
فلسفۀ اخلاق همیشه میتواند راه زیست غیراخلاقی را نیز باز کند! | گفتگو با دکتر مهدی اخوان
گفتگویی با دکتر مهدی اخوان پیرامون فلسفۀ اخلاق
اولین بار در ایران آموزش اخلاق به معنای نظری آن از کجا شروع شد؟
تعیین دقیقِ «اولین» در این باب دشوار است چراکه به حوزۀ علمی یا مدرسۀ دانشی بستگی دارد، اینکه چه دورانی و چه مکانی را در نظر بگیریم. آیا باید به کتبی هچون «تهذیب الأخلاق» ابنمسکویه و «اخلاق ناصری» خواجه نصیرالدین بازگردیم یا فتوتنامههای قرون گذشتۀ فتیان. حتی در دورۀ معاصر نیز این آموزش چندان منضبط و سازماندهی شده نبوده که بتوان این «اولین» را مشخص نمود. آنچه در سنت حوزوی مرسوم است، اخلاق درسی حاشیهای و مستحبی و در سنت دانشگاهی هم درسی عمومی و از سر اجبار بر دروس اصلی اضافه شده است. تا آنکه رشتۀ نظری اخلاق و فلسفۀ اخلاق در حوزه و دانشگاه بهطور رسمی تأسیس شد.
به نظر شما رشتۀ فلسفۀ اخلاق در ایران هماکنون بهعنوان یک رشتۀ دانشگاهی بهرسمیت شناخته شده است؟
واقعیت این است که رشتههای علوم انسانی و علوم عقلی خصوصاً در جامعۀ فنسالار ما، به علل و دلایل بسیار هرچند رسمیت دارند، اما چندان مورد اقبال نخبگان و مسؤلان قرار نمیگیرند، با اینکه تدبیر بسیاری از امور اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کلان جامعه با تخصص در این رشتهها گره خورده است. اگر اخلاق هم یکی از پایههای توسعه در هر جامعهای باشد جدی گرفته شدن آن علاوهبر رسمیت یافتن آن میتواند به روند توسعۀ و رشد افراد و جامعه کمک کند.
کتاب یا مقالهای هست که به نظر شما نقطۀ عطف آموزش اخلاق در ایران باشد؟
پاسخ این پرسش هم وابسته به تعیین دوران و زمان و مکان دقیقتر است. اما در فضایی نیمهحوزوی و نیمهدانشگاهی میتوان مقالۀ «ادراکات اعتباری» در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبائی را یکی از مهمترین نقاط عطف و جریانساز در عرصۀ اخلاقپژوهی در ایران دانست که با حواشی و گفتارهای شاگرد مبرّز ایشان مرحوم مطهری و بعدتر کتاب دانش و ارزش نزاع بهطور جدی ادامه یافت.
اما تأسیس رشتۀ فلسفۀ اخلاق در دانشگاه، نقطۀ عطفی در قالب آموزش آکادمیک و رسمی در ایران بود. هرچند بسیاری از دانشجویان و اساتید از وجود چنین گرایش فلسفیای بیخبرند.
به نظر شما نقاط قوت و ضعف آموزش اخلاق در ایران چه هستند؟
در چند ساحت میتوان به نقاط قوت و ضعف پرداخت. در جهت اساتید هنوز هیئت علمی و متخصصان ممحّض و متضلّع در این گرایش و بهطور خاص در حوزۀ فرااخلاق یا… فعال نیستند. اساتید به اقتضای نیازهای جامعۀ علمی و نیز علایق و سلایق متغیر خود، گاه به این رشته اقبال میکنند و فرصت و مجال ممارست و تمحّض طولانی در این گرایش را ندارند.
در بخش دانشگاه و مجامع علمی، هنوز در دانشگاههای برتر ایران این رشته حضور ندارد و بیشتر به همین جهت دانشجویانی که ملاک انتخابشان «رتبۀ دانشگاه» است به گرایشهای دیگر رومیآورند. البته جنبۀ کاربردی و انضمامی این گرایش نقطۀ قوتی است که باید با ارتباط با مراکز مختلف آن را تقویت کرد، همانطور که رشتههای کاربردی دیگر دانشگاه همچون مهندسی در ارتباط با مراکز صنعتی تعاملی سازنده مییابند.
آموزش فلسفۀ اخلاق در ایران در کدام بخش کاستی دارد؟ دورهها؟ کتابها و مقالات و نوشتهها؟ یا اساتید و پژوهشگران؟
خوشبختانه پس از اقبال عمومی و دانشگاهی به فلسفۀ اخلاق در این سالها، کاستیها و ناهمواریها روشنتر شده است. در دورۀ ارشد و دکتری پس از سالها برگزاری این گرایش، کلیّت سرفصلها و نیز هر سرفصل مشخص شده است و ظاهراً یک دوره هم بازنگری صورت گرفته است.
