ناطبیعیگرایی در اخلاق و ابهامهای آن
مقدمه
برخی فیلسوفان اخلاق، ارزش اخلاقی را یک ویژگی ناطبیعی1 و احکام اخلاقی را حاکی از چنان ویژگیای دانستهاند. از این دیدگاه با عنوان ناطبیعیگرایی2 یاد میشود. سابقه ناطبیعی دانستن ارزش اخلاقی به جورج مور بر میگردد. اساس کار مور در کتاب مبانی اخلاق3 آن است که نشان دهد ویژگی خوبیِ اخلاقی تعریفناپذیر است و کسانی که در صدد تعریف این ویژگی برآمدهاند، دچار مغالطه طبیعیگرایانه4 شدهاند.
مراد مور از مغالطه طبیعیگرایانه چیست؟ او در مقدمهاش بر چاپ دوم کتاب تصریح میکند که در کتابش، معنای واحدی از این مغالطه ارائه نداده است و دستکم میان سه معنا خلط کرده است. با این حال، وی یکی از معانی موردنظرش از این مغالطه را «معرفی کردن خوبی اخلاقی با محمولی طبیعی یا متافیزیکی» اعلام میکند. این یعنی خوبی اخلاقی نه ویژگی طبیعی است نه متافیزیکی؛ بلکه یک ویژگی ناطبیعی است.5
ناطبیعی نامیدن ارزش اخلاقی خود منجر به پیدایش مشکلاتی شده است که میتوان آن را یکی از چالشهای مهم برای توصیفگرایی در باب اخلاقیات دانست. در این میان، اصل این که طبیعی و ناطبیعی چیست و چه تمایزی با یکدیگر دارند، بسیار محل اختلاف واقع شده است. به گفته برخی نویسندگان، به همان میزان که در مورد درستی طبیعیگرایی یا ناطبیعیگرایی بحث شده است، در مورد چگونگی تمایز این دو از یکدیگر نیز بحث صورت گرفته است. مورد خودش در جایی تصریح میکند که او در کتاب مبانی اخلاق نتوانسته است به گونهای قابل دفاع، روشن کند که خوبی اخلاقی دقیقا به چه معنا یک ویژگی ناطبیعی به شمار میآید.
در مقاله حاضر، با مرور اختلافنظرها درباره معنای «طبیعی» و «ناطبیعی» به ابهامهای موجود در ناطبیعیگرایی اشاره میکنیم و درصدد پاسخ به این سؤال هستیم که آیا با وجود اینگونه ابهامها، همچنان ما در کاربرد عنوان «ناطبیعی» و «ناطبیعیگرایی» موجه هستیم یا خیر؟ تأمل در مسأله نشان خواهد داد که هزینه حفظ این عنوان به قدری زیاد است که حذف آن را معقولتر میسازد؛ بهویژه با توجه به آن که عناوین ایجابی جایگزین، به راحتی در دسترس و برای بیان مقصود گویاتر هستند.
درباره پیشینه موضوع باید گفت که مباحث متعددی درباره منظور از «طبیعی»، «ناطبیعی» و «ناطبیعیگرایی» انجام شده است و در مقاله حاضر نیز به برخی از این مباحث اشاره خواهد شد. اما ویژگی پژوهش حاضر ورود به مسأله از این زاویه است که از اساس، حکمت به کار گرفتن عنوان «ناطبیعی» و «ناطبیعیگرایی» را زیر سؤال میبرد و پیشنهاد جایگزین کردن این عنوان با عناوین ایجابی سرراستتر را ارائه میدهد. مقالهای به زبان فارسی با عنوان «ويژگیهای طبیعی در اخلاق با تأکید بر نظریه شیفر لندئو» (حشمتی و دیگران، ۱۳۹۷) منتشر شده است که گزارش خوبی از دیدگاههای مختلف درباره تمایز طبیعی و ناطبیعی ارائه میدهد. با این حال، مقاله مذکور نیز به منظور دفاع از معیاری مناسب برای تمایز میان طبیعی و ناطبیعی سامان یافته و پس از بررسی معیارهای مختلف، نظریه مختار خود را ذکر میکند. در نتیجه، رویکرد مقاله حاضر با آن مقاله و مقالات دیگر از این دست تفاوت میکند و سیر بحثی کاملا متفاوت را در پیش میگیرد.
۱. اختلافات گسترده در تعریف «طبیعی»
عنوان «طبیعی» و «ناطبیعی» شاید در نگاه نخست، معنایی کم و بیش واضح داشته باشد؛ اما هنگامی که در بستر مباحث فلسفی قرار گرفته است، به صورت عناوینی ابهامبرانگیز جلوه کرده و حجم زیادی از مباحث فیلسوفان را صرف چگونگی تعریف آنها کرده است. این به آن دلیل است که در فلسفه اخلاق، از امر ناطبیعی غیر از معانی رایج آن راده میشود. اگر بخواهیم فهم درستی از «طبیعیگرایی» و «ناطبیعیگرایی» در اخلاق داشته باشیم، ابتدا لازم است تعریفی روش از «طبیعی» در دست داشته باشیم تا بر اساس آن، مراد از طبیعیگرایی و ناطبیعیگرایی را روشن سازیم. در ادامه، با توجه به برخی تلاشهایی که در این زمینه صورت گرفته است، به عمق اختلاف و ابهام در این زمینه پی خواهیم برد.
