غرور و تواضع
۱. آیا تواضع فضیلت است و غرور رذیلت؟
غالبا خودم را از منظر دانشجویان، دوستان و همکارانم ارزیابی می کنم. معمولا داوری دوگانه ای درباره ام صورت می گیرد. پاره ای مغرورم می دانند و گروهی برعکس مرا متواضع می شمارند. ظاهرا یکی از این دو نظر درست است. گرچه خودم به این جمع بندی نرسیده ام که کدام یک درباره من بیشتر راست می آید.
این اختلاف رای بهانه خوبی است که به مساله گسترده تری نقب بزنم و چند پرسش را پیش بکشم. نخست آنکه آیا اصولا تواضع خوب است یا مغرور بودن؟ دیگر آنکه تفاوت این دو دقیقا در چیست و سوم آنکه چرا تواضع فضیلت است، البته اگر باشد و چرا غرور رذیلت است، در صورتی که واقعا چنین باشد. هدفم آن است تا تصویر روشن تری از این مساله به دست بیاوریم.
پرسش اول گویا پاسخ روشنی دارد. کم وبیش اتفاق نظری وجود دارد درباره اینکه تواضع خوب است و فضیلت به شمار می رود، تا جایی که گفته می شود: «افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است». با این حال برخی متفکران در طول تاریخ به تواضع و فروتنی بدبینانه نگاه کرده اند و حتی آن را نوعی تکبر معکوس دانسته و رذیلت شمرده اند. به این معنا که وقتی کسی بیش از حد تواضع می کند، گویی خود را بسیار جدی گرفته است و می خواهد به شکل ظریفی «عظمت» و «بزرگی» خود را نشان بدهد. اسپینوزا از این حد فراتر می رود و معتقد است: «همان کسانی که دیگران آنها را بیش از همه متذلل و فروتن می پندارند معمولا جاه طلب ترین و حسودترین مردمانند.» (رساله اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، ص ۲۱۰) . بدین ترتیب می توان ادعا کرد که تواضع نوعی پوشش ظریف بر رذیلتی به نام تکبر و دیگر رذایل است.
در اینجا از غیاب نسبی مفهوم تواضع در سنت یونانی سخن نمی گویم و از آن می گذرم. اما می توان از اسپینوزا، شوپنهاور و نیچه سخن گفت که هر یک به شکلی بر نادرستی تواضع انگشت تاکید می گذارند. اسپینوزا آشکارا فروتنی را رذیلت می شمارد و تصریح می کند «فروتنی فضیلت نیست، یعنی از عقل ناشی نمی شود» (همان، ص ۲۶۵). طبق تحلیل اسپینوزا فروتنی زاده ضعف نفس و نداشتن درک درستی از خویشتن است. به همین سبب فضیلت نیست،گرچه می تواند گاهی مفید باشد، همان گونه که چاپلوسی سودمند است. البته درست همان طورکه تواضع رذیلت است، تکبر و خودبرتربینی نیز رذیلت است. نکته آن است که طبق این نظرگاه، شخص آزاده به دلیل شناخت دقیقی که از خود و عالم دارد، از تکبر، حسد و فروتنی رهاست. بدین ترتیب، اسپینوزا با تحلیلی عقلانی می کوشد نشان بدهد که تواضع فضیلت نیست.
