مقایسه انواع و صورتهای شکگرایی و پوچگرایی اخلاقی
مقدمه
شکگرایی اخلاقی را معمولا به انکار دانش اخلاق تعریف میکنند. در حالی که پوچگرایی اخلاقی فراتر از این، به انکار واقعیات اخلاقی و این که اساسا حقیقتی اخلاقی وجود داشته باشد، باز میگردد. ولی این تعاریف، بیش از حد سادهسازی شده است. این مقاله به دنبال بررسی دلایل موافق و مخالف شکگرایی یا پوچگرایی نیست؛ بلکه کوششی مقدماتی است برای بررسی انواع و صورتهای پوچگرایی و شکگرایی اخلاقی و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر.
هرچند شکگرایی به لحاظ تاریخی همواره قرین انکار مدعیات علمی بوده است، این اصطلاح درباره کسانی که منکر «توجیه معرفتی» هستند نیز به کار رفته است. کسانی که صرفا یقین را انکار میکنند، ولی دانش غیریقینی را تجویز میکنند نیز شکگرا خوانده شدهاند. به بیان کلیتر: شکگرایی را میتوان شامل دیدگاههایی دانست که شکلی از ارزش معرفتی را رد میکنند. این ارزش معرفتی ممکن است علم باشد یا توجیه بیچون و چرایی، یقین، ادراک، مهارت یا اعتبار. گونههای اخلاقی شکگرایی به طور خاص به برخی از این ارزشها در حوزه اخلاق شک میکنند؛ حتی اگر شکلهای کلیتر شکگرایی را قبول نداشته باشند.
ارزشهای معرفتی به «نگرشهای معرفتی» مختلفی مانند: باور کردن، حدس زدن، مشاهده کردن، تأیید کردن، تردید کردن و تأکید کردن اختصاص دارد. این نگرشها معمولا نگرشهایی گزارهای هستند؛ هرچند استثناهایی نیز وجود دارد؛ مثلا یکی ممکن است به مردم باور داشته و فقط در گزارههای آنان شک کند؛ دیگری ممکن است درباره سیاستها تردید داشته باشد و نگرشی دیگر ممکن است به مشاهده وقایع یا بررسی نتایج بپردازد. در این مقاله تمرکز ما بر نگرشهای گزارهای خواهد بود.
شکگرایی را میتوان شامل دیدگاههایی دانست که شکلی از ارزش معرفتی را رد میکنند. این ارزش معرفتی ممکن است علم باشد یا توجیه بیچون و چرایی، یقین، ادراک، مهارت یا اعتبار.
در این جا میتوانیم میان آنچه «شکگرایی درجه اول» و «شکگرایی درجه دوم» نامیده میشود، تمایز بگذاریم و این تمایز را در قالب یک مثال شرح دهیم:
این پرسش را در نظر بگیرید که آیا اطاعت از پادشاهی ستمگر، در صورتی که نافرمانی از او مخاطراتی برای زندگی شخص در پی داشته باشد، از نظر اخلاقی جایز است؟ شکگرای درجه اول، با فرض این که این پرسش پاسخ درستی دارد، ادعا میکند که ما آن پاسخ را نمیدانیم. دلیل او ممکن است این باشد که چنین مسائلی آن قدر پیچیدهاند که تاب ارزیابی اخلاقی معینی ندارند.
از سوی دیگر، شک گرای درجه دوم حتی درباره این که این پرسش پاسخ درستی داشته باشد، اظهار شک میکند. او فقط منکر درستی پاسخ نیست؛ بلکه ادعا میکند که نمیدانیم آیا پاسخ درستی وجود دارد یا نه. او ممکن است ادعا کند که این پرسش مبهم است؛ چون معلوم نیست که نافرمانی مستوجب چه میزانی از خطر است، یا پادشاه تا چه اندازه ستمگر است. این ابهامها ممکن است ما را به رها کردن پرسش به عنوان پرسشی غیرقابل پاسخ سوق دهند.
بنابراین شکگرای درجه اول درباره این که پاسخ درست به این پرسش چیست، تردیدهایی دارد؛ در حالی که شکگرای درجه دوم درباره این که اساسا این پرسش پاسخی داشته باشد، تردید دارد.
…