ده فیلم برتر با موضوع دوراهههای اخلاقی
در تعریف دوراههٔ اخلاقی میگویند زمانی است که شخص به مشکلی برای تصمیمگیری برمیخورد و باید میان دو امر اخلاقی محتمل یکی را برگزیند و از این دو امر، هیچکدام آشکار و واضح پذیرفتنی یا مرجح نیست. پیچیدگی دوراههٔ اخلاقی ناشی از تعارض میان امور اخلاقی است که در بستر موقعیتهای مختلف پیش میآید. در این موقعیتها پیروی از یک امر اخلاقی منجر به تعدی به امر دیگر میشود.
در دنیای سینما نیز درست مانند زندگی واقعی بسیاری وقتها با دوراهههای اخلاقی رودررو میشویم. گاهیاوقات چیزی پیش روی مخاطب قرار میگیرد که بهنظر میرسد تصمیم «درست» باشد، اما بسیاری زمانها ما نیز درست مانند شخصیتهای فیلم درگیر همان تعارضها میشویم.
این فهرست که ده فیلم برتر با موضوع دوراهههای اخلاقی لیست شده، بعضی از فیلمهایی را مرور میکند که در آن مخاطب با دوراهههای اخلاقی مواجه میشود. گاهیاوقات بهرغم همهٔ ماجراها موافق عملکرد شخصیتها هستیم و تصمیمهایشان را قبول داریم.
در دیگر اوقات با تمام وجود مخالفشان میشویم. بسیاری مواقع هم درست مانند خود شخصیتها و بهاندازهٔ آنها میان این دوراهه ذهنی دوپاره پیدا میکنیم. در این فیلمها دستهای از دوراهههای اخلاقی بهخوبی به نمایش درآمدهاند که در آنها چیزی بیش از تصمیمات فردی دخیل است، یعنی شیوهٔ رفتار جامعه و رفتار فطری بشری نیز درشان نقش دارد.
در این نوشته سعی شدهاست داستان فیلمها لو نرود، اما لطفاً دقت داشته باشید که در بعضی قسمتها اندکی از داستان افشا شدهاست.
۱. چشمی در آسمان 1
کاترین پاول 2 (با بازی هلن میرن 3 )، سرهنگ ارتش بریتانیاست و فرماندهی عملیاتی را برعهده دارد با هدف دستگیری گروهی تروریست در کنیا. سرهنگ پاول دستور میدهد پهپادی موشک شلیک کند تا تروریستها را از میان بردارند، اما دختری نوجوان پا به منطقهٔ اصابت موشک میگذارد و اینگونه است که شرایط عملیات پیچیدهتر میشود.
مسائل مربوط به جنگ مهمترین دغدغههای فیلم چشمی در آسمان هستند و منجر به طرح سؤالهایی مهم میشوند؛ سؤالهایی که موضوعشان وجوه اخلاقی شیوههای نوین جنگی است و بهخصوص به مسئلهٔ استفاده از پهپاد میپردازد. دوراههٔ محوری فیلم چشمی در آسمان پیرامون این موضوع شکل میگیرد که اگر دختری نوجوان وارد محدودهٔ اصابت موشک شود، آیا باید کماکان حملهٔ موشکی را ادامه داد یا خیر. اگر حمله ادامه پیدا کند، آنوقت سه نفر از چهرههای پررنگ و مهم گروه تروریستی را از میان برمیدارد، اما به احتمال قریببهیقین دختر نوجوان را نیز میکشد.
آیا این قربانی به دستاوردش میارزد؟ آیا اگر مجبور نباشید جان دختری بیگناه را بگیرید، حاضر میشوید بگذارید بمیرد؟ آیا احساساتمان در جنگ از کاهش مییابد و از میان میرود؟ تمام این سؤالها و پرسشهایی بیشتر در این فیلم هوشمندانه و پرتنش موضوع بحث قرار میگیرند؛ فیلمی که تصمیمهای فوقالعاده دشواری را پیش چشممان میگذارد. افرادی که مستقیم با جنگ درگیرند، هر روز چنین تصمیمهایی میگیرند. فیلم همچنین به مخاطب نشان میدهد که اگر کسی حین جنگ در میان تبادل آتش طرفین قرار بگیرد، چه نتایجی به بار خواهد آمد.