اما در میان مخالفان تواضع،کمتر کسی مانند شوپنهاور به آن حمله می کند. از نظر او تواضع رذیلت است و صداقت مدعیان تواضع مشکوک. کسی که فضیلتی دارد، دلیلی بر پنهان کردن آن ندارد. او به گوته استناد می کند که: «تنها فرومایگان و پست فطرتان متواضع می شوند». شوپنهاور تا جایی پیش می رود که پیشنهاد می کند بهتر است بگوییم: تنها پست فطرتان هستند که از دیگران خواستار تواضع می شوند. آنکه هیچ فضیلتی ندارد، خواستار تواضع است و دیدن فضیلت دیگران آتش حسد را در قلبش شعله ور می کند. از این رو، بنیاد تواضع، پستی طبع یا حسادت است. (آرتور شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولی یاری، ص ۸۸۳) البته او تواضع را از سر دوراندیشی تایید می کند و معتقد است تواضع سلاحی است برای حفظ خود در برابر حسادت ناشایستگان. اما تواضع واقعی نشانه بی لیاقتی است. سپس به این ضرب المثل استناد می کند که پست فطرت کسی است که خود را پست فطرت می داند. (آرتور شوپنهاور، متعلقات و محلقات، ترجمه رضا ولی یاری، ص ۵۳۹)
نیچه نیز در آثار مختلف خود تواضع و فروتنی را اخلاق ضعیفان دانسته و جان های آزاده را از آن رها می شمارد. در میان معاصران خانم تارا اسمیث در مقاله «مشق غرور» (The Practice of Pride) به تحلیل تواضع و غرور می پردازد و مدعی می شود که «غرور» فضیلتی ارزشمند است. در حالی که خانم نانسی اسنو در مقاله «تواضع» از آن چونان فضیلتی ارزشمند یاد می کند. خانم اسمیث می کوشد نظر مخالف خود را به شکلی مقبول عرضه کند. خلاصه آنکه در برابر جریان مسلطی که تواضع را فضیلتی بی چون و چرا می شمارد، برخی متفکران غرور را فضیلت می دانند و تواضع را طرد می کنند. این بحث ادامه دارد و مشارکت جدی مخاطبان را می طلبد.
۲- تواضع دقیقا چیست؟
«بابا، الان شما فیلسوفی؟» «نه عزیزم، من ادای فیلسوفا رو در میارم.» «مگه شما میمونی که ادای فیلسوفا رو در میاری؟» این گفت وگویی بود که بین من و پسر شش، هفت ساله ام درگرفت. تازه کتابی از من در دفاع از فلسفه ورزی منتشر شده بود. با پسرم رفته بودیم کتابفروشی. آنجا با کتابفروش و چند مراجع بحثی درباره این کتاب درگرفت و واژه های «فلسفه» و «فلاسفه» و مشتقات آن زیاد تکرار شد. از کتابفروشی که بیرون آمدیم، پسرم کنجکاوانه پرسید که آیا من فیلسوفم و من متواضعانه گفتم نه. اما انگار جای مناسبی تواضع نکرده بودم و این پاسخ به صورت تحت اللفظی آن فهمیده شد. از آن شب آموختم که جاهایی نباید خودشکنی کرد و کارم تواضع نبوده است. پس تواضع دقیقا چیست؟
در جامعه ما معمولا تواضع با خاکساری، خودشکنی و تحقیر خود یکی شمرده می شود. در جایی می بینیم شخص کم مایه ای انواع ادعاهای ریز و درشتی به سود خودش ردیف می کند. اما هوشمندانه در آغاز سخنش می گوید «من دارم درس پس می دهم!» و ما ناخواسته فکر می کنیم چه انسان متواضعی است! اما اگر همان سخنان را بدون این جمله بیاورد، او را مغرور قلمداد می کنیم. اگر کسی بگوید من جامعه شناسم برای مان عادی است، اما اگر در مقام معرفی خود بگوید که من فیلسوفم او را مغرور به حساب می آوریم.
در واقع، تعابیری چون «حقیر» و «این بنده سراپا تقصیر» که در فرهنگ ما رواج و گاه مقبولیت دارد، بیش از آنکه بیانگر تواضع باشد به واقع نوعی خودنمایی است. ظریفی نقل می کرد که کسی درباره خودش نوشته بود «الاحقر» (یعنی حقیرتر) و دیگری اعتراض کرده بود که هنوز دانش شما به آن حد نرسیده است که ادعای «الاحقر» داشته باشید، بهتر است به همان «حقیر» بسنده کنید. در فرهنگ ما گویی هرچه شخص خودش را به ظاهر بی اعتبارتر کند، اعتبار بیشتری به دست می آورد. خود را ندیدن یا کمتر از واقع دیدن و خودزنی گویی فضیلت است. حتی در بخشی از ادبیات عاشقانه ما، عاشقان با تحقیر خود می خواستند نظر معشوق را جلب کنند تا جایی که می گفتند: «سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی/ تو که سگ نبرده بودی، به چه کار رفته بودی؟» همچنین داستان «سگ اویم، سگ اویم، عو عو» زبانزد بسیاری کسان است.
