
گزارشی از کتاب همۀ ما برادریم
گزارشی از کتاب همۀ ما برادریم
از انسانیات اسلام چندان سخنی نرفته و چهرۀ انسانی آن پوشیده مانده است. این کتاب تلاشی است برای پردهبرداشتن از سیمای انسانی و اخلاقی اسلام، دعوت همگان به اخلاق برادرانه، و بیان آفات آن.
معرفی نویسنده
محمد اسفندیاری (زادۀ ۱۳۳۸، تهران) اسلامپژوه، تاریخنگار، کتابشناس و سرپرست دانشنامهٔ امامت (موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة) است. او در تهران و قم به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و از استادانی چون آیات یحیی نوری، جوادی آملی، استادی، گرامی قمی، وجدانی فخر و استاد حکیمی بهره برد.
وی در سال ۱۳۷۶ بهعنوان مؤلف و ویراستار نمونه، در سال ۱۳۸۳ بهعنوان کتابشناس نمونه، در سال ۱۳۸۴ بهعنوان حامی نسخههای خطی، و در سال ۱۳۸۶ به عنوان پیشکسوت حوزهٔ نقد برگزیده شده است. برخی از آثار او عبارتاند از: کتابپژوهی، کتابشناسی تاریخی امام حسین، کتابشناسی توصیفی علی شریعتی، آسیبشناسی دینی، همهٔ ما برادریم، عاشوراشناسی، پیک آفتاب، شعلهٔ بیقرار، حقیقت و مدارا، و حقیقت عاشورا.
معرفی کتاب
اثری به نگارش محمد اسفندیاری در ۳۰۴ صفحه که نشر نگاه معاصر آن را اولینبار در سال ۱۳۸۰ منتشر کرده و سپس با اصلاحات و اضافاتی بارها تجدید چاپ شده است. به گفتۀ نویسنده این کتاب از سر درد و با رنجی گران از اخلاق نابرادرانۀ برخی مسلمانان نوشته شده است. در کتاب گاه از برخی حقایق تلخ سخن رفته و چارهای جز این نبوده، زیرا به گفتۀ نظامی:
گر سخن راست بوَد همچو دُر / تلخ بوَد تلخ که الحقُّ مُر
هنگامی که نفس واقعیت تلخ است، نقل آن نیز تلخ است و نگفتنش تلخیها را از بین نمیبرد و گفتنش، گوینده را گناهکار نمیکند.
«هنگامی که حرف حق تلخ باشد، که معمولاً تلخ است، باید آن را شیرین گفت، نه اینکه آنچه را تلخ است، تلختر کرد. حتی هنگامی که حرف حق تلخ نیست، باز هم باید آن را شیرین گفت. در غیر این صورت، تلخی و تندی آن حجابِ حقیقت میشود، و یا بهانهای برای نپذیرفتنش.»
هدف از نگارش کتاب
نویسنده اشاره میکند که دغدغۀ کتاب پردهبرداشتن از سیمای انسانی و اخلاقی اسلام است. او در دنیای امروز که وسایل ارتباط جمعی آن را به دهکدهای جهانی با میلیاردها شهروند تبدیل کرده است؛ همگان را به اخلاق برادرانه فرامیخواند. جمعیت دنیا هر روز بیشتر میشود و دنیا کوچکتر.
در گذشته، مردم يک کشور، بلکه يک شهر، چندان از يکديگر اطلاع نداشتند که اکنون مردم دنيا از وضع هم مطلعاند. نویسنده در بخشی از مقدمۀ کتاب مینویسد: من در این کتاب نه دعوت به اومانیسم کردهام، و نه لیبرالیسم و پلورالیسم. نه از دموکراسی و رواداری سخن گفتهام و نه از اعلامیۀ جهانی حقوق بشر. «قال الله» و «قال رسول الله» گفتهام و سخن و سیرۀ پیشوایان دین را روایت کردهام و بُعد انساندوستانۀ اسلام را نشان دادهام.
