کدام لاله در رهگذار باد است؟
یکی از نوشته های قابل توجه در شماره دوم از فصلنامه نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روان شناسی، که اخیرا منتشر شده، نقدی است که دکتر صائمی بر کتاب در رهگذار باد و نگهبان لاله، نوشته استاد ملکیان، نگاشته است. این نقد شامل دو بخش کلی است؛ در بخش اول به یک سری نکات ساختاری پرداخته می شود و در بخش دوم ایدة اصلی ملکیان، یعنی عقلانیت و معنویت، مورد نقد و واکاوی قرار می گیرد.
ابتدا نکات اصلی بخش اول را به اختصار مرور می کنیم:
مهمترین مشکل این کتاب این است که این کتاب متن پیاده شده مجموعه ای از سخنرانی هاست و کتابی نیست که نویسنده آن را از ابتدا تا انتها با پروای سازگاری، انسجام، دقت و بلاغت نوشته باشد.
مواضع مطرح شده در دو سخنرانی متفاوت با هم ظاهرا در تنش اند و از آنجا که متاسفانه تاریخ بیشتر سخنرانی ها مشخص نیست معلوم نیست که آیا این تنش ها به دلیل تغییر موضع نویسنده در دو سخنرانی متفاوت است یا صرفا تنشی ظاهری است؟
گاهی اوقات تقسیم بندی ای که از یک موضوع در سخنرانی مطرح شده است با تقسیم بندی دیگری که از همان موضوع در سخنرانی دیگری مطرح شده متفاوت است و به سختی می توان بر مبنای این کتاب نظریه ای منسجم را به ملکیان نسبت داد.
بخش چشمگیری از مطالب کتاب بارها و بارها تکرار می شود.
برخی نکات فلسفی مطرح شده دقیق نیستند.
قسمت دوم و اصلی این نوشته انتقاداتی است که به اصل طرح عقلانیت و معنویت وارد می شود. یکی از مشکلات دین سنتی از نظر ملکیان، که او بارها به آن اشاره می کند، این است که دینداری سنتی به دلیل طبیعت متعبدانه اش با عقلانیت ناسازگار است. صائمی در این بخش ابتدا استدلال می کند که برهان ملکیان برای نشان دادن اینکه دینداری سنتی به صورت پیشینی دچار این مشکل است ناکافی است، و نگاه او در این موضوع بر اساس دیدگاه های معاصر معرفت شناسانه نادرست است. سپس در ادامه بیان می کند که منظور ملکیان از «معنویت» به عنوان بدیل دینداری چیست و استدلال می کند که مفهوم «معنویت» نزد ملکیان مفهوم منسجمی نیست.
به باور ملکیان دینداری سنتی لاجرم مبتنی بر تحدی از تعبد است. از نظر او ویژگی اجتناب ناپذیر مدرنیته این است که تعبد در آن جایی ندارد. لذا وی نپذیرفتن تعبد را لازمه «معنویت» و «زندگی اصیل» می داند. صائمی دو تفسیر از این ادعای ملکیان مطرح کرده و هردو را نادرست می داند.
تعبد گریزی
به باور ملکیان دینداری سنتی لاجرم مبتنی بر تحدی از تعبد است. از نظر او ویژگی اجتناب ناپذیر مدرنیته این است که تعبد در آن جایی ندارد. لذا وی نپذیرفتن تعبد را لازمه «معنویت» و «زندگی اصیل» می داند. صائمی دو تفسیر از این ادعای ملکیان مطرح کرده و هردو را نادرست می داند. او استدلال می کند که اگر مولفه اجتناب ناپذیر مدرنیه این باشد که تمام استدلال های فرد مدرن باید منطقا معتبر باشد، آنگاه لازمة این سخن این خواهد بود که فرد مدرن باید سراسر علوم تجربی را که مبتنی بر استدلال ها احتمالاتی، استقرایی و استدلال های بر اساس بهترین تبیین هستند، مغالطی و نامعقول بداند و حتی در وجود جهان خارج نیز تردید کند. اما چون این ادعا مقبول و معقول نیست لاجرم باید استدلالی بودن مد نظر ملکیان را باید چنان فراخ بفهمیم که استدلال های دیگر، از جمله استدلال های احتمالاتی، استقرایی و مبتنی بر بهترین تبیین را نیز در برگیرد. یعنی بگوییم: این باور که «الف ب است» نمی تواند از طریق این باور که «X می گوید الف ب است» معقولیت یابد. اما ملکیان در هیچ کجای کتاب استدلال قابل قبولی به سود آن نمی آورد. در ادامه صائمی این ادعا را نقد کرده و ادعا می کند که چنین باوری در معرفت شناسی مدرن مورد پذیرش عموم معرفت شناسان قرار نمی گیرد. بنابر این به نظر می رسد تنها استدلال کتاب برای غیر عقلانی بودن تعبد، یعنی استدلال بر اساس بد بودن «دیگر فرمانفرما بودن» استدلال کاملی نیست.
معنویت، بهشت ناممکن
صائمی درک مراد ملکیان از معنویت را دشوار می داند. معنویت در نگاه ملکیان چنین است: معنویت فرایندی است که هدفش کسب ویژگی های روانی نظیر آرامش، امید، شادی و رضای خاطر است. فرد معنوی یعنی فردی که در این فرایند شرکت دارد، به حداقل ممکن از گزاره های فراطبیعی باور دارد. فرایند معنویت از طریق (۱) تلاش برای اصیل زندگی کردن (یعنی زندگی کردن صرفا بر مبنای فهم خود و استدلال)، (۲) تلاش برای آگاهی از وضعیت روانی خود و بهبود آن و (۳) تلاش برای اخلاقی زیستن صورت می پذیرد. پس از مشخص شدن ویژگی های انسان معنوی، صائمی استدلال می کند که مفهوم معنویت، آنگونه که ملکیان مراد می کند، مفهومی نامنسجم است. او ابتدا با ارجاع به مطالبی از کتاب ادعا می کند که در باور ملکیان هدف و غایت معنویت شادی و آرامش است. سپس با ارائة نمونه هایی نشان می دهد که همواره اخلاقی و عقلانی بودن ملازم با آرامش و شادی نیست و بسیاری از موارد التزام به اخلاق و عقلانیت موجب رنجش فرد خواهد شد. لذا یا بایستی بگوییم که عقلانیت و معنویت مفاهیمی ناسازگارند و یا ادعا کنیم که مفهوم معنویت نزد ملکیان مفهوم منسجمی نیست.