در طول فیلم دوراههٔ اخلاقی تماموکمال مخاطب را در خود فرو میبرد. وقتی فیلم به قسمت پایانبندی میرسد، بیننده قطعاً حس میکند تحت تأثیر تصمیماتی قرار گرفته که در فیلم اتخاذ شدهاند.
۲. مسافران 4
سفینهای فضایی در راه است تا به کولونیای در دوردست برود که دچار نقص فنی میشود و دو نفر از مسافران نود سال زودتر از زمان موعود از خواب مصنوعی یا همان زیست تعویقی بیدار میشوند. جیم 5 (با بازی کریس پرت 6) و آرورا 7 (با بازی جنیفر لارنس 8) آرامآرام عاشق هم میشوند و در همین میان، باید پرده از راز خرابی سفینه بردارند و امنیتِ پنج هزار مسافر دیگر را که در خوابند، حفظ کنند.
وقتی محفظهٔ خواب جیم دچار نقص میشود و او نود سال زودتر از زیست تعویقیاش برمیخیزد، طولی نمیکشد که هر روز بیشتر از روز قبل احساس تنهایی و اندوه میکند، چرا که بهکلی از ارتباطات انسانی و داشتن همصحبت محروم است. جیم با یکعمر تنهایی روبهرو میشود؛ چیزی که فکرش را نمیتواند تاب بیاورد.
جیم مدتی با وجدان خود درگیر است و بالاخره تصمیم میگیرد یکی دیگر از همسفرانش را از خواب بیدار کند؛ از میان دیگران آرورا را برمیگزیند، چرا که نسبت به او احساساتی پیدا کردهاست. این تصمیم دشوار، بهلحاظ اخلاقی موقعیت بسیار پیچیدهای پدید میآورد. وقتی جیم تصمیم میگیرد در محفظهٔ خواب آرورا را بگشاید، امکانی چشمگشودن در کولونی را از او سلب میکند و مجبورش میسازد که عمر خود را در کشتی بهسر برد.
آیا جیم باید چنین کاری میکرد؟ آیا کارش منصفانه است؟ آیا دلیلی که برای این کار دارد، دلیلی است موجه، یا هیچ توجیهی برایش وجود ندراد؟ مسافران قرار نبوده تبدیل به فیلمی دربارهٔ دوراهههای اخلاقی شود، اما پس از اکران این وجه فیلم همان چیزی بود که بیش از بقیهٔ وجوه در کانون توجه قرار گرفت و راجع به آن بحث شد.
فیلم که بهعنوان اثری عاشقانه با محیطی علمیتخیلی عرضه شده بود، در عوض بدل گشت به اثری که به مسائل اخلاقی و وظایف افراد و مسئولیتپذیری میپردازد. مخاطبان در وهلهٔ نخست تصمیم جیم را تقبیح میکنند، ولی اگر خود شما با یک عمر آزگار تنهایی مواجه شوید، دست به چه کاری میزنید؟ فیلم مسافران این سؤال پیچیده را طرح میکند؛ چه بتوانید پاسخش را بدهید و چه نتوانید، نتیجهٔ احتمالی تصمیم چیزی است که تا مدتها پس از پایان تیتراژ نهایی با مخاطب خواهد ماند.
۳. رفته عزیزم، رفته 9
پاتریک کنزی 10 (با بازی کیسی افلک 11) کارآگاهی خصوصی است که بههمراه دوستدخترش آنجی 12 (با بازی میشل موناهن 13) پروندهٔ مفقودشدن دختری کمسنوسال را قبول میکنند؛ دختری که در محلهشان در شهر بوستون گم شدهاست. هرچه پرونده پیچیدهتر میشود، جزئیات بیشتری مکشوف میگردند؛ جزئیاتی که ممکن است باعث بههمریختن ساکنان آن محل و رابطهٔ این دو نفر شود.