اما این بازنگری باید هرچندسال یکبار با نظر به نیازها و شرایط، تجدید شود. خوشبختانه نسبت به یک دهۀ قبل منابع و آثار بسیاری هم تألیف و بیشتر ترجمه شده است، اما تحت یک نظام نیاز-تولید نبوده و بیشتر وابسته به اقتضای بازار عمومی و سلایق مترجم و مؤلف بوده است، ولی باز هم در همین تولید شبهتصادفی منابع خوبی برای بسیاری درسهای این رشته تولید شده است، اما هنوز برخی دروس، یک منبع فارسی متوسط هم ندارند و استادان و دانشجویان چندان از این جهت انضباط آموزشی ندارند.
آموزش فلسفۀ اخلاق در ایران با چه چالشهایی روبهروست؟ و کدام مانع یا موانعی بیشتر از سرعت توسعۀ این رشته کم میکند؟
از آنجا که جامعۀ دینی ما مهمترین منبع هنجاریاش دین و آموزههای دینی است، فلسفۀ اخلاق که بنای آن بر نگاه غیردینی (البته نه ضددینی) به اخلاقیات است، میتواند برای متدینان تزاحماتی را آفتابی کند و برای کسانی هم که در پی منبعی متقن (و نه لزوماً دینی) برای اخلاقیات روزمره خود باشند، منطقهای پر از حیرت و تزاحم و بلاتکلیفی باشد که البته تمامی گرایشهای فلسفی چنین است.
این مسئله باید همیشه در نظر متولیان فلسفۀ اخلاق باشد که به آنها که در پی یک مجموعه از مواعظ و اصول اخلاقی بیچونوچرا به این رشته اقبال میکنند یادآور شوند که اهداف آموزش فلسفۀ اخلاق بهعنوان یک رشتۀ فلسفی چیست.
در ایران روی کدام موضوعات نظری، بیشتر کار شده و کدام موضوعات جای کار بیشتری دارند یا اصلاً به آنها توجهی نشده؟ چرا اخلاق کاربردی نسبت به فرااخلاق و اخلاق هنجاری کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟
به نظر میرسد با جستجویی دقیق در مگیران (برای مقالات) و ایرانداک ( برای پایاننامهها و رسالهها) بتوان به مجموعهای از پژوهشهایی که در طی چنددهۀ اخیر در زمینۀ فلسفۀ اخلاق صورت گرفته، دست یافت و با تنظیم و صورتبندی آنها ذیل موضوعات و مباحث اصلی سه حوزۀ فلسفۀ اخلاق و نیز ربط اخلاق با هنر و… به کمیّت و کیفیت دقیقتر این پژوهشها رسید و برای جلوگیری از تکرار و توجه به کمکارشدهها استفاده کرد.
اما در فلسفه اساساً تمایل به بخش انتزاعیتر، اقتضا میکند که در آموزش و پژوهش به فرااخلاق و اخلاق هنجاری تقدم یابد. ارتباط با نهادهای مختلف و مسئلهگیری از آنها میتواند زمینۀ مناسبی برای توجه به بحثهای کاربردی داشته باشد. تعاطی و دیالکتیک با بیرون آکادمی مهمترین زمینۀ توجه بیشتر به مسائل کاربردی اخلاق است. مسائل پرشماری در بیمارستانها، کارخانجات، مراکز آموزشی، دادگاهها، مراکز حقوقی… چالشهای بسیاری را برای حل و تحلیل پیش روی پژوهشگران قرار میدهد.
به نظر شما اخلاق در زمینۀ آکادمیک چقدر در پرداختن و توسعۀ اخلاق اسلامی یا اخلاق ایرانی موفق بوده؟
توسعۀ اخلاق اسلامی یا ایرانی به معنای نظام اخلاقی مورد نیاز برای اخلاقی زیستن افراد ظاهراً چندان نسبتی با بحثهای نظری در آکادمی ندارد.
حوزه و دانشگاه چقدر در مسیر آموزش اخلاق همگام بودهاند؟
البته مقدم بر همگامی باید به فکر ارتباط و تعامل بود تا بتوان زمینههای مشترک و همکاری و همگامی را بیشتر کرد. خانۀ اخلاقپژوهان یکی از حلقههای اتصال این دو نهاد علمی میتواند باشد.
