
یک نظریۀ صوریشدۀ اخلاقی
«یک نظریۀ صوریشدۀ اخلاقی»، هری گِنسلر، مجلّۀ نقد و نظر، شمارۀ ۴۶-۴۵
گفتار حاضر صورتبندى و تنسیق منطقى و دقیقى از نظریهاى اخلاقى به دست مىدهد که بر اندیشههایِ برگرفته از ایمانوئل کانت و آر. اِم. هِر مبتنى است و نمونهاى است از نحوۀ کاربست منطق در جهت صورى کردن و نمادین ساختن دیدگاههاى فلسفى وسیعتر. قاعدهها در این بخش, روایتى از قاعدۀ طلایى را به نمایش مىگذارند (قاعدهاى که به اجمال و با مسامحه این چنین است: «با دیگران آنگونه رفتار کن که مىخواهى با تو رفتار شود»).
نخست، کار خود را با بررسى مفهوم کلى و عام عقلانیت عملى (ناظر به عمل) آغاز مىکنیم، عقلانیتى که سازگارى، نقش ویژه و بارزى در آن دارد، سپس توجه خودمان را به یکى از اصول مربوط به سازگارى، یعنى قاعدۀ طلایى معطوف مىکنیم. پس از آن که مشکلات و مسائلى را که تعبیر عادى و معمولى این قاعده دارد بررسى کردیم، روایت مناسبترى از قاعدۀ طلایى را تنسیق کرده و یک استدلال شهودى و آشنا به سود آن اقامه مىکنیم.
آنگاه دستگاه و نظامى منطقى (مشتمل بر نمادها و قواعد استنتاج) را براى صورى کردن [منطقى] این مطالب مىافزائیم و درنهایت، این گفتار را با ارائۀ یک برهان صورى [محض] راجع به قاعدۀ طلایى برحسب نمادهاى منطقى به پایان مىبریم.
۱ . عقلانیّت عملى
با آن که مؤلفهها و قواى غیرعقلى (همچون احساسات و عواطف و عوامل فرهنگى) نقش بالایى در تفکر اخلاقى ما بازى مىکنند، قواى عقلى هم مىتواند اهمیت [خاص خود را] داشته باشند. در اینجا باید سه بُعد اصلى عقلانیت عملى را از هم تفکیک کنیم: آگاهى از واقعیات، به کارگیرى قوّۀ تخیل (براى تصور نقش معکوس) و سازگارى.
آگاهى از واقعیات مستلزم آن است که دربارۀ مطلب مورد نظر خود, از واقعیات آگاه باشیم که این شامل [آگاهى از] اوضاع و احوال، گزینهها، عواقب و پیامدها و چند مورد دیگر مىشود. به میزانى که آگاهى ما نادرست بوده یا در جهل باشیم، به همان میزان تفکر اخلاقىمان نیز معیوب و ناقص است. البته، ما هیچگاه نمىتوانیم از تمامى واقعیات آگاه شویم, در بیشتر اوقات فرصت کافى براى تحقیق دربارۀ یک مسئله نداریم و باید به سرعت دست به عمل بزنیم.
اما مىتوانیم کمابیش و بهطور نسبى از روى آگاهى و شناخت عمل کنیم. در شرایط مساوى حکم [اخلاقى] آگاهانهتر, عقلانىتر است.
همچنین لازم است از خودمان و نحوۀ شکلگیرى احساسات و عواطف و باورهاى اخلاقىمان آگاه باشیم. این امر از آن جهت اهمیت دارد که اگر ما خاستگاه عواطف و باورهاى اخلاقىمان را بشناسیم, مىتوانیم تا اندازۀ بسیارى تعصبات خود را از بین ببریم. براى مثال, برخى افراد نسبت به گروه غیرخودى، دشمنى مىورزند، چراکه زمانى که کمسنوسالتر بودهاند، اینگونه تربیت و آموزش دیدهاند.
درصورتى که آنها از ریشۀ خصومت خود [که تعلیم و تربیت دورۀ کودکى بوده است] آگاه شده و تجربۀ بیشترى کسب کنند، ممکن است نگرشهایشان تغییر کند. در چنین شرایطى نگرشهاى این افراد از عقلانیت کمترى برخوردار است، چراکه علت آن عدم خودشناسى و بىبهره بودن از تجربیات [بیشتر] است.
بهکارگیرى قدرت تخیل (معکوس کردن نقش در ذهن) عبارت است از آگاهیِ شفاف، روشن و دقیق از وضعیت افرادى که در معرض اعمال ما قرار گرفتهاند. این شرط با صِرف دانستن واقعیات، فرق دارد. از این جهت وقتى با تهیدستان روبهرو مىشویم, افزون بر این که باید واقعیتهاى مربوط به آنها را بدانیم, لازم است ارزش و اهمیت این واقعیات را براى زندگى آنها فهم و تجسم کنیم.
