اخلاق در قرآن کریم از منظر نصایح لقمان حکیم
امروز بحثمان با عنوان اخلاق در قرآن کریم از منظر نصایح لقمان حکیم و درباره آیه سیزده سوره لقمان «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»1 است و نکات اخلاقی که حول این آیه میشود استخراج کرد.
در آیه دوازده «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»، انِ اشکر لله، اَن به تعبیر طلبگی همان طور که از کلمات مرحوم علامه و دیگران اَن تفسیریه تعبیر شده، به «اَن» به معنای حکمتی است که به لقمان داده شده است.
خیر کثیر چیست؟
تعبیر حکمت در جاهای دیگر قرآن کریم بهعنوان خیر کثیر یاد شده است. خیر کثیر قرآنی، ریشهاش در توحید است، معادش هم در توحید است. یعنی خواستگاهش عبارت است از اتصال به هدایت الهی، ظهور و تجلی اسم و ربوبیت مطلق که در همه عرصههای یک انسان سیر داشته و جاری میشود و در نهایت کمال انسان، وجود و شاکله او زبده و ناب شده که از آن هم به قلب سلیم یاد شده است. این انسان از همه آلودگیها و از همه تعلقات بری است و در مقابل رب العالمین سلم محض بوده، تا مستعد رسیدن به مقام لقاءالله باشد.
به دنبال حکمتی که به لقمان اعطا شده قرآن کریم به ایشان کرده و از موعظه او به فرزندش یاد میکند. هر پدری چه بسا نتواند آن موعظهای را که فرزند واقعاً به آن نیاز دارد به او برساند. چرا؟ چون خود پدر چه بسا در این زمینه کمبودهایی داشته باشد. اما لقمان بهدنبال اینکه از ناحیه دستگاه الهی دریافت حکمت میکند در مقام موعظه به فرزند خود میگوید یا بنی لا تشرک بالله … این را لقمان از فرزند خود مطالبه کرده و راه سعادتت را به او نشان میدهد.
در اینجا این سؤال مطرح میشود، ایشان دریافت شکر کرده از سوی خدا و خدا هم میگوید میخواهیم او را به مقام شکر برسانیم. چرا لقمان اشکر لله را به فرزندش ابلاغ نکرده است؟ آیا در این پیام لقمان در رساندن پیام کمکاری کرده است؟ نه! تأیید قرآنی خلاف این را میرساند. قطعاً لقمان میخواهد فرزندش مشمول همان لطفی شود که از سمت خدا به او چنین لطفی اعطا شده است. او فرزندش را ارشاد میکند و میخواهد او را به مقامی برساند که از ناحیه حضرت حق مستعد دریافت الهامات و معانی متقن و حکمت باشد. ان اشکر، در طول رسیدن او به این حکمت است. باطن انسان این استعداد را دارد که پیامهای الهی را دریافت کند و حق تعالی آن را مدیریت میکند. به غیر از دریافتهای بیرونی الهاماتی نیز به وسیله ملائکه باعث فیض او میشود. راه نیل به فضایل چیزی نیست الّا اینکه موانع را کنار بگذارد. در آیه شریفه آمده است که لقمان تمام کمالاتی دریافتیاش را به اسم شکر آورده است.
شکر یک کلمه جامع است. تمام آنچه که در ابعاد انسان وجود دارد باید برای به دست آوردن خیرات معطوف به دریافت خلق عظیم شود. یعنی یک سلسله انوار الهی در درون او تثبیت شود. خداوند در سوره مبارکه حدید میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم؛2 به این معنا که ما باید برای دریافت ذات الهی همیشه آماده باشیم. کلمه جامعه یعنی شکرِ حق تعالی ام الکمالات است، و ام الموانع عبارت از شرک است. در واقع همه موانع را حضرت لقمان در یک کلمه جمع و در آن کلمه به فرزندش ابلاغ کرده است. اگر برای حقیقت مالک موجودی را قرار بدهید شرک محسوب شده و همه چیز خراب میشود.
