کمال گرایى یا تکلیف گرایى
سخن خود را تحت عنوان «تقریر نو ارسطویى از مفهوم سعادت» در قالب پاسخ به چهار سؤال ارائه خواهم داد:
۱- بحث از مفهوم سعادت چه ضرورتى براى اخلاق پزشکى دارد؟
۲- اخلاق ارسطویى چیست و منظور از نظریه سعادت ارسطو چه مى باشد؟
۳- نو ارسطوئیان چه کسانى هستند؟
۴- مفهوم سعادت از دیدگاه نو ارسطوئیان چیست؟
اهمیت اخلاق و سعادت براى اخلاق پزشکى
اخلاق پزشکى یکى از شاخه هاى اخلاق کاربردى (Applied Ethics) یا اخلاق حرفه اى (Professional Ethics) است. اخلاق هاى حرفه اى درصدد تعیین بایدها و نبایدهاى یک حوزه حرفه اى خاص مثل تجارت، پزشکى، سیاست، مدیریت و … هستند. اخلاق پزشکى هم متکفل بحث از وظایف اخلاقى متخصصان مراقبت هاى بهداشتى از جمله پزشکى است. هر اخلاق حرفه اى نیازمند یک چارچوب و نظام اخلاقى است تا بر اساس آن چارچوب حکم اخلاقى مسائل مبتلا به را استخراج کند. به عبارت دیگر یک نظام تئوریک اخلاقى پیش نیاز هر اخلاق حرفه اى از جمله اخلاق پزشکى است.
از دیرباز دو نظام اخلاقى عمده وجود داشته است:
۱- اخلاق غایتگرا
۲- اخلاق وظیفه گرا
طرح بحث سعادت، مبتنى بر اخلاق غایت گرا و قبول لزوم تعریف سعادت مى باشد و اهمیت آن براى اخلاق پزشکى از آن روست که ما براى تعیین بایدها و نبایدهاى اخلاقى در حوزه فعالیت پزشکى ابتدا باید غایت نهایى یا سعادت آدمى را بدانیم.
اخلاق غایتگرا که نماینده مهم آن ارسطو است، مى گوید: ما براى اینکه بدانیم باید چه کار کنیم لازم است ابتدا تصورى از غایت اصلى زندگى و به عبارت دیگر تعریفى از خیرغایى و سعادت داشته باشیم. اما اخلاق وظیفه گرا که نماینده مهم آن کانت است، مى گوید: ما بایدها و نبایدها و وظایف اخلاقى خود را به طور شهودى مى فهمیم و براى تعیین بایدها و نبایدها نیازى به تعریف پیشاپیش سعادت آدمى نداریم.
طرح بحث سعادت، مبتنى بر اخلاق غایت گرا و قبول لزوم تعریف سعادت مى باشد و اهمیت آن براى اخلاق پزشکى از آن روست که ما براى تعیین بایدها و نبایدهاى اخلاقى در حوزه فعالیت پزشکى ابتدا باید غایت نهایى یا سعادت آدمى را بدانیم.
اخلاق ارسطویى و نظریه سعادت ارسطو
ارسطو سعادت را مفهوم کلیدى اخلاق مى دانست و عمده تلاش او در حوزه اخلاق در راستاى تعریف سعادت آدمى بوده است. ذیلاً به برخى از خصوصیات و مؤلفه هاى مهم سعادت آدمى از دیدگاه ارسطو اشاره مى شود:
۱- خیر و سعادت آدمى مربوط به سرشت و ذات انسانى است و به عبارت دیگر سعادت آدمى همان شکوفائى ذات و طبیعت انسانى است. لذا لازم است سرشت و ذات آدمى شناخته شود. این تلقى متفاوت از تلقى سودگرایان Utilitarianists، شاخه اى دیگر از غایت گرایى است.
۲- به نظر ارسطو انسان سرشت و ذاتى عقلانى دارد و به عبارت دیگر مهمترین خصوصیتى که آدمى را از سایر انواع موجودات و حیوانات متمایز مى کند قوه عقل و شناخت اوست و کمال و سعادت آدمى در شکوفا کردن قوه عقل است. ارسطو عقل را به دو نوع نظرى و عملى تقسیم مى کرد و سعادت نهایى آدمى را در شکوفا شدن هر دو جنبه نظرى و عملى عقل مى دانست.