محتوای کتاب
کتاب «همۀ ما برادریم» سه بخش اصلی دارد.
فصل اول؛ از برادری تا نابرادری
این فصل ابتدا به تعریف برادری و جایگاه آن در اسلام میپردازد. اینکه برادری مسلمانان و همۀ انسانها اصلی صوری و برای ظاهرآرایی نیست، بلکه رابطهای است تکلیفآفرین که وظایف و فرایض متعددی بر آن مترتب است. نویسنده در ادامه به معضل اخلاق نابرادرانه و اختلافات میان مسلمانان اشاره کرده و مصادیقی از نابرادری را ذکر میکند. همچنین برخی از علل نابرادری و درشتخویی را برمیشمارد.
«تعصب و خشونت دو آفت خطرناک است که چهرۀ اسلام را مخدوش میکند و مردم را از آن گریزان. دفاع بد از عقیدهای، بدتر از سختترین حمله به آن است، و یک مدافع بد چنان ضربهای به عقیدهاش میزند که یک لشکر مهاجم نمیتواند. دینستیزان نمیتوانند دین را براندازند، ولی دینداران ستیزهخو، دین را از چشم میاندازند.»
فصل دوم؛ آنچه باید بدانیم، اما…
فصل دوم و میانی که بیشتر حجم کتاب را به خود اختصاص داده، به تبیین اصول اخلاق برادری در اسلام میپردازد. اصولی که به گفتۀ نویسندۀ کتاب، مغفول مانده است، زیرا مسلمین از آنها آگاهی ندارند. این اصول عبارتاند از:
نیکی در برابر بدی – جمع حقگویی و نرمگویی – تحمل خطای انسانی – جاهلیت، نام دیگر خشونت – قاعدۀ طلایی اخلاق (کلید بهشت) – عدالت در عداوت – اختلاف، سنت خداوند – گفتار، جزئی از کردار – دشمنی با گناه، نه گناهکار – پیروزی اخلاقی – ممنوعیت سبقت از دین – از پرستش تا پرستاری – حمل بر صحت – اخلاق، مهمتر از عقیده – نجات غیرمسلمانان – رعایت حریم خصوصی – گناه ندانستن – خودفریبی – عفو و صفح – اعتدال و ترکیبگرایی – توهم توطئه – شخصیتگرایی – آزادی، نام دیگر عدالت – کرامت انسان – اخلاق و سیاست – احتیاطگرایی – عقلانیت، نیاز همیشه.
نویسنده هر موضوع را با مثالهایی از آیات و روایات توضیح میدهد. بهعنوان مثال دربارۀ «جمع حقگویی و نرمگویی» به توصیۀ خداوند به حضرت موسی (ع) اشاره میکند؛ وقتی برای هدایت فرعون طغیانگر مأمور به نرم سخنگفتن با او میشود. حالآنکه مسلمانان با یکدیگر با خشونت و تندی تعامل میکنند.
در موضوع «تحمل خطای انسانی» به جایزالخطا بودن انسان اشاره میکند. اینکه نهتنها باید عذر خطاکاران را پذیرفت، بلکه باید برای بعضی خطاکاران عذر آورد؛ برای آن گروه که خطا میکنند و نمیدانند عذرشان چیست.
دیدگاه نویسنده این است که سیرۀ پیامبر (ص) میانهروی بوده است. بر پایۀ احادیث پیشوایان دین، بهترین راه اعتدال است و نادان یا افراط میکند یا تفریط. او دربارۀ «ترکیبگرایی» میگوید: هرچه انسان سعۀ وجودی یابد و ظرفیتش بیشتر شود، بهتر میتواند ویژگیها و ارزشهای متضاد را جمع کند. یک نمونه از چنین انسانی امیرالمؤمنین است که جامعالاضداد بود و تقوای گریز و تقوای ستیز و درشتی و نرمی و حکمت و حکومت و عبادت و خدمت را با یکدیگر جمع کرده بود.