این تلقی از تواضع که هم با تحقیر خویش همراه است و هم با نوعی فریبکاری، موجب آن می شود تا کسانی آن را نقد کنند و مدعی شوند که اگر فضیلتی داریم، چرا پنهانش کنیم. یا گاه کسانی فکر می کنند تواضع جایی خوب است و جایی بد. اما اگر تواضع فضیلت باشد و فضیلت را امری جهان روا بدانیم و اصولا اخلاق را پدیده ای جهانی بشماریم، در آن صورت تواضع همواره خوب خواهد بود و غرور بد.
حال بهتر است تصویر دقیق تری از چیستی تواضع به دست بدهیم. غالب عالمان اخلاق مسلمان درباره تواضع سخن گفته و آن را نوعی فضیلت شمرده اند. برای مثال، ملا مهدی نراقی از تواضع به مثابه فضیلت یاد می کند و معتقد است تواضع یعنی آنکه ذاتا خود را برتر از دیگری ندانیم. سپس اشکال می کند که چطور مسلمان مومن می تواند در برابر شخص کافر تواضع پیشه کند در حالی که باید خود را فراتر بداند؟ آنگاه پاسخ می دهد که مقصود از تواضع آن است که هیچ کس ذاتا خودش را بهتر از دیگری نشمارد، نه آنکه به دلیل داشتن برخی صفات آشکار خود را برتر از دیگری نداند. (جامع السعادات، ج۱، ص ۳۸۸) به تعبیر دیگر همه انسان ها ذاتا برابر هستند. اما کسی ممکن است به دلیل دانش و دیگری به دلیل مهارت خود، از جهتی، بر دیگران برتر باشد. من حق ندارم خودم را از آینشتاین بهتر بدانم، اما احتمالا، در فهم اشعار حافظ خود را از او بهتر می دانم و اگر گفتم که من حافظ را از آینشتاین بهتر می شناسم، این غرور یا خلاف تواضع نیست. چون در اینجا واقعیتی را بیان کرده ام. البته با قبول این واقعیت که او در بسیاری از عرصه ها، از جمله فهم گوته، از من و امثال من برتر است. بدین ترتیب، اگر کسی گفت من فیزیکدان یا متخصص فلسفه هستم، خودنمایی یا غرور محسوب نمی شود و تواضع این نیست که داشته خود را انکار کنیم. این بحث همچنان ادامه دارد تا دقیقا بدانیم تواضع چیست و غرور کدام است.
۳- چرا باید متواضع باشیم؟
در بخش قبلی به نمونه ای از تحلیل فیلسوفان اخلاق مسلمان درباره تواضع پرداختم. در اینجا نیز به یک نمونه از مباحث جدید اشاراتی خواهم کرد. خانم نانسی ای. اسنو در مقاله «تواضع» (Nancy E. Snow, Humility, in Personal Virtues: introductory essays, New York, Palgrave Macmillan, ۲۰۰۵) می کوشد ابعاد و انواع تواضع را روشن کند و اهمیت آن را برشمارد. از نظر او، تواضع شناخت حد و حدود واقعی خویشتن است. شخص متواضع خودش را خوب می شناسد و چون چنین است درباره توانایی های خویش اغراق نمی کند و از نقص های خودش بی خبر نیست. افزون بر آن نقص های خود را جدی می گیرد. بدین ترتیب اولین عنصر سازنده تواضع شناخت دقیق قابلیت های خویشتن است نه نشناختن و ندیدن آنها. اما دومین عنصر سازنده تواضع، آشنایی با نادانسته ها یا نقاط ضعف خویش است. برای نمونه، من زبان یونانی بلد نیستم و می دانم که بلد نیستم. اما برای تواضع این کافی نیست. زمانی این آگاهی به تواضع می انجامد که من نقص خود را جدی بگیرم و در صورت لزوم برای رفع آن بکوشم. از این رو کسانی که با افتخار اعلام می کنند که حتی یک کلمه زبان لاتین یا یونانی بلد نیستند، متواضع به شمار نمی روند. این جدی گرفتن نقص های خویش است که واقعا شخص را متواضع می کند و آنجا که می داند بی تعارف از دانش خود سخن می گوید و آنجا که نمی داند آگاهانه و شجاعانه جهل خود را می پذیرد و با آن رو به رو می شود. چنین کسی در مجموع نه خود را برتر از دیگران می شمارد و نه فروتر. در جایی و در زمینه ای خود را برتر و در عرصه دیگری فروتر می بیند و به نوعی تعادل و برابری با دیگران می رسد و از دیگران می آموزد و به دیگران آموزش می دهد.