۳- به نظر ارسطو شکوفایى عقلانى در خلأ صورت نمى گیرد و بلکه متن و زمینه اى مى خواهد. جامعه، سلامتى، گروه دوستى و… برخى از عناصر این متن هستند که به آنها در اخلاق ارسطو فضیلتهاى بیرونى اطلاق مى شود و عمدتاً بیرون از اراده آدمى است و به تصادف، شانس و بخت وابسته هستند. این تلقى از سعادت متفاوت از اخلاق وظیفه گراست که خوشبختى را تا حدى مستقل از شرایط بیرونى مى داند این امر یکى از وجوه واقع گرا و رئالیست بودن ارسطو را نشان مى دهد.
۴- روایى بودن زندگى و وجود امورى پایدار در حیات یکى دیگر از شرایط سعادت آدمى در اخلاق ارسطو است. به نظر ارسطو زندگى باید یک وحدت روایى ـ داستانى داشته باشد. بخشهاى مختلف زندگى هدف واحدى را دنبال کنند. ارسطو معتقد است که عمل اخلاقى باید برآمده از فضایل اخلاقى یعنى حالات نفسانى راسخ و ملکات نفسانى فرد باشد. به عبارت دیگر اخلاق ارسطویى به شخصیت، نفس و فضیلتهاى فرد هم اهمیت مى دهد. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس خود مى گوید «با یک پرستو بهار نمى آید». یعنى با یک عمل اخلاقى و یا چند عمل اخلاقى ابتر زندگى اخلاقى و سعادت به دست نمى آید بلکه باید عمل اخلاقى از درون فرد بجوشد.
۵- مطلق بودن یکى دیگر از خصوصیات سعادت ارسطویى است. اطلاق سعادت و نسبى نبودن آن ناشى از سرشت و ذات مشترک آدمیان است. چون بنابر مطالب قبلى سعادت آدمى مبتنى بر سرشت و ذات آدمى است. چون انسانها سرشتى مشترک دارند پس آنها سعادت واحدى دارند.
نو ارسطویى در فلسفه اخلاق
نفوذ علمى ارسطو همیشه در طول تاریخ وجود داشته است و ما شاهد تأثیر عمیق او در جریانهاى فکرى در هر دو سنت اسلامى و مسیحى هستیم. لکن برخى از متفکران و جریانهاى فکرى مدرن همچون فرانسیس بیکن، دکارت، روشنگرى و کانت با نقد اصول فکرى ارسطو همچون منطق قیاسى و ذاتیگرى حضور وى را کمرنگ کردند. لکن در قرن بیستم با جى. ادوارد مور فلسفه اخلاق اهمیت خاصى یافت. آراى اخلاقى ارسطو مورد مداقه قرار گرفت و در دهه هاى آخر قرن بیستم بود که اخلاق ارسطو مجددآً احیا شده و ما شاهد ظهور متفکران و جریانهاى فکرى ملهم از اخلاق ارسطو بودیم. به این گروه از متفکران و جریانهاى فکرى نوارسطوئیان گفته مى شود.
نفوذ علمى ارسطو همیشه در طول تاریخ وجود داشته است و ما شاهد تأثیر عمیق او در جریانهاى فکرى در هر دو سنت اسلامى و مسیحى هستیم. لکن برخى از متفکران و جریانهاى فکرى مدرن همچون فرانسیس بیکن، دکارت، روشنگرى و کانت با نقد اصول فکرى ارسطو همچون منطق قیاسى و ذاتیگرى حضور وى را کمرنگ کردند. لکن در قرن بیستم با جى. ادوارد مور فلسفه اخلاق اهمیت خاصى یافت.