جرموجنایت همواره موضوعی است تکاندهنده، ولی جرموجنایتی که در آن پای بچهای در میان باشد، تکاندهندهتر و احساساتیتر هم میشود. در فیلم رفته عزیزم، رفته مسائل اخلاقی پرشماری مطرح میشوند؛ وجه اخلاقی والدبودن و رسیدگی به کودکان، وجه اخلاقی زندگی شخصی و وجه اخلاقی تعامل ما با دیگران، همه در فیلم مطرحاند، اما دوراههٔ اخلاقی فیلم که بسیار پیچیده و درگیرکننده است، درست در پایان رفته عزیزم، رفته از راه میرسد؛ جایی که پاتریک با وضعیتی غامض رودررو میشود. وضعیتی که در آن، انجامدادن کار «درست» احتمالاً اصلاً و ابداً کار درستی نیست.
این مسئله خود سؤالی جالب مطرح میکند: آیا مسائل اساساً ممکن است فقط سیاه یا سفید باشند. آیا در تمام وجوه زندگی رگههایی از رنگ خاکستری و حد وسط وجود ندارد؟ یا اینکه آیا لحظههایی میرسند که در آنها، مهم نیست احساسات فردی چه هستند و فرد باید مطابق آن چیزی رفتار کند که مقامات و افراد بالادستی از او میخواهند؟ باید از قلبمان پیروی کنیم یا از مغزمان؟ باید در تصمیمات پیرو اکثریت باشیم؟
تصمیمی که پاتریک باید بگیرد، جنبههای بسیار زیادی دارد. این فیلم یکی از آن آثاری است که مخاطبان را به دو دستهٔ کاملاً مجزا تقسیم میکند؛ هر بینندهای یا سفتوسخت جانبِ اینطرف را میگیرد، یا جانب آنطرف را. یا حس خواهید کرد که پاتریک کاملاً محق است و تصمیمش توجیهپذیر است، یا از نظرتان آنقدر اشتباه میکند که قلبتان را میشکند. این فیلم از آن نمونه فیلمهایی است که پس از پایانش، زندگی شخصیتهای آن در ذهنتان اثرش را بر جای خواهد گذاشت؛ هر کاری هم بکنید، نمیتوانید جلوی خود را بگیرید و از خودتان خواهید پرسید که اگر من جای او بودم، چه میکردم؟
۴. دایره 14
پنجاه نفر غریبه در اتاقی تاریک بیدار میشوند. هیچیک نمیداند چطور از آنجا سر درآوردهاست. خیلی زود میفهمند که هر دو دقیقه یک نفرشان کشته میشود یا اگر سعی کنند از اتاق خارج شوند باز یک نفر دیگرشان میمیرد. آنها میفهمند که خودشان میتوانند معین کنند نفر بعدی که میمیرد، چه کسی باشد. در اینجاست که اتحادهایی میانشان شکل میگیرد؛ اتحادهایی بر اساس قضاوتی که از دیگر افرادِ اطرافِ خود در ذهنشان دارند.
این فیلم جالب علمیتخیلی که موضوعی ساده دارد، در نگاه اول جوری جلوه نمیکند که انگار قرار است مملو باشد از دوراهههای اخلاقی و سؤالهایی دربارهٔ اینکه دیگران در نظر ما چطور هستند؛ اما نهایتاً تبدیل میشود به تأملی حیرتانگیز در باب رفتار انسانی و اینکه چطور ما یکدیگر را تنها بر اساس تعدادی مؤلفه قضاوت میکنیم.