همچنین از نظر خانم اسنو، دو نوع تواضع داریم: تواضع معرفتی و تواضع وجودی. تواضع معرفتی یعنی همین وقوف و آگاهی به خود و قبول محدودیت های شخصی خویش. در برابر این نوع تواضع می توان از تواضع وجودی سخن گفت. یعنی آنکه ما انسان ها در مقام انسان دقیقا بدانیم جایگاهمان در هستی چیست و در برابر کل آفرینش چقدر بی مقدار هستیم. اگر کسی به چنین فهمی از تواضع برسد، دیگر خود را «اشرف مخلوقات» نخواهد خواند و خود را متولی کل عالم نخواهد دانست. در حالی که تواضع معرفتی مایه برابری ما انسان ها می شود، تواضع وجودی به احترام گذاشتن به کل اجزای عالم و همه پدیده ها راه می برد. حال آنکه کسانی که به طبیعت و دیگر جانداران به دیده تحقیر یا بی تفاوتی می نگرند فاقد تواضع هستند و آنان که تنها دغدغه خود را دارند از تواضع دور هستند.
اما چرا باید متواضع بود؟ آیا به دلیل پیامدهای خوبی که دارد، یا آنکه ذاتا تواضع ارزشمند است؟ پاسخ آن است که: هر دو. تواضع مفید است چون برای ما خیرات فراوانی به بار می آورد. همچنین تواضع به خودی خود ارزنده است. چون تواضع یعنی خودشناسی و این خودشناسی خود حکمت است. تواضع ما را محدود نمی کند. وجود ما را گسترش می دهد و به رشد ما یاری می رساند.
اینک می توان به ۳ پرسش اصلی بخش نخست پاسخ داد. نخست آنکه تواضع «همیشه» و «همه جا» خوب است. چون فضیلت است و فضیلت امری عام است. دوم آنکه تواضع نه خود را تحقیر کردن است و نه نادیده گرفتن توانایی خویشتن. تواضع به معنای شناخت خود و قابلیت و حدود خویش است. درست برخلاف غرور که بر نوعی توهم استوار است،تواضع زاده فهم دقیق خویشتن است. سوم آنکه تواضع واقعا فضیلت است چون به ما کمک می کند تا فهم بهتری از خویشتن به دست آوریم و زندگی بهتری داشته باشیم.
۴- چگونه متواضع شویم؟
توضیح سرشت و کارکرد تواضع با همه سختی ای که دارد، نسبتا آسان است. بخش دشوار آن کسب این فضیلت است. واقعا چه کنیم تا متواضع شویم؟ می گویند موش ها از دست گربه شکارگر قهاری به تنگ آمده بودند. یک مجمع عمومی برگزار کردند تا راهکار مواجهه با حمله گربه را به دست بیاورند. موش جوانی که سرشار از غرور بود، گفت من راه حل قضیه را بلدم. گفتند بگو. گفت «زنگوله ای تهیه می کنیم و به گردن گربه می بندیم. زان پس هر گاه گربه به ما نزدیک شود، صدای زنگوله اش ما را هوشیار می کند و می گریزیم.» همه حضار او را تشویق کردند. اما ناگهان سکوت سردی همه را فراگرفت و این پرسش زمزمه وار تکرار شد: «حالا چه کسی زنگوله را به گردن گربه خواهد بست؟»
مساله تواضع نیز کم از این نیست. البته ممکن است کسانی برای کسب تواضع پیشنهادهایی بدهند که برخی را بر می شمارم. یکی آنکه تمرین کنیم هنگام راه رفتن گردن خود را کج کنیم! دوم آنکه باز هنگام راه رفتن چشمان خود را به زمین بدوزیم و خیره نگاه نکنیم! سوم آنکه گام های کوتاهی برداریم و آرام آرام راه برویم. این سه معمولا در افراد نشانه تواضع شمرده می شود. صدای آرام و فروخفته را اگر به آنها اضافه کنیم، نور علی نور می شود. کسان بسیاری را به دلیل همین ویژگی ها متواضع تصور می کنیم. اما هریک از این کارها مشکلات خودش را دارد. اولی ممکن است باعث آرتروز گردن شود. دومی چشم انداز ما را محدود کند و سومی شاید به تحلیل یا آتروفی عضلات پاهای ما بینجامد.
