چالش اخلاقی زمانهات را بشناس! | ۳ اشکال در نگاه ما به اخلاق
بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما چیست؟
در این مجموعه، از فیلسوفان دعوت کردهایم تا دربارۀ بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما از نظر آنان و چگونگی برخورد با آن، بنویسند.
بهراحتی میتوان نتیجهگیری کرد که امروزه در دنیا، اخلاق، رنگوبویی ندارد. اگر آدمها بیشتر انگیزه داشتند که اخلاقی رفتار کنند و اخلاق را در تفکرشان برجستهتر کنند، آنگاه دنیا جای بهتری میشد.
اما زمانی که نوبت به مشخصکردن بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما میرسد، معتقدم نهتنها اخلاق را کم نداریم؛ بلکه خیلی هم زیاد است.
در واقع، من باور دارم که بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما، خودِ فهم ناقص ما از اخلاق است. طوری که ما دربارۀ اخلاق فکر و صحبت میکنیم، توانایی ما برای پرداختن به هر دیدگاهی به غیر از دیدگاه خودمان را از بین میبرد، مدیریت تنوع آرا و اختلافنظر را سختتر میسازد و ما را در الگوهای فکریای حبس میکند که به جای ازبینبردن آشفتگیها، بینظمی و رنج بیشتری به بار میآورد.
درست، نادرست؛ سیاه، سفید
قتل، کار نادرستی است. این فقط یک ترجیح شخصی ذهنی نیست، بلکه واقعیتی عینی است. این مسئله به این معنی است که اگر امری برای من درست است، پس برای تو و هر فرد دیگری هم درست است. بنابراین، اگر کسی ادعا کند که قتل کار خوبی است، در اشتباه است.
این شیوهای است که بسیاری از ما در مورد بسیاری از مسائل اخلاقی، نه فقط قتل، فکر و صحبت میکنیم: به واقعیتهای اخلاقی استناد میکنیم و با توسل به این واقعیتها، اثبات میکنیم که موضع اخلاقیمان درست است.
برخی از ما این واقعیتها را با استناد به احکام دریافتشده از موجودی الهی توجیه میکنیم. گروهی دیگر آن را با ارجاع به حقوق طبیعی یا حقایق بنیادین طبیعت انسانی توجیه میکنند، مانند اینکه رنج بهطور ذاتی بد است و درنتیجه، باید در هر جای ممکن از آن جلوگیری کنیم.
بسیاری از ما اخلاق را بهعنوان یک علم میبینیم، بستری که میتوانیم حقایق اخلاقی جدیدی دربارۀ دنیا بیاموزیم و نگرشهای اخلاقیمان را مطابق با آن بهروزرسانی کنیم، مانند همان زمانی که پی بردیم بردهداری نادرست است یا اینکه زنان باید حقوق مشابهی با مردان داشته باشند.
سه مسئله:
من باور دارم که سه مسئلۀ عمده در این دیدگاه عرفی از اخلاق وجود دارد.
۱ـ این دیدگاه اشتباه است.
من متقاعد نشدهام که منبع عینیای برای اخلاق وجود داشته باشد. زمان زیادی را صرف یافتن یک منبع عینی کردم، اما هنوز چیزی پیدا نکردهام که عمیقاً قانعکننده باشد.
حتی اگر باور داشته باشید که یک منبع اخلاقی الهی وجود دارد و میتواند درست مطلق را از نادرست تشخیص دهد، باز هم برعهدۀ ما انسانهای فانی است که تفسیر صحیح از ارادۀ او را کشف کنیم. تاریخ گواهی میدهد که اختلاف بر سر تعبیرهای مختلف از خیر الهی، رنجهای بسیاری را به بار آورده و همچنان میآورد؛ بهویژه هنگامی که متعصبان میکوشند دیدگاه اخلاقی خود را بر دیگران تحمیل کنند.
۲ـ برخی گمان میکنند تنها یک نوع اخلاق حقیقی وجود دارد که چنین چیزی با تنوع وسیع دیدگاههای اخلاقی در جوامع مختلف جهان ناسازگار است. بهعنوان مثال، بر سر اینکه آیا دولت باید بتواند مجرمان را اعدام کند یا نه، آیا افراد مبتلا به بیماریهای لاعلاج حق گرفتن جان خود را دارند یا نه (اتانازی)، و اینکه چطور میتوان تمایلات جنسی را در زندگی خصوصی و عمومی ابراز کرده و به آن پرداخت، اختلافات گستردهای وجود دارد.
اگر باور دارید که اخلاق مربوط به حقیقتی عینی است، پس این تنوع به این معناست که بیشتر (اگر نگوییم همه) مردم در سراسر جهان در مورد عمیقترین اعتقادات اخلاقیشان کاملاً اشتباه میکنند. اگر این چنین باشد، آنگاه توانایی همگانی ما برای درک اخلاق، بهشدت بیاعتبار میشود.
۳ـ این دیدگاه از اخلاق ما را به سمت تفکر سیاه و سفید سوق میدهد. این مسئله، گفتمان اخلاقی ما را به این سمت هدایت میکند که یا در پی اثبات نادرستی دیدگاه دیگران باشیم یا بکوشیم آنها را به دیدگاههای خودمان از اخلاق پیوند بزنیم. این امر باعث میشود جدی گرفتن دیدگاههای اخلاقی دیگران یا شرکت در توافق و مذاکرۀ اخلاقی برای افراد بسیار سخت شود، اگر نگوییم که غیرممکن میشود.
