پرسش باز مور و هنجارمندی اخلاقی
مور (۱۹۰۳) در استدلال پرسش باز ادعا میکند که مفهوم «خوب» را نمیتوان بر اساس مفاهیم دیگر اعم از مفاهیم طبیعی و غیر طبیعی تعریف کرد. پل بلومفیلد 1 به تبعیت از داروال-گیبارد-ریلتن (۱۹۹۲) تقلیل ناپذیری مفهوم خوب را مبتنی بر هنجارمند بودن این مفهوم تبیین نموده است. بر اساس این ایده، مفهومِ «خوبی»- بر خلاف مفاهیم دیگری که معمولاً در تعریف خوبی بیان میگردد، مثل مفهومِ «لذت بخش بودن»، ویژگیِ راهبر کنش بودن را داراست. افزون بر این بلومفیلد هنجارمندی مفهوم خوب را قابل قیاس و شبیه به هنجارمندی معناشناختی میداند. مطابق استدلال پیروی از قاعده ویتگنشتاین معنا هنجارمند است به این اعتبار که معانی الفاظ واجد خصیصۀ راهبری کنش هستند و به بیان دیگر معانی واژگان کاربست آنها را در زبان به نحوی هنجاری مقیّد میکند. هدف اصلیِ ما در این مقاله بررسی ادعای بلومفیلد و مقایسه هنجارمندی در حوزۀ اخلاق با هنجارمندی معناشناختی است. بدین منظور ابتدا به ایضاح استدلال پرسش باز مور و سپس به توضیح هنجارمندی معناشناختی خواهیم پرداخت. پس از آن برهان بلومفیلد را بازتقریر خواهیم کرد و در پایان استدلال خواهیم کرد که بر خلاف نظر او هنجارمندی در حوزۀ اخلاق با هنجارمندی معناشناختی شباهت ندارد.
مقدمه
جی ای مور (۱۹۰۳) با طرح استدلال مشهوری که در متون فلسفی معاصر تحت عنوان استدلال پرسش باز شناخته میشود، ادعا میکند که مفهوم «خوب» را نمیتوان بر اساس مفاهیم دیگر اعم از مفاهیم طبیعی و غیرطبیعی تعریف کرد. به زعم مور تمامی تلاشهایی که در تاریخ فلسفه برای تعریف مفهوم «خوبی» شده است، چه آنها که تلاش نمودهاند مفهوم مذکور را بر اساس مفاهیم طبیعی تعریف کنند و چه آنها که تلاش نمودهاند آن را بر اساس مفاهیم مابعدالطبیعی تعریف نمایند دچار مغالطه شدهاند که مور آن را «مغالطه طبیعتگرایانه» 2 مینامد.
فلاسفه بسیاری در تاریخ فلسفه معاصر به بررسی استدلال مور یا ارائه دلیل برای چرایی قابل تعریف نبودن مفهوم «خوبی» پرداختهاند. پل بلومفیلد استدلال نموده است که دلیل تعریف ناپذیری مفهوم «خوبی»، هنجارمند بودن این مفهوم است. به این معنا که مفهوم «خوبی» – برخلاف مفاهیم دیگری که معمولا در تعریف خوبی بیان میگردد (مثل مفهوم «لذتبخش بودن») ویژگی راهبر کنش بودن را دارا است.
همچنین بلومفیلد استدلال کرده است که استدلال پرسش باز 3 مور مصداقی است از برهان پیروی از قاعده لودویگ ویتگنشتاین. به این معنا که وی معتقد است ویژگی هنجارمند بودن مفهوم «خوبی» مصداقی است از هنجارمند بودن معنا. بر اساس این آموزه ویتگنشتاین، معانی الفاظ واجد خصیصه راهبری کنش هستند. یعنی معانی واژگان کاربست آنها را در زبان به نحوی هنجارمند مقید میکند.
سؤال اصلیای که در این مقاله بر آن تمرکز خواهیم نمود ناظر به همین مدعای بلومفیلد است. به بیان دیگر بررسی خواهیم نمود که آیا چنانکه بلومفیلد مدعی است هنجارمندی مفهوم «خوبی» قابل قیاس و شبیه به هنجارمندی معنا در استدلال پیروی از قاعده ویتگنشتاین است یا نه.
برای بررسی این سؤال مهم، مقاله را با بررسی سؤالات مقدماتیتری همچون چرایی ناممکن بودن ارائه تعریفی از مفهوم خوبی از نظر مور و ربط آن با هنجارمندی این مفهوم و همچنین بررسی مفهوم هنجارمندی معنا از نظر ویتگنشتاین، آغاز خواهیم کرد.
مدعای ما آن است که برهانی که بلومفیلد برای ادعایش طرح کرده است برهانی ناموفق است و نمیتواند مقصود وی را برآورد. به منظور ارائه چارچوبی جامع و قابل فهم که تقریر و بررسی سؤالات و مدعای فوق را تسهیل نماید، مقاله پیشرو را به پنج بخش مهم تقسیم نمودهایم.
در بخش نخست مقاله استدلال پرسش باز مور را تقریر خواهیم کرد. چنان که خواهیم دید این استدلال با واقعگرایی اخلاقی 4 مور در پیوند است.
بخش دوم مقاله به مخالفان واقعگرایی مور و این ادعایشان خواهیم پرداخت که هنجارمندی احکام اخلاقی امری عجیب و غریب 5 است و به همین دلیل واقعگرایی اخلاقی نادرست است. به نظر بلومفیلد جملگی این مخالفان در پیشفرضی اشتراک دارند: منحصرا مفاهیم اخلاقی دارای توان هنجاری و راهبری کنش 6 هستند.
در بخش سوم استدلال پیروی از قاعده و این ادعا را توضیح میدهیم که معنا امری هنجارمند است. این استدلال بخشی از تلاش بلوفیلد برای رد این پیشفرض مشترک و دفاع از واقعگرایی مور خواهد بود.
در بخش چهارم استدلال بلومفیلد را بازسازی و بررسی خواهیم کرد. چنان که خواهیم آورد وی با کاربست راهبرد شریک جرم 7 میکوشد نشان دهد که احکام اخلاقی همانند احکام معناشناختی واجد ویژگی هنجارمندی هستند و هنجارمندی اخلاق 8 به همان اندازه غریب است که هنجارمندی معناشناختی 9.
بخش پایانی مقاله به نقد برهان بلومفیلد اختصاص دارد. مدعای اصلی مقاله این است که هنجارمندی اخلاقی، برخلاف مدعای بلومفیلد، مصداق و یا قابل قیاس با هنجارمندی معنا نیست. برای توجیه این مدعا استدلال خواهیم کرد که اولا برهان بلومفیلد (الف) نمونه ناموفقی از اعمال راهبرد شریک جرم است و (ب) توضیح روشنی از علت گشوده بودن پرسش باز به دست نمیدهد. همچنین خواهیم گفت که راهبرد شریک جرم اصولا راهبردی بیفرجام است و نمیتواند مقصود بلومفیلد را برآورده سازد.
…