من پیشنهادهای جذاب تر و البته کمی سخت تری دارم. پیشنهادهای من شامل این کارها می شود.
- یک- به نمایشگاه های کتاب برویم. رفتن به نمایشگاه های کتاب و دیدن آثار تازه و نویسندگانی که حتی نام شان به گوش مان نخورده است، معمولا باد غرور ما را می خواباند و تازه متوجه می شویم که چه چیزهایی نمی دانیم و حجم جهل ما آشکارتر می شود. تفصیل این مطلب را پیش تر در یادداشت «مناسک نمایشگاه» آورده ام.
- دو- به کتاب فروشی ها، یا سایت های فروش کتاب، سری بزنیم و کتابی بخریم. دست گرفتن کتاب های تازه و به ویژه خواندنش، در درازمدت می تواند ما را متواضع کند. باز پیش تر این مطلب را در یادداشت «خرید کتاب و فرآیند دانشوری» بحث کرده ام. البته گاه دیدن کتاب ها و از آن بدتر خواندشان مایه غرور می شود که خود بحث دیگری است.
- سه- به دل طبیعت بزنیم. رفتن در دل کوه و دشت، جدای از لذت بصری و اهمیت بدنی که دارد، ما را متواضع می کند. طبیعت بی آنکه ما را تحقیر کند، عمیقا حقارت ما را نشان می دهد و بر ما آشکار می کند که چقدر ناتوان هستیم. این نکته را در یادداشت «این باد وحشی و شوخ» قبلا بازگو کرده ام.
- چهار- یک رشته تازه را دنبال کنیم و کمی بر دانش خود بیفزاییم. مبتدی بودن لذت و اشتیاق خودش را دارد. شاید برای همین بود که ادموند هوسرل فیلسوف خودش را «مبتدی همیشگی» وصف می کرد.
- پنج- با متخصصان رشته های مختلف آشنا شویم تا بدانیم که چگونه در هر عرصه ای غول هایی وجود دارند که حتی گاه به مخیله مان گذر نمی کند.
- شش- از موزه ها بازدید کنیم. موزه فقط محل نگهداری اشیای قدیمی نیست، کلاس تواضع نیز به شمار می رود. کافی است یادداشت «فقط به درد موزه می خورد» را مرور کنید تا بدانید که چگونه به شکل غیر مستقیم موزه ها چنین کارکردی دارند. پس سالی یکی دو بار به موزه های گوناگون برویم.
- هفت- حتما آثار باستانی و تاریخی را ببینیم. کمتر چیزی مانند آثار تاریخی ضعف و عجز ما را نشان می دهد و آشکار می کند که در هیچ جا «نعره شیران» پایدار نیست. آثار باستانی به واقع داستان شکست خودکامگان و متکبران تاریخ را بازگو می کند؛ به گفته خیام «آن قصر که با چرخ همی زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندی رو/دیدیدم که بر کنگره اش فاخته ای/ بنشسته همی گفت که: کوکو، کوکو؟»
- هشت- خود را در معرض داوری صادقانه دیگران قرار دهیم. کمی تلخ است، اما عادت می کنیم و از آن خواهیم آموخت.
- نه- ماراتن بدویم. این پیشنهاد هال هگدون، مربی و نویسنده کتاب های متعدد درباره دو ماراتن است. من خودم هنوز امتحان نکرده ام و نمی دانم که دقیقا چه اثری دارد. امیدوارم در اولین فرصت انجامش بدهم و گزارشش را نیز ثبت کنم.
این کارها در مجموع شخصیت فعلی ما را در هم می شکند، جهل و ضعف و حقارت ما را آشکار می سازد و شخصیت متواضع و هوشیاری به ما می دهد. تواضع، منش است، جلوه ای از شخصیت است و عادت است. و اینها در طول زمان و به تدریج آموخته می شود.