قطعاً یکی از معانی دیگر آن این است که حضرت لقمان تلاش کرد و مرحله به مرحله در توحید افعالی پیش رفت و آنچه که غیر خدا بود از دید او ساقط شد. در آیه دیگر میفرماید که: وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ.3 اینکه وجه حقیقی ما صورت جسمانی نیست حقیقت ما و حقیقت جان ما یسلم وجهه است و به تمامه متوجه حضرت حق میشود. اگر سلم محقق شود و در مقام حق قرار بگیرد دائماً به مقام افتخار متلبس شده است و متوجه حضرت حق است. انقطاع الی الله همانی است که در حدیث قدسی آمده که: مگر انسان نمیخواهد که تمام شئونات علمی، عملی، عاطفی، روحی، ظاهری و باطنیاش همه مدیریت شود و همه به حد اعلی و به غنا برسد. راه ندارد الا اینکه از ظلم عظیم عبور کند و در مقام موعظه آن را ترک کند.
آیا موعظه همان تعلیم است؟
مقام موعظه، مقام تعلیم نیست. مقام تعلیم، نیاز دارد که علم داده شود. مقام وعظ مقام تذکار است، مقام یادآوری است، این قرینه است بر اینکه پسر لقمان موحد بوده و توحید را علمی دریافت کرده است. لا تشرک، نهی است. نهی یعنی یک کاری را از شما میخواهند که ترکش کنید. پس یک شرک اعتقادی داریم که یک باور غلط و یک جهل به توحید است. جهل محرومیت از علم است، باید مبادی علمی طی شود تا شخص به علم برسد. لا تشرک بالله در مقام نهی؛ یعنی شما در مقام عملیات و تنظیم اختیاری شئونات، یک صفت میتوانید داشته باشید که آن صفت دیدگاه باطنی شما به غیر از حضرت حق داشته باشد.
انسان سالک است که به سمت کمال حقیقی میرود. او نظر به غیر خدا ندارد. او مبتلا به حق است و دعوت میشود که دید استقلالی نداشته باشد، او مخلوق است و به نوعی مسخر اراده حضرت حق بوده و به غیر تکیه نمیکند. لاتشرک بالله یعنی غیر خدا را کارهای ندانید. هنگامی که صدقه میدهید، این صدقه دادن شما در واقع معامله با حضرت حق است و به تعبیر قرآنی مصداق من یقرض الله قرض حسنه است. شما با خدا معامله میکنید. نباید دید استقلالی داشته باشید و در ادامه میگوید که اصلاً دید نداشته باشید، و غیر خدا را کلاً کنار بگذارید.
شما آنچه که میبینید عبارت از مذهبی بودن اسما الهی است. هنگام نماز خواندن شما با خدا معامله میکنید. در لاتشرک بالله باید دید باطنی شما (در مرحله مبدأ و در مرحله غایت) از غیر خدا منقطع باشد. یعنی اینکه من ربی دارم و معبودی دارم و غیر او هیچ معبود دیگری وجود ندارد. یکی من هستم و دیگری ربم و غیر از او کسی نیست که به او ملزم شوم.
تحکیم عقیده توحیدی و رساندن آن به مرحله عمل مبدأ فعل اختیاری ما میشود. در این مرحله اگر سهمی را به غیر خدا بدهم و انگیزهای غیر از انگیزه الهی در من راه پیدا کند این دیدگاه شرک آلود است. در این حالت جهل به عمق فعل من راه پیدا کرده و فعل من هم به تبع آن جهل شرک آلود میشود. به عقیده لقمان این فعل، ظلم عظیم است؛ زیرا در اینجا حقی ضایع شده است.