البته نو ارسطوئیان الزاماً همه اصول اخلاق ارسطو را نمى پذیرند. خانم مارتا نوسیام استاد فلسفه دانشگاه هاروارد یکى از نو ارسطوئیان مهم است که اخیراً کتابى به نام «شکنندگى سعادت» نوشته و نام اصلى آن همان «فضیلتهاى بیرونى» اخلاق ارسطو است که قبلاً به آنها اشاره شد. السدیر مک اینتایر یکى از دیگر نو ارسطوئیان است که با کتاب ارزشمند خود «بعد از فضیلت» «After virtue» متأثر از ارسطو بر اهمیت فضیلت در اخلاق تأکید کرد. یعنى آنکه ما نباید صرفاً به اعمال خوب و بد بلکه به صفات نفسانى خوب و بد فکر کنیم و این فضایل و رذایل هستند که منشأ اعمال و رفتارهاى خوب و بد مى شوند. چارلز تیلور فیلسوف معاصر کانادایى و نویسنده کتاب اخلاق اصالت The Ethics of Authenticity هم جزو نو ارسطوئیان محسوب مى شود.
امروزه نو ارسطوئیان اغلب در تقابل با لیبرالها فهمیده مى شوند. یکى از مؤلفه هاى لیبرالیسم عقل گرایى خود بنیاد و خود بسنده است. نو ارسطوئیان از جمله مک اینتایر با این مخالف هستند و معتقدند فهم ما در بستر جامعه و تاریخ شکل مى گیرد و ما از سنتها، روابط اجتماعى، حلقه دوستى، خانواده و… بى نیاز نیستیم. همانطور که قبلاً هم اشاره شده جریان اخلاق فضیلت« virtue Ethics »که امروزه در مقابل وظیفه گرایى و سودگرایى از اهمیت زیادى برخوردار شده است، جریان نو ارسطوئى است که به جاى عمل، بر شخصیت فرد و فضایل تأکید مى کند. البته باید توجه داشت که اخلاق فضیلت امروزى الزاماً مثل اخلاق فضیلت ارسطو با مفهوم و وجود خدا گره نخورده است. در نظام اخلاقى ارسطو کمال آدمى در تشبیه به خداوند و خداگونه شدن تعریف مى شود. ولى امروزه برخى از طرفداران اخلاق فضیلت مثل خانم فیلیپا فوت جزو حلقه اخلاق فضیلت در دانشگاه آکسفورد، اخلاق فضیلت را منهاى خداوند فهمیده و تفسیر مى کنند.
سعادت از دیدگاه نو ارسطوئیان کمال گرا
قبل از بیان دیدگاه نو ارسطوئیان درباره سعادت لازم است توضیحى مختصر در خصوص مفهوم سعادت، خیر نهایى یا کمال در اخلاق داده شود. کمال گرایى دو معنى دارد: معنى عام و معنى خاص. به معناى عام کلمه، عمده بزرگان اخلاق از ارسطو گرفته تا نیچه و مارکس و … کمالگرا بوده اند. چون همه این متفکران خیر نهایى و کمال عینى براى وجود و زندگى آدمى لحاظ کرده اند. البته هر غایت گرایى کمالگرا نیست بلکه غایتگرایانى که به غایتى عینى و آبجکتیو معتقد هستند کمالگرا نامیده مى شوند. اما غایت گرایانى مثل سودگرایان که عمدتاً امر سابجکتیو «لذت» را غایت تلقى مى کنند کمالگرا نیستند. پس به معناى عام کلمه هر متفکر اخلاقى که براى زندگى آدمى غایتى عینى لحاظ کند کمال گرا نامیده مى شود. لکن کمالگرایى معناى خاص و مضیقى هم دارد و آن هنگامى است که معتقد باشیم آن غایت عینى باید هماهنگ با فطرت و سرشت آدمى باشد. این کمال گرایى ریشه در تفکر ارسطو دارد. پس منظور از کمال گرایى«perfectionism» آن است که آدمى غایتى عینى دارد که ارزشهاى اخلاقى هم باید در پرتو آن کمال تعریف شوند. این کمال با روح و فطرت آدمى هماهنگ است. کمالگرایى امروزه با آثار هرکا، استاد فلسفه دانشگاه تورنتو شناخته مى شود.