این افراد غریبه ناگزیر شدهاند در این شرایط ناگوار کنار هم قرار بگیرند. وقتی میفهمند که میتوانند سرنوشت یکدیگر را تعیین کنند، دست به تصمیمگیری میزنند تا ببینند نفر بعدی که قرار است بمیرد، چه کسی باشد. بهنظر میرسد کار تعیین زندگی و مرگ اشخاص کاری است نشدنی، چیزی است که نمیتوان سنجیدش. با این اوصاف شخصیتهای فیلم چنین تصمیماتی میگیرند و اینگونه است که فیلم دایره تبدیل میشود به نقدی گیرا بر جامعه که به موضوعاتی نظیر نژاد، جنسیت، گرایشهای جنسی و حقوق افراد و حس استحقاق و سزاواری میپردازد.
اگر شما با مرگ خود روبهرو شوید، میتوانید کسی دیگر را برگزینید تا بهجایتان بمیرد؟ بر چه اساس چنین انتخابی میکنید؟ آیا کسانی هستند که بیشتر مستحق حیات باشند؟ به چه دلیل؟ نهایتاً دشوارترین دوراههٔ اخلاقی فیلم دایره هویدا میشود: اگر فقط یک نفر بتواند زنده بماند، آن شخص باید چه کسی باشد؟ مخاطب هم در طول فیلم دائم از خود میپرسد اگر در این شرایط بود، چه کار میکرد؛ همین مسئله است که بیننده را در تمام مدت اثر، که همهاش هم در یک اتاق دربسته میگذرد، کاملاً به خود مشغول میدارد.
۵. فورس ماژور 15
خانوادهای که برای گذراندن تعطیلات به نقطهای از کوهستان آلپ در فرانسه رفتهاند، در بهمن گیر میافتند. مردی در واکنش به خطر بهمن رفتاری خودپسندانه نشان داده میدهد و این رفتار باعث بروز تنش میان او و همسرش میرود و در رابطهٔ مرد با فرزندانش اضطراب و فشار پدید میآورد.
نمیتوانیم قاطعانه بگوییم که اگر با موقعیت زندگی یا مرگ مواجه شویم، چه رفتاری از خود نشان خواهیم داد. بیشترمان خوش داریم فکر کنیم که رفتاری تحسینبرانگیز پیش میگیریم، که از عزیزانمان محافظت میکنیم و به یاری دیگران میرویم، اما اگر هنگام مواجهه با موقعیت زندگی یا مرگ، رفتاری تحسینبرانگیز ازمان سر نزند، آنوقت چه؟ اگر بترسیم و بگریزیم، چه؟ آیا این مسئله از ما آدمی بد میسازد؟ آیا معنیاش این است که به دیگران اهمیت نمیدهیم؟
همین دوراههٔ اخلاقی است که نقش محوری فیلم فورس ماژور را دارد. وقتی توماس 16 جوری نشان میدهد که انگار تنها نگران نجاتدادن جان خود است، نه جان همسر و فرزندانش، همسر او از دستش عصبانی میشود. زن نمیتواند رفتارهای توماس را درک کند. درمقابل دوستان توماس معتقدند او درست همان کاری را کرده که اگر هر کس دیگری بود، میکرد. حتی رفتارش را اینطور توجیه میکنند که توماس میخواسته بگریزد تا قوای جسمیاش را حفظ کند و بعداً بتواند برای کمک به خانوادهاش برگردد.
جدای از اینها چطور میتوانیم رفتار کسی را که در موقعیتی چنین بحرانی گیر افتاده، قضاوت کنیم؟ اصلاً سؤال دیگر که شاید از این هم مهمتر باشد، این است که آیا اساساً باید رفتارش را قضاوت کنیم؟ فورس ماژور به ما این امکان را میدهد تا خیلی آرام و بسیار معمولی، بهدور از ترفندهای دراماتیک و نمایشی، با این دوراههٔ اخلاقی مواجه شویم؛ چرا که واقعهٔ اصلی را بهعنوان موضوع اصلی فیلم نشان نمیدهد و درعوض احساساتی را به نمایش میگذارد که در اثر وقوع آن اتفاق در شخصیتها پدید آمدهاند؛ فیلم نشان میدهد که چطور تصمیمات یک فرد ممکن است بر روی تمام خانواده تأثیر بگذارد.