در بیان نورانی امام سجاد (ع) آمده که همه حقوق به خدا برمیگردد. ولایت توحیدی به این معناست که همه حقوق ما ذاتاً برای حضرت حق است، چون ما به جز حضرت حق مالک دیگری نداریم، هرچه داریم برای اوست، این حق اگر ضایع شود حقوق دیگر نیز ضایع میشود. این حق اگر اقامه شود زمینه اقامه همه حقوق فراهم خواهد شد. لذا ظلم عظیم در نظام مولویت و عبودیت ظلم به حضرت حق است. ان الله غنی عزیز و از او نمیشود چیزی کم کرد و نه میشود به او چیزی داد. من گدای محض هستم و هر چیزی که دارم برای اوست. ادبیات ظلم کلاس عبودیت است که شما نادیده گرفتید. حق الهی را که به گردن شما بوده تضییعش کردید. اگر شکرگزار باشید خیرش به خودتان برمیگردد. اگر ظلم کنید، اگر حق الهی را تضییع کنید در واقع کرامتی که خدا به شما اعطا کرده زیر سؤال میرود، زیرا مقام خودتان را تنزل دادهاید. یعنی مبتلا شدهاید به بغض الهی.
ظلم عظیم ظلمیست که به نسبت مظلوم تعیین میشود و به عظمت حق عظمت پیدا میکند. در ادبیات معرفتی فرمودهاند بزرگترین جنایت انسان و بزرگترین خطای انسان کوچکترین غفلت از مقام رب است، کوچکترین کم گذاشتن برای خدا است و کوچکترین اعراض و غفلت از او یعنی ربش، بزرگترین جنایتی است انسان در دستگاه اخلاقی و معرفتی مرتکب شده و باید خودش را مستعد جهنم ابدی بداند.
ما تصور میکنیم نعمت صرفاً در وجودیات است، نه! حضرت حق در آنچه که به ما عطا میکند و در آنچه که برای ما صلاح میداند نعمت است. خیلی عجیب است که در دعای ۳۵ صحیفه سجادیه امام سجاد (ع) از ایشان یک فرازی نقل شده که: «وجعل ما شکری علی مازویته عنی او فق من شکری علی ما خولتنی»، خدایا مرا برسان به مقام شکری که من نسبت به آنچه که به من ندادی و منع کردی و یقیناً به رحمت و حکمت امر کردی. صلاح مرا در نظر گرفتی که آن را در آن زمان ندادی. خدایا شکر مرا نسبت به آنچه که ندادی قبول کن. دقت کنید میگوید: آنچه را که ندادی و صلاح ندیدی به من برسد، نعمتی است که اولاً مستحق شکر است و ثانیاً نعمتی اعظم است از آن چیزی که دادی.
اگر بنده به این رسید که تحت ربوبیت الهی است و همانا رب، ارحم الراحمین است و این رب که فیاض علی الاطلاق است از همه به انسان نزدیکتر است. او ربی است که احکم الحاکمین است و این رب که اقرب من کل قریب است، ارعب من کل رعوب است. اگر انسان این رحمت خدا را به تمام وجودش متوجه شود، وجودش یکسره شکر میشود. فراز دعای منسوب به سید الساجدین: کیف امساک ولم الذاکرین، در این فراز شکر عظیم تجلی پیدا میکند و میگوید که انسان نباید ادای ادب به محضر خدا را فراموش کند. به همین منظور لقمان به فرزندش هشدار میدهد که اگر میخواهی از همه محرومیتها خلاص شوی و از همه موانع آزاد شوی (لا تشرک بالله) غیر خدا را از دید خودت کنار بزن.
آیا نادیده گرفتن حق خدا ظلم است؟
آنی که در وجود تو مؤثر است، آنی که به تو خیرات رسانیده است، تنها و تنها الله است. اطلاق لا تشرک بالله به ما اجازه میدهد که در همه جا و در هر مجالی از جزئیترین امور تا کلیترین امور را از ناحیه او داشته باشیم. ما این بیان را بهعنوان اصلیترین کلمه جامعه در دفع رذایل میدانیم و تمام فضایل را تحت عنوان شکر دریافت میکنیم.
