چرا باید به واقعگرایی اخلاقی بپردازیم؟
مقدمه
قطعا در حوزه فرااخلاق پایهایترین و بنیادیترین بحث، بحث واقعگرایی اخلاقی است. به گونهای که در این حوزه هر تصمیمی اتخاذ کنید، کل فضای فرااخلاقتان و تا اندازه زیادی الگوی اخلاق هنجاری و نظریه ارزش و نظریه اخلاق هنجاری شما هم تحت تاثیر قرار میگیرد. بر این اساس، کسی که میخواهد در حوزه فرااخلاق کار کند، ضروری است که تصویر روشنی از بحث واقعگرایی داشته باشد و کسی که میخواهد به صورت تخصصی در این حوزه مطلب بگوید، باید این بحث برایش کاملا روشن باشد.
عرصههای پژوهشهای اخلاقی
عرصه پژوهشهای اخلاقی را معمولا سه عرصه اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری و فرااخلاق تشکیل میدهد. در عرصه اخلاق توصیفی فرد تحقیق میکند و نظامهای اخلاقی مختلف را بدون اظهار نظر راجع به خوبی و بدی نظامها توصیف میکند. در این عرصه صرفا توصیف میشود که برای مثال قبایل و طوایف افریقایی این اعمال را اخلاقا خوب یا بد میدانند، یا فلان گروه که در قطب شمال زندگی میکنند این کارها را خوب یا بد میدانند. در اینجا فقط گزارش میکنند. خیلی از سفرنامههایی که تا به الان نوشته شده، در این فضا هستند و کارهای مردم را گزارش کردهاند که چه کارهایی را خوب و چه کارهایی را بد میدانستند.
حوزه دوم، حوزه اخلاق هنجاری است. وظیفه این حوزه تبیین و ارائه یک نظام اخلاقی است، به عبارت دیگر کسی که در حوزه اخلاق هنجاری وارد میشود، نمیخواهد توصیف کند که مثلا در این قوم، در این دین یا در این فرهنگ، این کار را خوب یا بد میدانند، بلکه در مقام این است که بر اساس منابعی که در اختیار دارد، یک نظام اخلاقی تدوین کند و این نظام اخلاقی را به جامعه ارائه بدهد و به مردم بگوید این کار خوب و این کار بد است.
فرااخلاق
اما وقتی وارد حوزه فرااخلاق میشویم راجع به سه موضوع بحث میکنیم: حقایق اخلاقی، مفاهیم حاکی از آن حقایق، و احکام و گزارههای اخلاقی. حقایق اخلاقی به این معنا که؛ آیا این حقایق در عالم وجود دارند یا خیر؟ آیا خوبی اخلاقی وجودی در عالم دارد یا خیر؟ و در مقام دوم؛ آیا وجود اینها بر فرض وجود داشتن یک وجود عینی و مستقل از انسان است یا وابسته به انسان است؟ یعنی تابع سلیقه، خواست، امیال ما است یا خیر؟ این دو بحث در فضای حقایق اخلاقی خیلی جدی است.
در گام دوم از این صحبت میشود که چه نوع مفاهیمی از این حقایق خبر میدهند؟ عدهای میگویند مفاهیم کلی از سنخ معقولات اولی خبر میدهند، یعنی همانطور که ما مفاهیمی از سنخ کوه، درخت، جنگل، گرما، سرما، تابستان و زمستان داریم که از حقایقی عینی خبر میدهند که در عالم خارج هستند، یک سری مفاهیم هم داریم که از مفاهیم اخلاقی خبر میدهند و اینها هم به نحو معقول اولی هستند یعنی مثل مفهوم درخت هستند. گروهی میگویند این حقایق به گونهای نیستند که مثل کوه، درخت و فرشته و امثالهم باشند که به معقول اولی از آنها خبر بدهیم، بلکه اینها یک نوع وجود ارتباطی هستند یعنی ما در تفسیری غایتگرایانه رفتاری را میبینیم، یک غایت را هم در نظر گرفتهایم، اگر این رفتار، ما را به این غایت برساند، میگوییم این رفتار خوب است و خوبی در واقع آن رابطه مثبتی است که بین فعل و غایت برقرار میشود، آن وقت مفهومی که از این رابطه خبر میدهد، معقول اولی نمیشود، بلکه معقول ثانی میشود.
در گام سوم از مفاهیمی صحبت میکنیم که از این حقایق خبر میدهند و در گام چهارم از گزارهها و عباراتی صحبت میکنیم که میخواهند از کل این مجموعه صحبت کنند. یعنی یک رفتار اختیاری، معقول اولی یا معقول ثانی که بر آن فعل حمل شده است، ما میگوییم حکم یا گزاره اخلاقی. بنابراین میتوانیم بگوییم فرااخلاق ابتدا از حقایق اخلاقی صحبت میکند، دوم از مفاهیم و سوم از احکام و گزارهها صحبت میکند. این فضای فرااخلاق است.
مشاهیر Subjectivistها در قرن ۲۰، احساسگراها، امرگراها و توصیهگراها به معنای دقیق هستند. اینها نمیگویند حقایق اخلاقی وجود ندارند، بلکه میگویند وابسته به ما و امیال ما وجود دارند.
واقعگرایی
هنگامی که وارد فضای فرا اخلاق میشویم ابتدا باید تصمیم بگیریم که برای حقایق اخلاقی وجودی قایل بشویم یا نه؟ یک نگاه رئالیستی به معنای خاص معتقد است که حقایق اخلاقی در عالم وجود دارد. این یک رئالیسم هستیشناختی است. یعنی از جهت هستیشناختی میگوییم اینها هستند. یک واقعگرای اخلاقی در گام دوم معتقد است این حقایقی که هستند، وجودشان مستقل از ما و امیال، عواطف، احساست و امر و نهی ما است. این وجود مستقل را با عبارت Objective تفسیر میکنند که ما در ترجمه میگوییم وجود اینها عینی است.
در مقابل، بعضی میگویند این حقایق هستند ولی وابسته به احساسات ما وجود دارند. در این صورت اینها Subjective میشوند. مشاهیر Subjectivistها در قرن ۲۰، احساسگراها، امرگراها و توصیهگراها به معنای دقیق هستند. اینها نمیگویند حقایق اخلاقی وجود ندارند، بلکه میگویند وابسته به ما و امیال ما وجود دارند. قراردادگراها هم چنین شکلی پیدا میکنند. کسانی که میگویند احکام اخلاقی قرارداد جمعی است. بر اساس قرارداد جمعی خوب و بد شکل میگیرد. اینها بینالاذهانی هستند. Subjective وابسته به فرد است، اما این قراردادها وابسته به فرد نیست بلکه وابسته به گروه هستند. یک گروه با هم این را تصویب کردهاند. اینجا intersubjectivism شکل گرفته است.
در این نظام جلو میآییم، آنهایی که میگویند وجود دارند، رئالیسم realism عنوان میشوند. در قدم دوم آنهایی که میگویند این وجود مستقل از ما است، moral objectivism را شکل میدهند و کسانی که میگویند وجود اینها مستقل از ما نیست مثل احساسگراها، امرگراها و توصیهگراها به نوعی، اینها subjectivism میشوند و آنهایی که قراردادی میشوند قایل به intersubjectivity هستند.
…