۶. زندانیان 17
دو دختربچه در ایالت پنیسلوینیا گم میشوند. پلیس هم مظنونی را دستگیر میکند، اما کمی بعد، بدون اینکه اتهامی به او وارد آید، رها میشود. پدر یکی از دو دختر تصمیم میگیرد تا خود به این امور رسیدگی کند و برای همین مظنون را میرباید تا بهاجبار از او اعتراف بگیرد.
قانون چیزی است که همواره رفتارش در قبال امور مطلق و یکسره است. سرقت همیشه اشتباه است، قتل همیشه اشتباه است. شاید مجازات جرم درجات مختلفی داشته باشد، اما خود آن کار همیشه اشتباه است.
از ما که شهروندیم، طلب میشود که به قانون اعتماد کنیم و به روند اجرای قانون نیز اطمینان داشته باشیم، اما اگر قانون نتیجهای را حاصل نیاورد که در تمنایش هستیم، آنوقت چه؟ آیا موقعیتی هست که در آن، مشکلی نداشته باشد قانون را خودمان اجرا کنیم؟ همین مسئله دوراههٔ اخلاقی اصلی فیلم زندانیان است… آیا هدف وسیله را توجیه میکند؟ آیا اگر جرمی جدی و فجیع رخ دهد، باید میزان بدبودن آن جرم روی رفتار کسانی که تحت تأثیرش قرار گرفتهاند، تأثیر بگذارد؟ تا کجا حاضرید پیش بروید تا عزیزی را نجات دهید؟
آنچه دوراههٔ اخلاقی زندانیان را پیچیدهتر میکند، این است که فیلم به جنایتی میپردازد که از نظر بیشتر مردم نفرتانگیز است. همچنین اینکه فیلم به آن رنج عمیقی میپردازد که وقتی اعضای خانواده و عزیزان فرد به بلایی گرفتار میآیند، شخص دچارش میشود. بیشتر مردم میگویند برای اعضای خانوادهشان یا برای محافظت از آنها، کاری نیست که نکنند.
هستهٔ اصلی این دوراههٔ اخلاقی در همین احساس شرافتمندانه نهفتهاست. اگر برای محافظت از عزیزانتان از هیچ کاری روگردان نباشید، آیا معنیاش میشود اینکه از قانون هم بالاتر هستید؟ موقعی که مینشینید پای تماشای زندانیان هر کاری هم که بکنید دائم پیش خود با این دوراههٔاخلاقی درگیر میشوید و از خود میپرسید اگر شما بودید چه میکردید. زندانیان در تمام مدت فیلم وجدان تماشاچی را به بازی میگیرد. پایان فیلم زندانیان وقتی فرا میرسد، با خود نتیجهگیری جمعوجور و محکمی همراه نمیآورد، بلکه پرسشهایی بیشتر برای مخاطب مطرح میکند که بیننده خود باید در ذهنش جوابشان را بدهد و تکلیفش را با آنها مشخص کند.
۷. نجات سرباز رایان 18
پس از اینکه نیروهای متفقین در ساحل نورماندی پیاده میشوند، سروان جان میلر 19 (با بازی تام هنکس 20) رهبری افراد تحتامر خود را در مأموریتی خطرناک پشت خطوط دشمن به عهده میگیرد. هدف مأموریت یافتن سرباز چترباز رایان (با بازی مت دیمن 21) است. سه برادر دیگر او نیز همه به جنگ آمده و کشته شدهاند و تنها او هنوز زندهاست.