این ظلم عظیم به چه کسی است؟ به خدا است؟ یا به نسبت به خود انسان است؟
در شرک بالله، ظلم به حق الهی صورت میگیرد. یعنی حق عبودیت که به گردن ماست نادیده گرفته شده است. ربنا ظلمنا انفسنا یعنی میخواهد برگردد، استغفار کند و این ظلمی را که روا داشته کنار بزند. یعنی حتی وقتی در مقابل خدا غفلت میکنیم هم به خودمان ظلم کردهایم. خدای متعال از ناحیه دیگر من وراءالمظوم است. مظلوم مورد حمایت رب است. حقی که به گردن ماست آنی است که در جای دیگر خداوند فرموده: از شما میخواهم که عبد باشید، و انعبدونی. این اعبدونی اسمش صراط مستقیم است. یعنی قرار است شما با این کلمه به کمال برسید. خداوند میگوید عبد من باش و حق عبودیت را ادا کن. این تعبیری اعتباری است، حق خداست و باید ادا شود. و اگر این حق را ادا نکنیم چه میشود؟ تضییع حق خدا ظلم است.
وقتی به حق الهی جفا کردم و او را نادیده گرفتم، در حقیقت ظلم کردهام و کرامتی را که خدا به من بخشیده بود ضایع کردم. سهمی از فیوضات الهی را که خدا برای من در نظر گرفته بود تضییع شده و حقیقتاً آن سهم را زیر پا گذاشتهام. در نتیجه به خودم صدمه زده و ظلم کردهام. ربنا ظلمنا انفسنا حق اعتباری رب العالمین از عبودیت است و با این کارِ من عظمت او نادیده گرفته شده، ظلم عظیم شده و این ظلم عظیم حقیقتش جفای به ذات انسان بوده است. جفای انسان به ذات انسان؛ یعنی باب محرومیت ابدی، و محرومت ابدی باعث ظلم عظیم میشود که هیچ ظلمی قابل مقایسه با این ظلم نیست.
معرفی استاد: سید طاهر غفاری از اساتید بزرگ حوزه اخلاق است. ایشان از شاگردان آیت الله بهجت بوده و همچنین حضور اساتید مبرزی مانند مرحوم سعادت پرور و استاد پهلوانی را نیز درک کردهاند. ایشان استاد حوزه علمیه امام کاظم علیه السلام بوده و درسهای اخلاقشان در این حوزه تدریس میشود. استاد غفاری در اواخر دهه هفتاد وارد حوزه شده و از کتابهای اساتید اخلاق مانند مرحوم آیتالله قاضی، علامه طباطبائی و… استفاده میکردند.
ظلمی که اتفاق میافتد نتیجه آلودگیهاست یا خودش آلودگیها را برای انسان به همراه میآورد؟
تصور ناقص این است که خودش به تنهایی سبب نیست. مانند مریضی میشود که به اصطلاح بدون نظارت طبیب بخواهد بهترین دارو را بگیرد. در سوره جمعه آمده که رسولی فرستادیم که یتلوا علیهم آیاتی و یزکیهم؛ ابداً ما از وجود آن القای یزکیهم نمیکنیم. یقیناً نفس الهی رسول الله و به تبع ایشان کسی که از دستگاه رسول الله نفس الهی گرفته، نظارت الهی بر او اثر دارد. مرحوم میرزاجواد آقای ملکی در اسرارالصلوه به این معنا میپردازد. ایشان در این کتاب میفرماید توفیقی که نصیبتان شده نتیجه کارهایی بوده که انجام دادهاید و اگر توفیقی از شما سلب شده، نتیجه غفلتیست که مرتکب شدهاید. از نظر ایشان، این اعمال سلسلهوار به هم مربوط بوده و اگر انسان موفق شود که دائماً از اعمالش مراقبت کند و آنها را محاسبه کند، کارش بسیار سهل و آسان میشود. یعنی پذیرش توبهاش بسیار آسان میشود؛ زیرا مشکل زیربنایی نداشته و در اثر گناه یک آن غفلتی کرده و حالا با تذکر الهی متذکر شده و آن غفلت را رفع میکند. غفلت و عدم محاسبه اعمال از جانب انسان موجب میشود تا نهال معرفتی ما هر روز ضعیفتر شده و برای رسیدن به سیر الی الله مانعیت ایجاد کند.