حالا مى توان این سؤال را مطرح کرد که به نظر نو ارسطوئیان آن کمال آدمى که مطابق با روح و فطرت او هم هست چیست؟ آن غایت عینى که آدمى باید به دنبال آن باشد چیست؟ ارسطو معتقد بود که غایت هر موجود به فعلیت رسیدن خصوصیت خاص آن موجود و به تعبیر منطقى فصل ممیز آن است. مثلاً غایت و کمال چاقو در خوب بریدن است، غایت و کمال درخت در میوه به بار آوردن میوه هاى خوب است و …
کمال انسان هم در به فعلیت رسیدن خصوصیت خاص او است. به نظر ارسطو خصوصیت خاص انسان قوه تفکر او است. بنابراین کمال آدمى در فلسفه ارسطو به شکوفائى رسیدن قوه عقل اوست.
با توجه به نقدهایى که در دوران مدرن بر تفکر ارسطو شده است نو ارسطوئیان سعى کرده اند از کمال گرایى روایتى به دست بدهند که به نوعى مشکلات روایت ارسطو را نداشته باشد. به نظر هرکا کمال گرایى ارسطو سه اشکال عمده دارد و همه آنها جزو حواشى این تئورى است و ما مى توانیم با حفظ جوهر و اساس نظریه کمال گرایى ارسطو این حواشى مشکل ساز را کنار بگذاریم.
با توجه به نقدهایى که در دوران مدرن بر تفکر ارسطو شده است نو ارسطوئیان سعى کرده اند از کمال گرایى روایتى به دست بدهند که به نوعى مشکلات روایت ارسطو را نداشته باشد. به نظر هرکا کمال گرایى ارسطو سه اشکال عمده دارد و همه آنها جزو حواشى این تئورى است و ما مى توانیم با حفظ جوهر و اساس نظریه کمال گرایى ارسطو این حواشى مشکل ساز را کنار بگذاریم. اما آن سه اشکال عبارتند از:
۱- ارسطو معتقد بود که در هستى هر چیزى غایتى دارد. کمال گرایان جدید مى گویند اثبات فلسفى غایتگرایى هم دشوار است و در عین حال براى کمالگرایى ضرورى نیست و لذا ما لزومى ندارد براى کمالگرا بودن، غایتگرا هم باشیم.
۲- نظریه ارسطو یک مشکل روانشناختى دارد و آن اینکه به نظر ارسطو انسان به خیر اشتیاق دارد. هرکا مى گوید اثبات روانشناختى این ادعا هم مشکل است. ما مى گوییم انسان کمالى دارد و باید به سوى آن حرکت کند و با اشتیاق یا عدم اشتیاق آدمى کارى ندارد.
۳- اشکال سوم نظریه ارسطو، مربوط به فرا اخلاق مى شود که به مسأله هست/ باید مشهور است. منتقدان مى گویند و لو ثابت شود آدمى در خارج و حوزه عینیت، کمال و غایتى دارد، نمى توان از این امر واقع (Fact) نتیجه بگیریم که انسان باید به دنبال آن کمال باشد. به عبارتى دیگر بایدها و نبایدها از هست ها و نیستها استنتاج نمى شود.
بنابراین به نظر کمال گرایان «Perfectionists»، اصل کمال گرایى ارسطو مهم و قابل تأمل است ولى براى حفظ آن از برخى نقدها باید برخى از مبانى آن را کنار گذاشت.
در پایان جا دارد نقدهایى را که بر کمال گرایى شده هم طرح کنیم. یکى از نقدهاى صورت گرفته علیه کمالگرایان از طرف سودگرایان، آن است که کمال گرایى خود محور است و بیشترین توجه را به استکمال و رشد فضایل فرد دارد درحالى که سودگرایى مى گوید کارى کن که بیشترین سود را براى بیشترین افراد در پى دارد. این انتقاد را وظیفه گرایان از جمله کانت هم بر کمال گرایى کرده اند.
برخى از منتقدان کمال گرایى معتقدند که کمال گرایى در حوزه سیاست به استبداد منتهى مى شود چرا که براى نوع بشر سعادتى را تعریف مى کند و حکم مى کند که در جامعه همه انسانها باید بر اساس آن کمال و الگو رفتار کنند. به نظر لیبرالها این طرز تفکر منجر به پدرسالارى و قیم سالارى در جامعه و تحمیل امور بر شهروندان مى شود. لذا عده اى کمال گرایى را تهدید براى آزادیهاى مدنى قلمداد مى کنند.
روزنامه ایران ۱۸/۰۷/۱۳۸۴