ما در فقه اخلاق میخواهیم موضوعات اخلاق را با روش و منبع فقهی بررسی کنیم. باید در رابطه با حوزه دین بحث شود. ما در رابطه با حوزه دین قائلیم که حوزهای از سؤالات ما در حیطهی دین است و جواب این سؤالات را باید از خدا بگیریم و دین را در این رابطه باید استنطاق کنیم و به کمتر از استظهار هم راضی نمیشویم. در این حیطه دین باید پاسخگو باشد و نیاز ما را برآورده کند.
در رابطه با این سوال که آیا ما در کنار اصول فقه احکام اصول فقه اخلاق نیز داریم یا خیر باید به این نکته توجه کرد که علم اصول حول سه مشکل پیدا شده است:
۱. به چه گونه دلیلی میشود اعتماد کرد؟ (بحث حجیت)
۲. این دلیلها چگونه دلالت میکنند؟ (بحث دلالت)
۳. نسبت بین ادله چگونه است؟ (بحث تعارض)
حال ببینیم در هر مرحله در فقه اخلاق نیاز به بحث داریم یا نه؟
در بحث حجیت نیاز است که در رابطه با عقل صحبت شود. زیرا در فقه احکام، چون احکام تعبدی است بحث از عقل به وسعت بحث اخلاق و کلام نیست. از سوی دیگر شهرت و اجماع در اخلاق جا ندارد.
در بحث دلالت بحثهای مشترکی داریم ولی بحثهای خاص دارند مثل بحث از دلالت «افعل تفضیل» یا مفهوم خصال.
در بحث نسبت ادله هم بحث از حکومت و ورود که مربوط به مقام قانونگذاری است را در اخلاق نداریم. ولی مباحثی در اخلاقیات داریم که باید در این بحث به سر انجام برسد.
البته باید توجه داشت که در بحث فقه اخلاق باید بحث های فراوانی صورت بگیرد و از دل این مباحث انبوه آنچه بیشتر شکل میگیرد را در یک جا در اصول به بحث و بررسی بگذاریم و از نوشتن اصول فقه اخلاق به صورت فرضی و خیالی پرهیز کنیم. به تعبیر دیگر بگذاریم اصول فقه اخلاق به صورت طبیعی به دنیا بیاید، نیازی به سزارین نیست.