در تفسیر المیزان آمده، «حکمتی که به لقمان داده شده نتیجه شکرگزاری خداوند است». حکمت را اینجا چه معنا میکنید؟ همان حکمت عملی است یا منظور انضمامی مشخص دارد؟
هر نقاشی که نقش میزند در واقع چهرهاش در نقشی که کشیده پیدا میشود. قرآن میگوید: آتینا لقمان الحکمه … از ناحیه مبدأ حق و از ناحیه ملکوت عالم برای لقمان چیزی فرستاده شده که نامش را حکمت گماردهایم. این کلام مصداقاً موافق است با همان فرمایشی که از علامه نقل نشده است: کلمه «ان» اگر در مقام «ان» تفسیریه باشد به این معناست که ما به لقمان حکمت اعطا کردیم. حکمت در اینجا بهعنوان آن اصل معرفتی و آن امریست که به اصطلاح متقن و نفوذناپذیر است.
به مناسبت اینکه به تو حکمت دادیم شکر الهی را به جا بیاور!
به لقمان علمی از علوم محکمه دادیم که در آن هیچ شائبهای نیست و هیچ جهلی راه ندارد؛ زیرا به وی علم خالصی را دادیم که این علم خالص عبارت از این است که همه نعم برای خداست. به همه اعتقاد دادیم، یعنی لقمان از منعمیت بالفعل و مطلقه حضرت حق مطلع شد. فطرت او در مقابل حضرت حق تعظیم کرد و ما در وجود او منعم مطلق را ساختیم. یعنی که او (لقمان) مستفیذ شد و به این مقام و معرفت رسید.
فرق است بین اینکه کسی در نظامی تاریک و منقطع از نگاه الهی خلقیات را به خودش بگیرد و کسی که در نظامی روشن از نور الهی پرورش یابد. زیرا نفر اول به شرک مبتلا است و این ظلمات اجازه نخواهد داد به آن کمالی که میخواهد برسد. اگر این شرک آزاد شد، میتواند شاکر لله باشد و منعم علی الاطلاق را ببیند. لذا آتینا خیلی مهم است. آتینا یعنی او لایق این است که این امر فطری را در وجود خودش ببیند. پیامی که از منبع نورانی می آید شب تاریک نفس را کنار میزند و خلق نورانی و خلق متکی به توحید را اعطا میکند. این نور مرده را زنده میکند. اگر کسی منقطع از دستگاه توحید، یک سلسله صفاتی را در وجود خودش تقویت کند خوب است، خوب است انسان سخی باشد، خوب است انسان اهل گذشت باشد، اما اوج اینها و آنی که لایق انسان است، آنی است که در انقطاع کامل از همه فقرها به این دید رسیده و آن اشرق الارض بها آن خلقیات میشود. خلقیاتی که باب دریافت همه عنایات از آن باز میشود.
معاد حقیقی و رسیدن انسان به مقام لقاءالله اعظم مقامات است در این مقام، انسان به غنا و بینیازی میرسد؛ یعنی همه حوائجش پوشش داده میشود و به تعبیر بعضی از بزرگان فرق او با ربش این میشود که ربش غنی بالذات است و او غنی بالله میشود.
