بهترين زندگی ضرورتاً لذتبخشترين زندگی نيست
پرسشي كه نوزيك طرح ميكند اين است: آيا ماشين را به جاي زندگي واقعي انتخاب ميكنيد؟ او فكر ميكند چنين انتخابي نخواهيد داشت. و اين نشان ميدهد لذت آنقدر هم كه متفكري چون جرمي بنتام، فايدهگراي انگليسي اواخر قرن هجدهم، باور داشت، اهميت ندارد. راهنماي ما درباره مفهوم لذت، تامس هوركا1، استاد فلسفه در دانشگاه ترنتو، است.
نيگل واربرتون: موضوعي كه ميخواهيم درباره آن گفتوگو كنيم لذت است. كاملاً آشكار است كه لذت چيز خوشايندي است؛ چنين نيست؟
تامس هوركا: اميدوارم كه چنين باشد. اگر چيز خوبي نباشد اكثر ما در حال وقت تلف كردن هستيم. اما من ميپذيرم كه نوعي احساس شهودي نيرومند وجود دارد مبني براينكه لذت چيز خوبي است (منظور من از لذت تمام انواع احساس خوب است. هر حسي، هر احساس دروني كه احساس خوبي است و طنيني مثبت دارد). انسانها واژههاي مختلفي را براي انواع متفاوت احساس خوب به كار ميبرند: لذت، خشنودي، شادي، شادكامي. منظور من همه اينها است و فكر ميكنم بله، احساس خوب چيز خوبي است.
وقتي ميگويم لذت خوب است منظورم اين نيست كه تنها “لذت” خوب است. بنابراين بهترين زندگي ضرورتاً لذتبخشترين زندگي نيست.
نيگل واربرتون: اما احساس خوب را به صورتهاي مختلفي تجربه ميكنيم، حتماً همه آنها يك چيز نيستند، چنين نيست؟
تامس هوركا: اين همان موضوعي است كه قصد دارم درباره آن صحبت كنم. فكر ميكنم فايدهگراياني چون جرمي بنتام گمان ميكردند كه لذت تنها يك چيز است. به تعبيري “گويهاي لذت” (pleasure pellets) اما به گمان من انواع متفاوتي از احساس خوب وجود دارد. وقتي ميگويم لذت خوب است منظورم اين نيست كه تنها “لذت” خوب است. بنابراين بهترين زندگي ضرورتاً لذتبخشترين زندگي نيست.
موفقيت يك ارزش انساني است. معرفت يك ارزش انساني است. به لحاظ اخلاقي شخص خوبي بودن يك ارزش انساني است. با اين حال لذت نيز يك ارزش انساني است و گمان نميكنم تصور يك زندگي خوب بدون لذت ممكن باشد. لذت براي زندگي خوب يك عنصر ضروري است. اما همانطور كه گفتيد انواع متفاوتي از لذت وجود دارد.
اولين تمايز بين لذتهايي كه صرف احساساند و درباره چيزي نيستند و لذتهايي كه درباره چيزي هستند (لذت از اينكه)، وجود دارد. بگذاريد فرض كنيم شما در حال خوردن شكلات هستيد، چشمها را بستهايد و بر احساس خود متمركز شدهايد، (نوعي احساس خوشايند فوق العاده از خوردن شكلاتي مالامال از خامه) اما لذت شما درباره چيزي نيست. شما “ازاينكه چيزي”، واقع شده است، لذت نميبريد.اين لذت تنها نوعي احساس است كه (براي ما) خوشايند است.
نيگل واربرتون: بنابراين شما ميگوييد كه اين لذتهاي بسيط حقيقتاً احساسات هستند، احساسات خوشايند.
تامس هوركا: هر يك از آنها احساس پيچيدهاي همراه با وجهي از لذت و خوشايندي خواهد بود. علاوه بر اين عناصر ديگري وجود دارد كه يك احساس لذتبخش را از احساس لذتبخش ديگر متمايز ميكند. بنابراين لذت خوردن شكلاتي كه در بالا به آن اشاره شد تلفيقي است از لذت و مزه شكلات و زياد بودن خامه. لذت برنزه شدن به سبب دراز كشيدن در آفتاب هم وجهي از لذت خواهد داشت و هم شخص ماسههاي داغ را زير بدن خود احساس خواهد كرد. بنابراين هركدام از آنها مجموعههايي كاملاً متفاوت هستند، اما داراي وجهي از لذت ميباشند.
