نسبت نظریههای حسن و قبح عقلی با فلسفه اخلاق معاصر
مقدمه
در ابتدای بحث چهار مکتب فلسفه اخلاق معاصر را بهاختصار توضیح خواهم داد. سپس از یکی از حضار میخواهم تصور خودش را از بحث حسن و قبح عقلی توضیح دهد. این تصور تصوری است که اغلب حوزویان از حسن و قبح عقلی دارند. نشان خواهم داد که این تصور اشتباه است. ما حسن و قبح ذاتی را بهدرستی نمیشناسیم. سپس از متنهای اصلی اشاعره، معتزله و شیعه، حسن و قبح ذاتی، و یا بهتر بگویم، انواع حسن و قبح عقلی را، که چهار نوع است و یکی از آنها حسن و قبح ذاتی است، معرفی میکنم.
ما چهار نوع حسن و قبح عقلی در شیعه و معتزله داریم. سپس از این چهار نوع، دو نوع را حذف خواهم کرد که اهمیت چندانی ندارند. اما دو نوع دیگر آن بسیار مهم است. یکی از این دو حسن و قبح ذاتی است و دیگری حسن و قبح غیرذاتی. دعوای بین این دو را در شیعه و معتزله خواهم گفت که حسن و قبح ذاتی و حسن و قبح غیرذاتی چه بوده است.
سپس اشکالات حسن و قبح ذاتی را خواهم گفت و در انتها این نتیجه را خواهم گرفت که اولاً، اکثر جامعه علمی ما تصور اشتباهی از حسن و قبح ذاتی دارند. ثانیاً، برخلاف تلقی رایج، اکثر شیعه و معتزله حسن و قبح ذاتی را قبول نداشتند. یعنی حسن و قبح عقلی را قبول دارند اما حسن و قبح آنها از نوع ذاتی نیست بلکه غیرذاتی است. سپس تبعات و کاربردهای آن دیدگاه را خواهم گفت تا نشان دهم که صرفاً نوعی بحث انتزاعی فیلسوفانه نیست. در پایان هم نشان خواهم داد که در برخی از ابیات حافظ نشانی از دعوای میان حسن و قبح ذاتی، و حسن و قبح غیرذاتی وجود دارد.
چهار دیدگاه در فلسفه اخلاق
در فلسفه اخلاق معاصر چهار مکتب اخلاقی وجود دارد:
۱٫ اخلاق تکلیفگرا یا وظیفهگرا؛
در اینجا تکلیف و وظیفه به یک معنا است. یعنی اخلاقی که میگوید شما یک سری تکالیف و وظایف دارید که باید آنها را انجام دهید و کاری به نتیجه نداشته باشید. ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه. این جمله منسوب به حضرت امام است. این اخلاق تکلیفگرا و وظیفهگرا است که در غرب مهمترین شخصیت مدافع آن کانت است. اخلاق کانتی اخلاق وظیفهگرا است. مثلاً کانت میگوید کشتن به هیچ وجه درست نیست. لذا کلاً با جنگ مخالف است. حتی جنگ دفاعی را هم نمیپذیرد. چون میگوید در آن کشتن هست و کشتن نقض حرمت انسان است. یا مثلاً میگوید دروغ مطلقاً اشتباه است. وظیفه ما دروغ نگفتن است حتی اگر فایدهای بر دروغ گفتن مترتب باشد.
۲٫ اخلاق نتیجهگرا یا پیامدگرا؛
در اینجا نتیجه و پیامد به یک معنا است. نتیجهگراها کاملاً برعکس وظیفهگراها در هر موقعیتی چرتکه میاندازند که آن کار چه فایدهای دارد و نتیجه آن چیست. و پس از آن، قضاوت میکنند که آن کار خوب است یا بد. مثلاً اگر از آنها بپرسیم دروغگفتن خوب است یا بد، میگویند دروغ برای چه کاری و در چه موقعیتی و به چه قصدی؟
مثلاً اگر بخواهیم دروغ بگوییم تا جان انسان بیگناهی را نجات دهیم دروغ گفتن خوب خواهد بود و اصلاً اگر دروغ را نگویید کار بدی کردهاید. دروغ فیذاته خوب یا بد نیست و حکم مطلق درباره دروغ گفتن نمیتوان داد که در ذات خود فعل باشد. به آثار و نتایج آن فعل بستگی دارد. سایر افعال هم همین طور است. اگر بپرسیم کشتن خوب است یا بد میگویند باید ببینیم در چه موقعیتی و به چه قصدی و چه آثار و نتایج و پیامدهایی دارد. مثلاً در دفاع از خود گاهی میتوان دیگران را کشت.
حتی از این بالاتر، فقها مثالی را در کتابهای فقهی میزنند. فرض کنید دشمن اسرای ما را سپر خودش قرار میدهد؛ سپر انسانی. یعنی همان تترّس. اسیران ما را جلوی تانکهای خودش قرار میدهد تا شما نتوانید دشمن را سرکوب کنید. آیا ما حق داریم اسیران را بکشیم؟ ظاهراً اکثر فقها جایز میدانستند و میگفتند وقتی ترس از غلبه دشمن باشد چارهای جز کشتن اسیران خودمان نیست. این در حالی است که اگر به کانت بگویید آیا کشتن انسان بیگناه جایز است یا نه، بدون هیچ تأملی و بدون در نظر گرفتن شرایط میگوید کشتن انسان صحیح نیست. پس اخلاق پیامدگرا به پیامدها، آثار و نتایج فعل توجه میکند اما اخلاق وظیفهگرا به خود فعل نگاه میکند و کاری به آثار و نتایج آن ندارد.
…