زنان در این حوزه چقدر فعال بودند و نقش زنان در توسعۀ آموزش نظری اخلاق چه بوده؟
ظاهراً در این زمینه به همان دلیل که اخلاقی زیستن در زنان از نظر کمّی و کیفی بیشتر است در زمینۀ پژوهش نظری نیز زنان چه در عرصۀ جهانی چه داخلی اگر بیشتر از مردان نباشند کمتر از آنها نیست. در میان برجستهترین فلاسفۀ اخلاق معاصر زنان بسیاری در تمام قلمروها به چشم میخورد. برای نمونه اشاره کنیم که اخلاق فضیلت در ۱۹۵۸ با مقالۀ «فلسفۀ اخلاق مدرن» خانم الیزابت آنسکوم احیا شد. مسئلههای خاص زنان در جامعۀ ما میتواند زمینۀ پژوهشهای بسیاری باشد از سوی همه خصوصاً زنان.
از نظر برخی اخلاق همان روانشناسی، یا علوم تربیتی یا فقه یا عرفان است، و اخلاق را چیزی جدای از یکی از این سه رشته نمیدانند. نظر شما دراینباره چیست؟ آیا واقعاً همینطور است یا اخلاق رشتهای مستقل و جداست؟
مرزبندی بین علوم در علمشناسی و طبقهبندی دانشها از ارسطو تا فارابی و… دغدغۀ بسیاری از متفکران بوده است. اما درحال حاضر هم که مرزبندیهای دقیقی بین علوم صورت گرفته و کثرت مسائل یک علم اجازۀ درهم فرورفتن دانشها را نمیدهد، حوزههای بین رشتهای فراوانی وجود دارد. تغذیه و ترابط یک علم با علمی نزدیک به خود و وحدت روش، غایت یا موضوع با علمی دیگر به معنای یکی بودن علمی با علم دیگر نیست. بدین ترتیب هرچند رشتههای مذکور ارتباط وثیقی با اخلاق دارند، اما در موضوع یا غایت یا روش یا هر سه مورد از اخلاق متمایزند.
روانشناسی بسته به رویکردهای گوناگون رفتارگرایی، روانکاوی، انسانگرا… معطوف به توصیف و تحلیل رفتارهای آدمی برای رسیدن به سلامت و بهداشت روانی و رفع اختلالات روانی است. اخلاق در «روانشناسیِ اخلاق» و «اخلاقِ روانشناسی» با روانشناسی گره میخورد اما در عین حال کارش تنظیم و تحلیل هنجارهای اخلاقی و مفاهیم ارزشی است و این کار را بر نظریۀ اخلاقی خاصی پیش میبرد.
علوم تربیتی بهنحوی بخش کاربردی روانشناسی است و رشتهای برای تربیت همهجانبۀ آدمی است و میتواند در بخش «تربیت اخلاقی» فرد روشهایی را برای تربیت «انسانی اخلاقی» فرارونهد. البته باز «اخلاقِ تربیت» هم میتواند هنجارهای حاکم بر علوم تربیتی و تربیتهای گوناگون را تهیه و تدارک بیند.
فقه، علمی است که بخشی از اخلاق و حقوق دینی را استخراج و تنظیم میکند و هنجارهای ناظر به عبادات و معاملات متدینان را با روشهای زبانی و عقلی و دروندینی استنباط میکند. بسته به اینکه موضوع و قلمرو اخلاق و فقه را چه بدانیم، همپوشانی و جدایی مسائل آنها مشخص میشود.
مثلاً سرقت، مفهومی اخلاقی است یا حقوقی یا اخلاقی-حقوقی؟ یا هر سه یا هر دو؟ طهارت، مفهومی فقهی است یا اخلاقی؟ ازدواج و قصاص چه؟ تمام دشواری وقتی است که اخلاق و حقوق غیردینی و دینی احکام متعارضی صادر کند و آنگاه یکی از مهمترین چالشهای مدرن و معاصر یعنی «نسبت ایمان دینی و دادههای وحیانی با یافتههای عقلی و بشری» آفتابی میشود که باید تکلیف آن روشن شود.
اما عرفان، چه از سنخ دینی و چه غیردینی آن، دو بخش نظری و عملی دارد و بخش عملی آن نیز نزدیکی و شباهت زیادی با هنجارگذاریهای اخلاقی دارد. «اخلاق عرفانی» از همین اتصال و پیوند ایجاد میشود اما چون «اخلاق غیرعرفانی» هم داریم و لذا اخلاق و عرفان یکی نیست.