نيگل واربرتون: درباره مورد ديگر چه ميگوييد؟ مورد لذت “از اينكه چيزي”.(pleasure that something)
تامس هوركا: خُب، آن زماني است كه شما “از اينكه”چيزي واقع شده است، لذت ميبريد. شما ميانديشيد كه در جهان اتفاقي رخ داده است (يا خواهد داد) و از اينكه چنين اتفاقي در آينده رخ خواهد داد لذت ميبريد. بنابراين ميتوانيد از اينكه تيم ليورپول پنج دقيقه پيش امتيازي به دست آورده لذت ببريد. ميتوانيد از اينكه فرزندتان بهتازگي راه رفتن را شروع كرده است، لذت ببريد. ميتوانيد از اينكه مستمعين، سخنراني شما را پسنديدهاند و در پايان آن سولات دقيقي مطرح كردهاند، لذت ببريد.
بنابراين شما از اينكه چيزي واقع شدهاست لذت ميبريد. اين بسيار پيچيدهتر از نوعي احساس فيزيكي محض است. چرا كه بدون انديشيدن درباره اينكه ليورپول پنج دقيقه قبل امتيازي به دست آورده نميتوانيد از اينكه ليورپول پنج دقيقه قبل امتيازي به دست آورده لذت ببريد. براي مثال ممكن است فكر كنيم كه حيوانات ميتوانند لذتهاي فيزيكي محض داشته باشند: ميتوانند گوشت بخورند و از خوردن آن لذت ببرند اما نميتوانند از اينكه ليورپول امتياز كسب كرده است لذت ببرند. مگر اينكه واجد اين انديشه باشند كه ليورپول امتياز كسب كرده است و اكثر حيوانات توانايي چنين كاري را ندارند.
نيگل واربرتون: پس ما بايد بين لذتهاي محض، مانند خوردن شكلات و لذتهايي مانند لذت “از اينكه” ليورپول امتياز كسب كرده است، تفاوت بگذاريم. آيا اين تمام انواع مختلف لذت است كه ميشناسيم؟
تامس هوركا: نه. به نظر من تمايز ديگري بين آنچه لذتهاي صريح ميناميم و لذتهاي عامتر (وسعتيافته) وجود دارد. بنابراين بگذاريد من نوع اول را در كنار لذتهای صرف كه از نوع “لذت از اينكه” نيستند قرار دهم. اگر لذتي فيزيكي را تجربه كنيد، مثل خوردن شكلات يا آفتاب گرفتن، اين لذت معمولاً به قسمتي از بدن شما محدود ميشود. شما لذت آفتاب گرفتن را در پشت خود احساس ميكنيد يا لذت خوردن شكلات را در اندامهاي چشايي خود احساس ميكنيد. به همين نحو احساس درد معمولاً به قسمتي از بدن شما محدود ميشود: شما درد را در آرنج راستتان يا در ران چپتان احساس ميكنيد. بنابراين آنها موضعياند و همچنين در ظرف آگاهي به صورت عناصري مجزا هستند.
ممكن است شما در يك زمان احساسهاي متعددي داشته باشيد. ممكن است در آرنج راستتان درد داشته باشيد و درحالي كه شكلات ميخوريد از آفتاب گرفتن لذت ببريد و در ران چپتان احساس سوزش داشته باشيد. همه اينها در يك لحظه اتفاقميافتد. آنها در آگاهي شما عناصري مجزا هستند. لذتهاي بسيط موسعتر لذتهايي از نوع “بودن در حال خوب” هستند. شما در كل احساس خوبي داريد. در كل به وجد آمدهايد. اكنون، لذتهايي وجود دارند كه به قسمتي از بدن شما محدود نشدهاند. شما در آرنج چپتان يا ران راستتان روحيه و حال خوبي را احساس نميكنيد. اين نوع لذت نه محدودهاي فيزيكي دارد و نه در كنار ديگر عناصر صرفاً عنصري مجزا در ظرف آگاهي ميباشد.
اين نوع لذت بر آگاهي سايه افكنده است. اين احساس كل وضعيت رواني شما را فرا ميگيرد. همچنين ميتواند شدت و ضعف داشته باشد. ممكن است حالتان اندكي خوب باشد، يا ممكن است به وجد آمده باشيد كه نوعي حال خوب شدت يافته است. حالها چون سرتاسر آگاهي را فرا ميگيرند با لذتهاي فيزيكي تفاوت دارند. آنها آگاهي را اشباع ميكنند، و زمينهاي براي ديگر وضعيتهاي رواني هستند. مانند لايه نازكي از رنگ آبي در نقاشي كه به سبب آن همه چيز اندكي آبي رنگ است. و البته در مقابل حال بد يا افسردگي قرار دارد جاييكه احساس منفي ظرف آگاهي شما را فرا ميگيرد.
…