نویسنده دربارۀ «اخلاق و سیاست» میگوید دنیای سیاست آلوده است و در آن به اخلاق کمتر توجه میشود. برای اینکه اخلاق از سیاست شکست نخورد و چهرههای اخلاقی در سیاست حذف نشوند، باید مردم آگاه شوند. یعنی شناختی درست از صفبندیهای فکری و سیاسی داشته باشند و دقیقاً بدانند هر جناح چه میگوید و چه میکند و برنامههایش چیست. این هم ممکن نیست مگر اینکه مردم تکمنبعی نباشند و اطلاعاتشان از جناحهای سیاسی به یک اندازه و از چند منبع درست باشد.
نویسنده «احتیاطگرایی» را ضروری میداند. زیرا این دنیا لغزنده است و همواره دامچالههایی فراراه ماست که اگر توجه نکنیم، سقوط میکنیم. بنابراین اگر هم اندکی افراط در احتیاط کنیم، بهتر است از بیاحتیاطی و سقوط. دینداری با بیمبالاتی و بیپروایی و زیست غافلانه سازگار نیست. بلکه باید سخت محتاط بود و در گفتار و رفتار بر خود سخت گرفت.
فصل سوم؛ مدارا آری، مداهنه هرگز
فصل سوم و پایانی کتاب به آسیبشناسی مدارا اختصاص دارد. نویسنده معتقد است که ضمن دعوت به مدارا و پرهیز از خشونت، باید از خطر مداهنه نیز سخن گفت. مدارا را نباید با مداهنه خلط کرده و نباید صلح کل بود.
مداهنه بهمعنای سازشکاری و کوتاهآمدن از حق است. آنچه در مدارا و مداهنه مشترک است، چشمپوشی است؛ با این تفاوت که مدارا چشمپوشی از خطای انسانهاست و مداهنه، چشمپوشی از حقیقت. نباید برای خوشآمد دیگران و یا برای همرنگی با آنان، از برخی باورها و رفتارهای دینی دست کشید.
از متن کتاب:
“خشونت و مداهنه، دو روی سکه ای تقلبی است. بعضی چنان تندخو و نابردبارند که می خواهند پوست و پوستین مخالف خود را بکنند، و بعضی چنان سستاعتقاد و سستعنصرند که در دل مخالفان خود ذوب میشوند. این افراط و تفریط زیر هر نامی که باشد (مثلاً اصولگرایی و روشنفکری) مذموم است.”
“اگر پرده از چهرۀ اسلام گرفته شود، دینی را خواهیم نگریست انسانی، بسیار انسانی. اگر گروهی از «عدل» میگویند، اسلام از «عدل» و «احسان» میگوید. اگر عدهای از «حقوق شهروندان» میگویند، اسلام از «حقوق دشمنان» نیز میگوید و به «عدالت در عداوت» دعوت میکند. اگر دیگران از «نیکی در برابر نیکی» میگویند، اسلام از «نیکی در برابر بدی» میگوید. اگر دیگران میگویند «ببخش اما فراموش نکن»، اسلام میگوید «ببخش و بگذر و فراموش کن» (عفو و اعراض و صفح). اگر امروزه دنیا به نفرت از «خشونت» رسیده است، اسلام در قرنها پیش خطّ بطلان بر خشونت کشید و آن را «جاهلیت» نامید.”

سلام
چرا صحبت از ارتباط برادرانه بین اتسانها و خصوصا مسلیمن به میانمی اید چرا اصطلاح دیگری مثل برابرانه مطرح نمیشه تا همون اول کتاب به جنسیتی بودن دین اسلام محکوم نشه
ای گاش نویسنده در مقدمه توضیح میداد چرا از اصطلاح به ظاهر جنسیتی استفاده کرده و منظور از برادرانه در این گفتار چیست