امروز بیش از هر زمان درگیر بحث اخلاق در علم و پژوهش هستیم
محسن آزموده: آقای دکتر اکرمی، ضمن تشکر برای زمانی که به این بحث اختصاص دادید، در کنار اهتمام به مباحث متنوع از فلسفه و اندیشه سیاسی و ادبیات و … که به آنها پرداختهاید، یکی از حوزههای مورد علاقه شما بحث دانشگاه است. بحث اصلی ما موضوع اخلاق در دانشگاه به طور خاص و نظام آموزش عالی به طور عام هست. نخست به زمینه نظری بحث بپردازیم. اصولا جایگاه اخلاق در اندیشههای فیلسوفان و همچنین در فعالیت علمی از دیرباز تاکنون چه بوده است؟
دکتر موسی اکرمی: بحث اخلاق در علم و پژوهش درازدامن و دیرینه است. صرف نظر از سفارشهای دینی، در سنت فلسفۀ نظری و عملی ما همواره به اخلاق توجه شده است. میتوان تعمیم داد و گفت که مباحث اخلاقی همواره در طول تاریخ بشر مورد توجه انسانها و متفکران همۀ جوامع بوده است. گذشته از جایگاه اخلاق نزد فیلسوفان بزرگ، بویژه در سنت غربی، از ارسطو تا کانت و پس از کانت، در سدۀ بیستم مباحث نظری اخلاق به شکل دانشگاهی در یکی از فلسفههای مضاف یا خاص به نام فلسفۀ اخلاق تبلور یافته است و امروزه فلسفۀ اخلاق یکی از شاخههای مهم فلسفه است. خود فلسفۀ اخلاق به زیرشاخههایی تقسیم میشود، مثل مباحث فرااخلاق و مباحث اخلاق هنجاری و اخلاق عملی یا کاربردی. در اخلاق توصیفی هم به بیان بایدها و نبایدها در جوامع گوناگون پرداخته میشود. برخی از این بایدها و نبایدها از دیرباز به مقتضیات زیست جمعی بهینه آدمیان باز میگردد. اما فیلسوفان برای توجیه یا تبیین این بایدها و نبایدها، از دیدگاههای گوناگون یا بر پایۀ مبانی گوناگونی بحث کردهاند، که معمولاً سه دیدگاه یا مبنا اهمیت ویژهای دارند: فضیلتگرایی، تکلیفگرایی و سودگرایی. برای نمونه ارسطو در فلسفۀ اخلاق خود از رویکرد فضیلتگرایانه دفاع میکند و میگوید فاعل اخلاقی باید فضیلتمند باشد. فضیلت را هم بر مبانی خاص خود استوار میکند و مثلاً از دانایی و شجاعت و عفت به عنوان فضایل سۀ قوۀ عقل و غضب و شهوت، و سپس از عدالت به عنوان سازگاری میان این سه فضیلت یاد میکند. در دوران مدرن در چارچوب فلسفه توجه به اخلاق گسترش یافت و بعد از اخلاق فضیلتگرایانۀ ارسطویی-افلاطونی، حدود بیست و یک تا بیست و دو سده پس از ارسطو از یکسو اخلاق تکلیفگرایانه کانت مطرح شد و از سوی دیگر اخلاق سودگرایانه جرمی بنتام و جان استوارت میل. متأسفانه در سنت فلسفه اسلامی توجه به مباحث نظری اخلاقی کمتر صورت گرفته است. برای مثال کتابی چون اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی اثری شامل توصیهها و اندرزها است و درگیر مباحث فلسفی اخلاق نمیشود. شاید یکی از دلایل آن بود که این تصور میشد متون مقدس جای مباحث نظری اخلاق را میگیرند. اما به طور کلی میتوان گفت مباحث اخلاقی که در سنت ما مطرح شده، ذیل اخلاق فضیلت دستهبندی میشود. برخی از متفکران دینی ما نیز مثل ملااحمد نراقی و دیگران در چارچوب آثار دینی کتابهای اخلاقی نوشتهاند. اما در پس این آثار نیز نوعی اخلاق فضیلت مشهود است.