رابطه عبد و مولا در اخلاق تراثی یا اخلاق دینی ما پررنگ است. آیا این را شما بهعنوان ضعفی میبینید که باید به آن پرداخته شود؟ یا نه نقطه قوت آن است؟
در رسیدن به کمال همه شئونات انسان مد نظر است، لکن در هیچ کدام از اینها ما دیدگاه سکولار نداریم. یعنی این رابطه یک نظام توحیدی و یک شاکله است. کلمه طیبه از عقیده به حق همیشه آبیاری میشود. تؤتی اکلها یعنی شخص از تعلقات زدوده شده و در کارهای فردی از عالیترین رتبه برخوردار است. وی در کارهای جمعی بهترین برخورد را دارد. رذیلهای که ما در خانواده یا اجتماع میبینیم و محل آسیبهای اساسی است از چه چیزی به وجود میآید؟
در یک کلمه میتوان خلاصه کرد که بشر گرفتار خودش شده است و این خودخواهی او را اذیت میکند. اگر کسی خودخواهی است و بد اخلاقی میکند یا حسن معاشرت را ندارد گرفتای است. کلمه جامعی که حضرت لقمان پند داد همه شئوناتش ابتدا به شرک هستند و به یک مربی حاذق نیاز دارند که آنها را نظارت کند. مربی حاذق تربیت یافته نظام توحیدی است و تعبیر عبد و مولا به تعبیر محب و محبوب نزدیک میشود. حتی میتوان آن را عاشق و معشوق دانست. ما یک معشوقی داریم، مالکی داریم و همه شئونات ما در ارتباط با این مالک تکوینی است. چون همه چیز را از خدا وام گرفتهایم. اگر فرصتی پیش برایمان پیش آمده که در خدمت معبود عرض ادب کنیم این از لطف خدا است. میدانیم که و من یشکر فانما یشکر لنفسه؛ برای خودمان کار میکنیم نه آن خودخواهی مذبوح که قبلتر ذکر کردم.
ماههای رمضان زیادی در طول عمرمان میگذرد و ما بعد از هر ماه فکر میکنیم که بهره کافی را از آن نبردهایم. لطفاً در این رابطه صحبتی بفرمایید تا بیشتر و بهتر از این ماه مبارک استفاده لازم را برده باشیم.
حضرت امیر (ع) به کمیل فرمود: «ان محبت عالم یا صحبت العالم دین …»؛ حقیقت دین شاکله خلق ما را نورانی میکند. نور الهی میآید و اشرقت الارض به نور ربها، اینها افسانه نیست. وجود ما در وجود الهی مستقر میشود. اگر خیال میکنم برای خودم کسی هستم، تعلقات موهوم بوده و غلط است. این اشتباهات به برکت مربی الهی و عالم ربانی قابل حل است. آقای بهجت مکرر میفرمود هیچ نیست، الا باید موانع کنار برود.
بنده همین موعظه لقمان را به عزیزان پیشنهاد میکنم، این آیات را بخوانند و به آن اقتدا کنند. نصیحت لقمان که شما را به «لا تشرک بالله ان شرک لظلم …» موعظه کرده، پیامی است که گوش شنوا آن را میشنود. کلام آقای بهجت هم ختم کلامم باشد: علی به دارکم و دوائکم دعاکم و دوائکم الاستغفار؛ عزیزان اگر من و شما بنا داشته باشیم و استغفار را محکم بگیریم این عبارت ربنا ظلمنا انفسنا ورد زبانمان شود حقیقتاً ندای صادقانه قلب ما به عالم خدا و به عالم ملکوت بلند میشود باید بگوییم که خدایا من بد کردم، خدایا من خودسرانه حرکت کردم، خدایا من غافلانه حرکت کردم، خودت ببخش ما را. این استغفار باب همه برکات میشود.
ماه مبارک است و انصافاً باید آقا جانمان بخواهیم که ما را به دیده عفو و رحمت بنوازند و ان شاالله عنایاتشان در شبهای قدر و شبهای احیا شامل حال ما شود.
خاتمه کلام امروزمان این یک مصرع باشد:
«تا میروی بیحاصلی تا میبرندت واصلی»