وقتی به گروه سربازان تحت امر سروان جان میلر دستور میدهند تا پشت خطوط دشمن بروند و مأموریت نجات سرباز رایان را اجرا کنند، همگی سرخورده و ناراحت میشوند. آخر چرا باید امنیت خود را به خطر بیندازند و به کمک کسی بروند که نمیشناسند؟
آن دوراههٔ اخلاقی که در دل فیلم نجات سرباز رایان است، همین جا شکل آغاز میشود… آیا گروهی از افراد باید جان خود را فقط برای یک نفر به خطر بیندازند؟ آیا جان تکتک افراد آنقدر ارزش دارد که نجات یابد؟ اگر چنین است، به چه بهایی؟ سربازها از این بابت شکوتردیدهایی دارند و وقتی در حین مأموریت تعدادی از همرزمانشان کشته میشوند و نمیتوانند پایان آن را ببینند، شکشان بسیار بیشتر از قبل هم میشود.
نجات سرباز رایان پرسشهای فراوانی مطرح میکند؛ موضوع این سؤالها فقط قضیهٔ اخلاقیبودن جنگ و نبرد نیست و فقط هم به آنهایی نمیپردازد که جان خود را در راه خدمت از دست میدهند؛ بلکه فیلم به این موضوع میپردازد که بهای حیات بهلحاظ اخلاقی چقدر است و برای حفظ حیات تا کجا باید پیش رفت.
نجات سرباز رایان به موقعیت و شرایطی میپردازد که احتمالاً برای بسیاری از ما آشنا نیست، اما با دوراهههای اخلاقی فیلم عمیقاً میتوان ارتباط برقرار کرد. حفظ جان انسان کاری است که همهٔ ما میخواهیم انجام بدهیم، اما آیا حاضریم برای انجام این کار خود و دیگران را به خطر بیندازیم؟ نجات سرباز رایان به ما امکان میدهد تا این سؤالات را از خود بپرسیم. وقتی فیلم به پایان میرسد، مخاطب بیبروبرگرد از خود میپرسد: به زحمت و دردسرش میارزید؟
۸. هرگز ترکم مکن 22
در منطقهای روستایی در انگلستان مدرسهای شبانهروزی وجود دارد و در آن مدرسه سه دوست در محیطی باصفا کنار هم بزرگ میشوند. این سه دوست تامی 23 (با بازی اندرو گارفیلد 24)، کتی 25 (با بازی کری مالیگن 26) و روث 27 (با بازی کایرا نایتلی 28) هستند. وقتی ماهیت اصلی وجودیشان برملا میشود، این سه خود با وحشت، خیانت و حسادت رودررو میگردند.
در نسخهای پادآرمانشهری از دنیای خودمان این سه شخصیت اصلی فیلم هرگز ترکم من پی میبرند که انسانهایی شبیهسازیشدهاند و تنها هدف وجودیشان این است که بدل به اهداکنندهٔ اعضا شوند. یک روز میآید که چندین عمل جراحی رویشان انجام میشود و اعضا را اهدا میکنند و بعد دورهٔ عمر خود را «کامل» میکنند. در ابتدا شخصیتها معنی واقعی وجودیشان را نمیدانند و دوران کودکی معمولی خود را از سر میگذرانند.
وقتی از سرنوشتشان باخبر میشوند، باید بیاموزند که بپذیرند هیچ راه فرار و جایگزینی برایشان وجود ندارد. از زمانی که این کشف پزشکی صورت گرفته و از انسانهای شبیهسازیشده استفاده میشود و اعضای اهدایی آنها به کار میرود، دیگر هیچ نوع سرطانی وجود ندارد و عمر انسانها افزایش یافتهاست. با وجود دستیابی به چنین پیشرفتهای حیرتانگیزی، آیا میتوان بیان کرد که افراد شبیهسازیشده در خدمت خیر بزرگتر هستند؟ اما خود این افراد شبیهسازیشده احساساتی دارند و خاطراتی دارند و درست مثل هر انسان دیگری زندگی میکنند؛ غذا میخورند، میخوابند و عاشق میشوند.