بزرگان اندیشمند جهان از شرق تا غرب و به طور مشخص در فلسفه، زیست اخلاقی را مهمترین روش زندگی آدمیان معرفی کردهاند، به گونهای که رفتارها و فضایل اخلاقی مهمترین مؤلفههای تشکیلدهنده شخصیت یک فرد کنشگر در جامعه است.
با این مقدمات میتوان گفت یک علمورز و دانشگاهی، و حتی پیش از آن یک انسان و شهروند، به محیطی تعلق دارد و در نتیجه از او انتظار میرود که به عنوان یک انسان و شهروند به اصول اخلاقی پایبند باشد. بزرگان اندیشمند جهان از شرق تا غرب و به طور مشخص در فلسفه، زیست اخلاقی را مهمترین روش زندگی آدمیان معرفی کردهاند، به گونهای که رفتارها و فضایل اخلاقی مهمترین مؤلفههای تشکیلدهنده شخصیت یک فرد کنشگر در جامعه است. اگر از متون دینی موجود در سنت اخلاقی خودمان در ایران بگذریم، همان طور که عرض کردم در نگرش فلسفی برای نمونه یکی از مهمترین متفکرانی که به این موضوع پرداخته ارسطو است که آثاری چون اخلاق نیکوماخوسی و سیاست را خلق کرده و بهویژه رابطه دقیق دوسویهای میان دو حوزه اخلاق و سیاست برقرار کرده است. در نگاه دقیقتر برای ارسطو این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، یعنی سیاست نزد او به معنای اخلاق اجتماعی و اخلاق به معنای سیاست فردی است. از این جهت متفکران، زیست اخلاقی و فضایل اخلاقی را مهمترین مولفهها در رفتار فردی و فعالیت اجتماعی دانستهاند و تاکید کردهاند که اگر هر فرد، به عنون موجود مدنیالطبعی که در گروه یا جامعه زندگی میکند، این فضایل را دنبال کند و از رذائل دوری گزیند، به سعادت نائل میشود، سعادت هم به معنای فردی و هم به معنای اجتماعی، و از دیدی دیگر هم به معنای این جهانی و هم به معنای آن جهانی مد نظر است. بنابراین در درجه اول انتظار میرود انسان به عنوان موجودی طبعاً اجتماعی (به تعبیر ارسطو) یا مدنی (به تعبیر فارابی)، رفتاری اخلاقی داشته باشد. اما وقتی به حرفهها و اصناف میرسیم، بویژه حرفههائی که هم علمیاند هم با شمار هر چه بیشتری از انسانها سروکار دارد، تاکید بیشتری بر اخلاق میبینیم، برای نمونه در حوزه پزشکی از دیرباز سوگندنامۀ بقراط را به عنوان یک سند معتبر و مهم در دست داریم که نشان میدهد گروهی از انسانها که به یک حرفه خاصی باور دارند، باید فراسوی قوانین و مقررات جمعی، به صورت شخصی نیز شؤون خاصی را رعایت کنند. این امر بر فرهنگ ما نیز تاثیر گذاشته است، برای مثال زکریای رازی پزشک حاذق و حکیمی است که در زمینه اخلاق پزشکی بحثهای بسیار ارزشمندی دارد. ابن سینا نیز همین طور است و در قانون به طور مشخص به ویژگیهای اخلاقی پزشکی اشاره دارد. یا فتوتنامهها در جامعه ما نمونه های بارز از آثاریاند که به اخلاق حرفهای اصناف مختلف میپردازند، به طوری که از نانوا گرفته تا بنا. پس از این توجه به اخلاق حرفهای که کمابیش در جوامع گوناگون تجلیات خاصی از آن را میتوان دید، امروزه اخلاق حرفهای در چارچوب فلسفۀ اخلاق به رشتۀ جذابی تبدیل شده که بهویژه در مشاغل حساس اهمیت خاصی یافته است. شاید بتوان گفت حرکت اصلی در زمینۀ پزشکی و پژوهشهای زیستشناختی، بهویژه در زمینۀ ژنتیک، ایجاد شد و به دیگر حوزه های علمی و پژوهشی تسری یافت. اینک کمتر حرفۀ مهمی در جوامع پیشرفته وجود دارد که از گونهای منشور و آییننامه یا کدهای اخلاقی برخوردار نباشد. در کشور ما هم در چارچوب اخلاق حرفهای کوششهای زیادی دیده شده است.
…