یکی از دلایل اصلی وضعیت اسفبار گفتمان کنونی، از جمله در شبکههای اجتماعی و حتی محیطهای صمیمی ــ مانند سر میز شام ــ همین مسئله است. آنهایی که در یک سمت هستند، بهآسانی مخالفان خود را اخلاقاً منحرف میبینند که این مسئله، امکان هرگونه تعامل مثبت یا همکاری دوطرفه را از بین میبرد.
بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما، خودِ فهم ناقص ما از اخلاق است. طوری که ما دربارۀ اخلاق فکر و صحبت میکنیم، توانایی ما برای پرداختن به هر دیدگاهی به غیر از دیدگاه خودمان را از بین میبرد، مدیریت تنوع آرا و اختلافنظر را سختتر میسازد و ما را در الگوهای فکریای حبس میکند که به جای ازبینبردن آشفتگیها، بینظمی و رنج بیشتری به بار میآورد.
اصلاح اخلاقی
بنابراین، برای پاسخ به بزرگترین چالش اخلاقی زمانۀ ما، نیاز داریم که بهطور جدی در خودِ اخلاق بازاندیشی کنیم.
بهترین شیوۀ اندیشیدن دربارۀ اخلاق این است که آن را ابزاری فرهنگی درنظر بگیریم که ما انسانها اختراعش کردهایم تا با کمک آن، با هم زندگی و درکنار هم کار کنیم. بههرحال، هر یک از ما در پی منافع خودمان هستیم. این منافع اگرچه از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما معمولاً شامل اموری چون توانایی برای تأمین نیازهای خود و عزیزانمان، جلوگیری از رنج و سختی و پیگیری تجربههای لذتبخش و معنادار است.
بهترین راه برای تأمین این نیازها، زندگی اجتماعی، تعامل و همکاری با دیگران است؛ ولی اغلب نیازهای ما یا راههای تأمین آنها، با نیازهای دیگران تداخل پیدا میکند. این تداخل میتواند برای همه به نتایج بدی منتهی شود.
بنابراین، اخلاق مجموعهای از قواعد است که برای کاهش آسیب و ارتقای زندگی جمعی تدوین شده است. این مجموعه نه کشفی است که بهطور تصادفی صورت گرفته باشد و نه دستوری از جانب قدرتی برتر؛ بلکه باید محصول تفکر خودمان باشد.
البته، ما همیشه دربارۀ اخلاق به این صورت فکر نمیکردیم، بنابراین به شیوههای معدودی، اغلب با استناد به دین یا سنت، در پی توجیه آن بودیم. اما تفکر خود دربارۀ اخلاق را بهروز نکردیم تا بار سنگین دین و تطابقهای فرهنگی سختگیرانۀ گذشته را از شانههای اخلاق برداریم.
اکنون میدانیم که راههای زیادی برای دستیافتن به زندگی رضایتبخش وجود دارد، و قوانینی که یک راه را ترویج میدهند ممکن است با راههای دیگر تداخل پیدا کنند. برای مثال، قوانین اخلاقی که پیوندهای قوی اجتماعی را تشویق میکنند، ممکن است با قوانینی که مردم را قادر میسازد تا مسیر زندگی خود را انتخاب کنند، در تضاد باشند.
همچنین، مسائلی که اخلاق به حل آنها میپردازد، از جایی به جای دیگر متفاوت است. مردم ساکن یک جامعۀ کوچک در منطقهای با منابع محدود، مثل توندراهای قطبی، در مقایسه با ساکنین یک کلانشهر مدرن که غرق در وفور منابع است، مثل سیدنی یا ملبورن، مشکلات متفاوتی دارند که به حل آن بپردازند. اگر اخلاق گروه اول را به گروه دوم تعمیم دهیم، ممکن است به جای حل مشکلات، تنشها را تشدید کنیم.
تمام اینها به این معناست که اخلاق باید کمتر دربارۀ «اثبات» دیدگاه شما و بیشتر دربارۀ تابآوری و مذاکره باشد. ما باید بدانیم که افراد مختلف ــ و جوامع و فرهنگهای مختلف ــ تصورات متفاوتی از زندگی خوب دارند. لازم است درک کنیم که مشکلات زندگی اجتماعی، و راهحلهای آنها، در هر جامعهای بهطور یکسانی صدق نمیکنند.
این همچنین بدان معنی است که باید یاد بگیریم از لحاظ اخلاقی کمتر متعصب و بیشتر سازگار باشیم. فراتر از همه، باید این ایده را که «اخلاق دربارۀ حقایق عینی است که برای همۀ مردم در همۀ زمانها صدق میکند»، رها کنیم.
معنای عبارت مذکور این نیست که اخلاق به نوعی نسبیگرایی تبدیل میشود و هر چیزی را مجاز میداند. راههایی برای قضاوتِ میزانِ فایدۀ یک هنجار اخلاقی خاص وجود دارد، یعنی: آیا این هنجار اخلاقی واقعاً در حل مشکلات زندگی اجتماعی برای افرادی که آن را بهکار میبندند کارساز است؟ بسیاری از آنها اینگونه نیستند. بنابراین، باید آنها را به چالش بکشیم یا اصلاحشان کنیم.
در دنیای بههمپیوسته و چندفرهنگی امروز، اصلاح شیوۀ تفکر و گفتار دربارۀ اخلاق از هر زمانی ضروریتر است. در غیر این صورت، حل چالشهای اخلاقی پیشِ رویمان دشوارتر خواهد شد.