در فیلم لحظهای هست که این سؤال مطرح میشود که آیا انسانهای شبیهسازیشده هم روح دارند یا نه. آیا روح است که ما را بدل به انسان میکند و حقوقی مشخص را بهمان میبخشد؟ بهنظر میرسد اینکه انسانها را «پرورش بدهیم» تا فقط اعضای بدنشان را برداریم، بینهایت بیرحمانه است، اما با وجود بیماری و بهمنظور نجات جان میلیونها نفر، آیا چنین کاری موجه است؟
هرگز ترکم مکن نگاهی دارد به وجوه اخلاقی پیشرفتهای پزشکی و شیوههای درمانی، اما درعینحال به وجوه اخلاقی انسانبودن هم نگاهی میاندازد. فیلم همچنین میپرسد که آیا اصلاً راهی هست تا بتوان ارزش جان یک انسان را با جان انسان دیگر سنجید.
این فیلم بهیادماندنی به مخاطب نمیگوید چطور فکر کند، بلکه حقایق تلخ و ناراحتکننده را همچون حقیقت زندگی پیش روی او میگذارد. احساسی که در نهایت پدید میآید، نتیجهٔ تفکر عمیق به این است که با یکدیگر چطور رفتار میکنیم و اینکه چطور دیگران در شرایطی مملو از درد و رنج زندگی خود را میگذرانند.
۹. عجیبتر از داستان 29
هرولد کریک 30 (با بازی ویل فرل 31) مأمور ادارهٔ مالیات است و زندگی سادهای دارد و درگیر روزمرگی است. یک روز صدایی مرموز میشنود که دارد زندگیاش را روایت میکند. کریک پی میبرد که شخصیت اصلی رمانی است که کسی دارد مینویسد و باید تا دیر نشده و خانم نویسنده راهی برای سربهنیستکردنش نیافته، بهطریقی نویسندهٔ خودخواه را پیدا کند.
در فیلم عجیبتر از داستان به وجه اخلاقی هنر و کارهایی پرداخته شده که بهنام هنر انجام میشوند. هرولد کریک شخصیت اصلی رمانی است که ظرفیت زیادی دارد تا بدل به رمانی فوقالعاده شود، البته اگر کریک در انتهای آن بمیرد. این رمان اثری است زیبا و مهم که بهعنوان بزرگترین اثر نویسندهاش شناخته خواهد شد. همهٔ اینها در صورتی رخ میدهد که هرولد بمیرد. آیا هرولد باید بهخاطر خلق اثری هنری و بزرگ جان بدهد؟
کرن آیفل 32 (با بازی اما تامپسن 33) که نویسندهٔ رمان بهشمار میرود، در فیلم عجیبتر از داستان با همین موضوع درگیر است. هرولد نیز در وضعیتی مشابه بهسر میبرد و برای پذیرش سرنوشت خود در تقلاست.
یکی از مسائلی که عجیبتر از داستان مطرح میکند، این است که اهمیت آثار هنری بهلحاظ اخلاقی چه شرایطی دارد. اما فیلم محدود به این مسئله نیست و مفهومی جالب را نیز طرح میسازد: آیا اگر شخصیت داستانی که مینویسیم، واقعی باشد، باید جور دیگری با آن رفتار کنیم؟ آیا در این صورت ادبیات کماکان وجود میداشت؟
جدای از این مباحث، مسائلی را مطرح میکند راجع به اینکه ما چطور بر دیگران تأثیر میگذاریم. اگر کسی بداند که روی زندگی شخصی دیگر تأثیر منفی میگذارد، اما این تأثیر منفی برای خودش فایدههایی دارد، باید دست از این کار بکشد؟ باید رفتاری متفاوت پیش بگیرد؟
عجیبتر از داستان شبیه به حکایتی تمثیلی است که به زبان امروز پیش میرود. این فیلمی است منحصربهفرد که به دوراههای اخلاقی میپردازد؛ دوراههای که امروزهروز بسیار به زندگی همه مربوط است، آن هم در دورهای که فضای هنر، بدل به فضایی شده که دائماً تغییر میکند.
