مانند بسیاری از ملل اسلامی، خودکشی نهتنها حرام و شامل عذاب اخروی است، بلکه امری خارج از عرف و غیراخلاقی نیز تلقی میشود.
این درحالی است که این موضوع پیچیده، با مسائل مختلفی سروکار دارد و به همین دلیل است که جامعۀ ما باید به درک دقیقتری از خودکشی دست یابد و همدلی و حمایت را بر قضاوت و محکومیت اولویت دهد. ما با پرداختن به ابعاد فرهنگی، مذهبی و بهداشت روانی خودکشی، میتوانیم بهسمت رویکردی دلسوزانهتر حرکت کنیم که ضمن پیشگیری و ارتقای سطح مراقبت، به فرد و خواستههای او نیز احترام میگذارد. امری که تنها از طریق گفتگوی شفاف، آموزش و پشتیبانی میسّر است.
بحث پیرامون خودکشی ما را وادار میکند با حقایقی دشوار روبهرو شویم: اینکه زندگی، رنج و مرگ تجربیات ظریفی هستند که طبقهبندیهای اخلاقی ساده را به چالش میکشند. بنابراین، جامعه بهجای برچسبزدن به آن بهعنوان کاملاً درست یا نادرست، به درک دقیقتری از دلایل خودکشی نیاز دارد. در یک جمله: مردم باید به خودکشی فکر کنند تا بتوانند از آن اجتناب کنند، این تصمیمی نیست که دیگری بتواند برای ما بگیرد.