فیلمها، ادبیات و تجربههاى شخصى مىتوانند به ما کمک کنند تا زندگى دیگران را مجسم کنیم. همچنین، لازم است نسبت به پیامدها و عواقب بعدى کارهایمان بر خودمان آگاه باشیم، [صرف] دانستن این که مواد مخدر اثرات زیانبخشى بر ما دارد متفاوت از آن است که بتوانیم این واقعیات را بهگونهاى روشن و دقیق تجسم کنیم.
سازگارى مقتضى این است که میان باورهاى ما، میان هدفها و وسیلههاى ما و میان احکام اخلاقى ما و نحوۀ زیست [اخلاقى] ما هماهنگى باشد. افزون بر این، به عقیدۀ من متضمن سازگاریِ مربوط به قاعدۀ طلایى است (که بر طبق آن نباید در قبال دیگرى طورى عمل کنیم که نخواهیم در موقعیتى مشابه با ما آنگونه رفتار شود).
در ادامۀ گفتار حاضر توجه خود را به سازگارى معطوف مىکنم و در مقام یک منطقدان بیشتر دربارۀ این بُعد [از عقلانیت عملى] سخن مىگویم، اما به یاد داشته باشیم که اگر بخواهیم کاملاً در تفکر ناظر به عمل خود معقول و منطقى باشیم به همکارى همۀ این ابعاد با هم نیاز داریم.
عقلانیّت کلگرا و فراگیر متضمن تمام این وجوه و جنبههاى عقلانیت (و همچنین چیزهاى دیگرى که در اینجا نیاوردم) مىباشد. واژۀ قدیمىتر این مفهوم, «حکمت عملى» است. به میزانى که بخشى از این جنبهها را رعایت کنیم، در باورهاى اخلاقىمان «خردمند» یا «حکیم» هستیم.
تنها خداوند (که داناى على الاطلاق, عالِم به درونیات همۀ افراد و موجودى با سازگارى تمام و کمال و ویژگىها و صفات دیگرى است) مىتواند تمامى این شرایط را به نحو تام و تمام رعایت کند. ما آدمیان به دشوارى به [شکل آرمانى] عقلانیت عملى دست مىیابیم و صرفاً تا اندازهاى و بهطور نسبى مىتوانیم شرایط عقلانیت عملى را رعایت و برآورده کنیم.
اگر بخواهیم مسئلۀ عقلانیت عملى را به تصویر بکشیم, باید تجسم کنیم که شما در جامعهاى نژادپرست پرورش یافته باشید که مروّج نازیسم, بردهدارى و یا تبعیض نژادى است. فرض کنید هنجارهاى نژادپرستانه در شهودهاى اخلاقى شما تزریق شده باشد، و از این رو به دلیل نوع تربیتتان برایتان «به لحاظ شهودى واضح و بدیهى» باشد که سفیدپوستان حق داشته باشند که سیاهپوستان را به بردگى بگیرند و نه بالعکس.
آیا راهى وجود دارد که بتوانید هوشمندى و فراست خود را براى نقد و سنجش چنین هنجارهاى نژادپرستانه به کار گیرید؟ اگر هست، چگونه؟
موارد متناظرى را در قلمروهاى دیگرى بررسى کنیم. تصور کنید جامعه شما به شما آموخته باشد که بزرگترین عدد اول وجود دارد یا این که زمین مسطح است. على الاصول, مىتوانید هوش خود را در جهت نقد این باورها به کار ببندید. استدلالى در اختیار داریم که (به اقلیدس برمىگردد) بزرگترین عدد اول وجود ندارد، شواهد و قراین غیرمستقیمى وجود دارد که زمین کروى است یا مىتوانید سفینۀ فضایى بسازید و به خارج از زمین بروید و آن را نگاه کنید.
در عمل، معدودى از افراد استقلال، انرژى و حوصله و هوشمندىاى دارند که دربارۀ این باورها پژوهش کنند و درنهایت هم افرادى این کار را خواهند کرد و اطلاعات و اخبار آن همه جا [ازجمله جامعۀ شما] پخش خواهد شد. اخلاقیات نیز این چنین است.
[بنابراین] پیش از نقد عقلى و منطقى هنجارهاى نژادپرستانه موروثى باید این موارد را در خاطر داشته باشیم: دقت در امور واقع (آگاهى از واقعیات مربوط به نژاد و رنجى که قربانیان [نژادپرستى] مىبرند)، بهکارگیرى قدرت تخیل (تصور نقش معکوس یعنى بتوانیم حالى که به ما دست مىدهد، آنگاه که با خودمان و خانوادۀمان اینگونه رفتار شود را تجسم کنیم) و سازگارى (بهویژه قاعدۀ طلایى که بنابر آن ما باید تنها بهگونهاى با دیگرى رفتار کنیم که دلمان مىخواهد در موقعیت مشابه با ما آنگونه رفتار شود).
در طول تاریخ هم افرادى که به نقد هنجارهاى نژادپرستانه پرداختهاند، غالباً از قاعدۀ طلایى و مؤلفههاى دیگر کمک گرفتهاند.
…