۱-۱. رویکردهای تقلیلگرا و رابطهای
دیوید کاپ از جمله فیلسوفانی است که نگاههای مختلف به تعریف «طبیعی» را در قلمروهای مختلف فلسفه از یکدیگر تشخیص میدهد و سپس هرکدام را نسبت به حوزه اخلاق میسنجد. وی اولین نگاه را نگاههای تقلیلگرا و رابطه ای میداند. در این نگاه، مجموعهای از ویژگیها به طور قاطع و مسلم به عنوان ویژگیهای طبیعی معرفی میشوند و طبیعی بودن بقیه ویژگیها منوط به ارتباط شایسته آنها با این مجموعه پایه دانسته میشود. کاپ مشکل اصلی رویکردهای رابطهای را این میداند: در حالی که مجموعهای از ویژگیهای به عنوان ویژگیهای طبیعی معرفی میشوند، معیاری برای طبیعی بودن این ویژگیها ارائه نمیشود. به گفته کاپ، اگر چنین معیاری ارائه میشد، ما میتوانستیم آنها را به طور مستقیم، نسبت به ویژگیهای اخلاقی بسنجیم و طبیعی بودن یا نبودنشان را تشخیص دهیم، بههمان صورت که طبیعی بودن ویژگیهای درون مجموعه پایه سنجیده میشد. این یعنی اگر چنان معیاری موجود بود، برای تشخیص طبیعی بودن یا نبودن ویژگیها دیگر نیازی به ارجاع آنها به مجموعه پایه وجود نداشت. پس اساساً رویکردهای تقلیلگرا حرفی برای گفتن ندارند؛ آنها طبیعیگرایی در اخلاق را وابسته به ارجاع ویژگیهای اخلاقی به ویژگیهای طبیعی پایه میکنند، بیآن که معیاری برای طبیعی بودن آن ویژگیها ارائه دهند.
از آنسو، اگر معیاری ارائه میدادند دیگر نیازی به تقلیل و فروکاهش نبود. در نتیجه، از نظر کاپ، اشکال اساسی رویکردهای تقلیلگرا و رابطهای، عدم ارائه معیار برای طبیعی بودن ویژگیها است.
۱-۲. تعاریف نمایشی از «طبیعی»
رویکرد دیگر به تعریف «طبیعی»، روی آوردن به تعریفهای نمایشی است. در این رویکرد به نمونههایی از اشیاء معمولی مانند میز و صندلی اشاره و سپس گفته میشود که ویژگیهای طبیعی، ویژگیهایی هستند که برای ارائه توضیح کامل اموری مانند اشیاء مورد اشاره به آنها نیاز است. اما دیوید کاپ این روش را هم برای تشخیص طبیعی یا ناطبیعیبودن ویژگیهای اخلاقی کارا نمیداند؛ زیرا یک ناطبیعیگرا میتواند ادعا کند که برای تبیین کامل امور نیاز است ویژگیهای اخلاقی آنها نیز ذکر شود.
ممکن است طبیعیگرا بگوید مرادش از توضیح کامل، توضیح طبیعی کامل است؛ اما در این صورت، سؤال متوجه «توضیح طبیعی» میشود و در این جا باید روشن کرد مراد از توضیح طبیعی چیست. ممکن است پاسخ داده شود که مراد از توضیح طبیعی، توضیح علمی است. کاپ معتقد است که اگر چنین جوابی داده شود، دیگر نیازی به تعریف نمایشی از طبیعی وجود نخواهد داشت و میتوان گفت مراد از طبیعی، هرچیزی است که قابل توضیح علمی باشد؛ یعنی در علوم قابل مطالعه باشد. با این حساب، به تعریفی جدید از «طبیعی»، یعنی تعریف بر اساس ارتباط با علوم میرسیم.
…
پی نوشت
- nonnatural
- nonnaturalism
- Principia Ethica
- naturalistic fallacy
- تاکنون تلاشهایی صورت گرفته است تا با حفظ طبیعیگرایی در اخلاق، از مغالطه طبیعیگرایانه اجتناب شود. یکی از این تلاشهای از سوی مایکل روس بود که در عین طرفداری از رویکرد طبیعتگرایانه تکاملی به اخلاق، معتقد به عدم ارتکاب مغالطه طبیعیگرایانه است. برای مشاهده بررسی تفصیلی این دیدگاه، ر. ک: عسگر پورعلی و شیخ رضایی، ۱۳۹۸.