۱۰. ممنون که سیگار میکشید 34
نیک نیلر 35 (با بازی آرن اکهارت 36) سخنگوی ارشد بزرگترین شرکتهای دخانیاتی دنیاست و زمان خود را صرف لابیگری میکند تا هرچه بیشتر مصرف سیگار را جا بیندازد. او در این راه از تکنیکهای چرخش خبری سنگین استفاده میکند. در این میان او باید جایگاه خود را در چشم پسر نوجوان خود حفظ کند و برای او سرمشق باقی بماند. به نیک وظیفهای میسپارند تا دربرابر کارزاری که مخالف مصرف سیگار است، اقداماتی کند. همین کار است که امور را پیچیدهتر از قبل میکند.
ما اغلب در زندگی شخصی خود با دوراهههای اخلاقی مواجه میشویم، اما اصلیترین دوراههٔ اخلاقی فیلم ممنون که سیگار میکشید حول محور زندگی کاری شخصیت اصلی، یعنی نیک نیلر، شکل میگیرد. حلوفصل دوراهههای اخلاقی که در محیط کار شکل میگیرند، گاه ممکن است دشوارتر از دوراهههای زندگی شخصی باشد، چون این خطر در کمین است که آدم شغل و محل درآمد خود را از دست بدهد. شغل نیک مستلزم این است که او تا اندازهٔ زیادی بهلحاظ اخلاقی انعطافپذیر باشد.
لابیگری و چانهزنی برای شرکتهای سیگارسازی یعنی اینکه نیک باید حقایق را درهم بیامیزد و چیزی از آنها بیرون بکشد که با کار او همخوانی داشته باشد. همین امر ممکن است منجر به رفتاری شود که بهلحاظ اخلاقی حسابش مشخص نیست. نیک کارش را خوب بلد است، احتمالاً زیادی خوب. وقتی پسرش به کار پدر بیش از پیش علاقهمند میشود، نیک باید فکرش را به کار بیندازد تا ببیند بهترین راهی که میتواند شغلش را به پسر خود معرفی کند، کدام است. همین اقدامات است که در ذهن مخاطب سؤالهایی پدید میآورد دربارهٔ اینکه رفتار خود او چگونه است و اینکه شخص چطور رفتار خود را مطابق با نیازهایش تغییر میدهد.
نیک میداند سیگارکشیدن برای مردم مضر است، اما جهت گذران زندگی برای ترویج هرچه بیشتر سیگار لابی میکند. آیا اگر کسی برای گذران زندگی دست به تبلیغ چیزی بزند که میداند مضر است، کار اشتباهی مرتکب شده؟ آیا سیگارکشیدن کاری اشتباه است، یا کاری است اختیاری و همه حق دارند اگر خواستند انجامش بدهند؟ آیا موظفیم از فرزندان خود با دروغگفتن یا گفتن حقایق محافظت کنیم؟
ممنون که سیگار میکشید طرف هیچکدام از این نگرشهای اخلاقی را نمیگیرد، اما به مخاطب این امکان را میدهد تا هر دو سوی مسئلهای را ببینیم که بهلحاظ اخلاقی تکلیفش مشخص و یکسره نیست؛ از این طریق است که به ما اجازه میدهد تا خودمان تکلیفمان را معین کنیم.
پی نوشت
- Eye in the Sky
- Katherine Powell
- Helen Mirren
- Passengers
- Jim
- Chris Pratt
- Aurora
- Jennifer Lawrence
- Gone Baby, Gone
- Patrick Kenzie
- Casey Affleck
- Angie
- Michelle Monaghan
- Circle
- Force Majeure
- Tomas
- Prisoners
- Saving Private Ryan
- John Miller
- Tom Hanks
- Matt Damon
- Never Let Me Go
- Tommy
- Andrew Garfield
- Kathy
- Carey Mulligan
- Ruth
- Keira Knightley
- Stranger than Fiction
- Harold Crick
- Will Ferrell
- Karen Eiffel
- Emma Thompson
- Thank You for Smoking
- Nick Naylor
- Aaron Eckhart