آیندۀ این رشته را چه طور میبینید؟ به نظر شما رو به صعود است یا خیر؟ کدام موضوعات در آینده پرفروغتر خواهند بود؟
فراز و فرود برخی رشتهها و برخی مباحث در برخی رشتهها البته به شرایط اجتماعی و بیرونی وابسته است. اقبال فضای آکادمیک و نیز عرصۀ عمومی و حتی هنری و سینمایی به مسئلههای اخلاقی نیاز به تعمیق و تدارک بحثهای نظری اخلاقی را ایجاب میکند و لذا میتوان حدس زد که آیندۀ این رشته خصوصاً در زمینۀ فلسفۀ اخلاق کاربردی، بسیار پراقبالتر و جدیتر باشد.
به نظر شما در آینده، اخلاق چقدر در قانونگذاری و تصمیمگیریهای کلان دخیل است؟
به نظر میرسد در یک جامعه در سطوح مختلف قانونگذاری، سیاستگذاری و اجرا باید به «پیوست اخلاقی» توجه داشت. به این معنا که نسبت یک قانون یا حتا یک پروژۀ شهری و معماری و ترافیکی چه مسائل و پیامدهای اخلاقیای دارد. و چگونه به فضیلتمند/رذیلتمند شدن آدمیان میانجامد. مثلاً آیا تخریب یک منطقه با بافت فرسوده و کهنه به غیر از مسائل مفید و مضر اجتماعی و اقتصادی و شهرسازی، چه پیامدهای بد و خوب اخلاقی در کوتاهمدت و بلندمدت دارد.
به نظر شما اصلاً آموزش فلسفۀ اخلاق به رشد اخلاقی جامعه کمک میکند؟ یا حتی ممکن است مضر باشد؟
حتی اگر معادلۀ سقراطی معرفت=فضیلت را بپذیریم و معتقد باشیم صرفِ آموزش اخلاقی به رشد فضایل اخلاقی میانجامد این فقط درمورد آموزش اخلاق صدق دارد نه آموزش فلسفۀ اخلاق که کارش تحلیل و چون و چرا حتی در بدیهیات اخلاقی یک جامعه است، اگر به توجیه غیراخلاقی بودن برخی افراد کمک نکند چندان سودی به حال رشد اخلاقی جامعه کمک نمیکند . نمونۀ آن هم اینکه به محض آنکه مثلاً نظام اخلاق نیچهای را بپذیریم و آن را تبدیل به توصیههای اخلاق کنیم باید به تعبیر نیچه پتکی بر آموزهها و مصادیقِ اخلاق زهدورزانه و گلهها همچون ترحم و دلسوزی و تواضع بزنیم.
گویا آموزش فلسفۀ اخلاق بهنوعی عدم قطعیت و شکگرایی منجر میشود، گویا شیوۀ توصیهای و موعظهای که قدیم وجود داشت، به اخلاقیتر شدن افراد بیشتر کمک میکرد و نفوذ بیشتری بین افراد جامعه داشت، با این مشکل چگونه باید برخورد کرد؟
یک راه، آن است که همچون دکارت که پیش از آغاز طرح شکاکیت خود، «اخلاق موقت» را میپذیرد، اخلاقی حداقلی و عجالتی را برای تعامل همزیستانه با دیگران بپذیریم تا بعد از سیر فلسفی ببینیم از اخلاقی که به تیغ فلسفه سپرده شده چه باقی میماند.
باید جامعۀ ایرانی را با پیشرفتهای نظری و فلسفی اخلاقپژوهی آشنا کنیم و از سوی دیگر هم به مسائل بومی و خاص این دوره اینجایی-اکنونی خودمان آگاه کنیم تا بتوانیم مشکلات «خودمان» را رفع و رجوع و حل و فصل کنیم. باید بهنحوی نظاممند و مرتب مسئلههای خودمان را رصد کنیم و راهحلهای علمی برای آنها پیش نهیم.
راه دیگر آن است که همچون متدیّنانی که چو بید بر سر ایمان خویش میلرزند و در عین حال وارد رشتۀ فلسفۀ دین میشوند، ایمان خود را در معرض باد قرار ندهیم و حساب آن را از دینی عقلانی جدا کنیم. در اینجا نیز اخلاق شخصی و مورد پذیرش برای زیستن با دیگران را با تأملات اخلاقی جدا کنیم و بدانیم همیشه فلسفۀ اخلاق راه را برای زیستی غیراخلاقی نیز میتواند باز کند.
آیا اصلاً از آموزش رشتۀ فلسفۀ اخلاق میتوان انتظار تربیت اخلاقی داشت؟
با توجه به توضیحات پرسش قبل به نظر نمیرسد بتوان انتظار داشت. اما انتظار آدمیانی را میتوان داشت که اگر هم غیراخلاقی عمل میکنند از سر تأمل این کار را بکنند که البته شاید به تعریض بگوییم: چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا!
مشکلی که این روزها شاهد آن هستیم ورود غیرمتخصصان به این حوزه است، کتابها و مقالات زیادی از سوی متخصصان رشتههای دیگر نوشته میشود که در زمینۀ اخلاق فاقد غنای علمی هستند، با این مشکل چطور میتوان برخورد کرد؟ و از طرف دیگر از سوی متخصصان، اساتید و دانشآموختگان این رشته هم پرنویسیهایی صورت میگیرد. افرادی که تمام تمرکزشان را روی یک موضوع بسیار جزئی در این حوزه قرار میدهند و کتابها و مقالات زیادی که گاهی تکرار مکررات است، منتشر میکنند، با این چالش چه باید کرد؟ و آیا اصلا راهی برای مقابله با آن هست؟
در «جامعۀ دیرآمده و در تعطیلاتِ تاریخی به سر بردۀ ما» که طوفان مدرنیته خواب از چشمانش به ناگهان گرفته و از هر طرف که میرود جز حیرت بر ذهن او چیزی وارد نمیشود، و نیز با توجه به ناکارآمدیهای نهادهای رسمی و آکادمیک در پژوهش و آموزش، چندان مرزگذاری بین متخصصان و غیرمتخصصان بیابهام نیست. چهبسا یک وبلاگ یا فردی با تولید پادکست از یک سازمان عریض و طویل و پربودجه بیشتر تولیدات علمی داشته باشد.
در این صورت باید تولیدات علمی را در کنار هم قرار داد و ارزیابی کرد. ورود به اصطلاح نااهلان یا کسانی که رسماً در آکادمی عضویت ندارند به مباحث فلسفی بهطور کلی و بهطور خاص در اخلاق فلسفی، بسیار میمون و پربرکت است و به ترویج این رشته بیشتر کمک میکند، چراکه غیرمستقیم میتواند بحثهایی را به آکادمی و متخصصان عرضه کند و آنها را به تأمل وادارد.
درمورد پرسش دوم؛ اولاً علم، ملک مطلق هیچ فردی نیست. حتی اگر کسی را به آکادمی و میان اهل فن راه نباشد، بر اندیشه و اندیشیدن او گرفتی نیست. اما در مقام داوری باید دید چقدر تولیدات آن فرد با استانداردهای علمی منطبق است.
ثانیاً چند مقولۀ پژوهشی را باید از هم متمایز کرد؛ تکرار مکرر از جزئیپژوهی و محدود کردن حوزۀ پژوهش متفاوت است. اولی نادرست و دومی یک فضیلت علمی است. البته اینکه کسی دغدغههای متکثر و متنوع دارد یا کسی دغدغههای عملی و اجتماعی و روشنفکرانه دارد خود بحثی دیگر است و بیشتر به سنخ روانی و مذاق و مزاج علمی فرد وابسته است و چندان توصیهپذیر نیست. اما همیشه میتوان نیازهای عرصۀ عمومی را به اهل آکادمی عرضه کرد و از آنها طلب پاسخ و رفع مشکل کرد. بههرحال مفید و مثمر بودن یکی از مؤلفههایی است که انسان از آن لذت میبرد و میتواند انگیزهای برای کار پژوهشگران باشد.
اما مکررنویسی و تکرار را مجموعههایی همچون اخلاقپژوهان میتواند با رسالت ارتباطی خود به حداقل برساند و از سویی دیگر نیازهای پژوهشی را بر آفتاب افکند.
به نظر شما کار آموزش و پژوهش در این رشته باید متناسب با مسائل و معضلات جامعه ایران باشد؟ یا همگام با پیشرفت این حوزه در جهان و مسائل آکادمیک خارج از ایران باید پیش رفت؟
هر دو. به قول معروف «جهانی فکر کنیم، محلی عمل کنیم» باید جامعۀ ایرانی را با پیشرفتهای نظری و فلسفی اخلاقپژوهی آشنا کنیم و از سوی دیگر هم به مسائل بومی و خاص این دوره اینجایی-اکنونی خودمان آگاه کنیم تا بتوانیم مشکلات «خودمان» را رفع و رجوع و حل و فصل کنیم. باید بهنحوی نظاممند و مرتب مسئلههای خودمان را رصد کنیم و راهحلهای علمی برای آنها پیش نهیم.