درس اخلاقی بخت اخلاقی
در سال ۱۹۷۶ برنارد ویلیامز عبارت «بخت اخلاقی» را ابداع کرد که به طیفی از پدیدههایی اشاره میکند که در آنها جایگاه اخلاقی ما را، یعنی اینکه چه اندازه خوبیم یا بد، و چه اندازه سزاوار ستایشایم یا نکوهش، عواملی فراتر از ضبط و مهار ما تعیین میکنند. اینکه بنا به سرشتمان خوشمشربایم یا زودرنج، آیا خود را با چالشهای اخلاقی مشخصا صریح یا شاق مواجه میبینیم، یا در انجام کارها به چه میزان به هدف اصلی دست مییابیم، همه متشکل از اموری خارج از ضبط و مهار ما هستند که بر کیفیت اخلاقی زندگیمان اثر میگذارند. بنابراین همۀ آنها نمونههایی از «بخت اخلاقی» محسوب میشوند که مشتملاند بر گروهی از تجربههای اخلاقی که بهلحاظ فلسفی گیجکنندهترین و بغرنجترین تجربههای اخلاقی معمول شمرده میشوند.
پذیرش این پدیده بهصورت غیرنقادانه بدین معناست که بپذیریم انسان بابت چیزی که از عهدهاش خارج است تحسین یا نکوهش شود. این برخلاف التزام بسیار عمیق اکثر ما به این تصور است که ما بهلحاظ اخلاقی فقط باید برای آنچه در حوزۀ اختیاراتمان قرار دارد قضاوت شویم. در عین حال، مردود شمردن احکام و اعمالی که ظاهرا بهصورت گریزناپذیری به این پدیدهها منجر میشوند مستلزم بازبینی ریشهای و شاید بهلحاظ عملی غیرممکن ارزشگذاری اخلاقی معمول است.
در این جستار ابتدا به یک نوع بخت اخلاقی خواهم پرداخت، بخت در «نحوۀ از آب درآمدن کارها». یک نمونه از چنین بختی رانندۀ کامیونی (یا در جستار ویلیامز، رانندۀ ماشین باری) است که بهطور تصادفی کودکی را زیر میگیرد. اجازه دهید بنا را بر این بگذاریم که راننده بهجهت اندکی بیتوجهی گناهکار است – زیرا ترمز خودروی خود را برای آخرین معاینۀ ضروری نبرده – و بیتوجهی او در وقوع تصادف مؤثر بوده است. آنچه سبب میشود این نمونه، نمونهای از بخت اخلاقی باشد آن است که، این رانندۀ کامیون بیشتر از رانندگانی دیگری که با وجود همان اندازه بیتوجهی، در مسیر خود کودکی را زیر نگرفتهاند احساس گناه میکند -بهتعبیری، او بار اخلاقی سنگینی بر دوش خود احساس میکند.
اینکه بنا به سرشتمان خوشمشربایم یا زودرنج، آیا خود را با چالشهای اخلاقی مشخصا صریح یا شاق مواجه میبینیم، یا در انجام کارها به چه میزان به هدف اصلی دست مییابیم، همه متشکل از اموری خارج از ضبط و مهار ما هستند که بر کیفیت اخلاقی زندگیمان اثر میگذارند. بنابراین همۀ آنها نمونههایی از «بخت اخلاقی» محسوب میشوند
در طول این بحث من دربارۀ مثال رانندۀ کامیون و تفسیرهای مختلف از احساس او بهتفصیل بحث خواهم کرد، و گهگاه به یک یا دو مثال دیگر از بخت اخلاقی اشاره میکنم. ولی ابتدا باید توجه کرد که پدیدۀ مذکور پدیدهای فراگیر است. همهروزه انسانها در آزمایشگاهها، ادارههای دولتی، شرکتها، و دانشگاهها چیزهایی را که نباید، امضاء میکنند، یا بهسبب سهولت، تنآسایی یا سخاوت بیجا قوانین را نادیده میانگارند. بهندرت، تق چنین اعمالی که از روی بیتوجهی یا قصور با استدلالهایی مخدوش و معیوب انجام شدهاند، در میآید. آنچه بهلحاظ فلسفی مدِنظر است این است که چگونه باید دربارۀ شخصی که مرتکب این اعمال شده است داوری کرد، و این شخص چگونه باید خود را داوری کند. مشخصا پرسش آن است که آیا باید با کسانی که اعمالشان عامدانه به آسیبی جدی وارد میکند و کسانی که، برحسب اتفاق، همان آسیب را بهبار میآورند یکسان رفتار کرد و هردو را یکسان داوری کرد؟
مسئلۀ بخت اخلاقی
شاهد آن بودهام که در بحثهای راجع به بخت اخلاقی، ظاهرا فقط اشخاص اندکی (که شاید خود ویلیامز جزو آنها باشد) در مقیاسی کموبیش گسترده مفهوم بخت اخلاقی را میپذیرند. یعنی، ظاهرا فقط تعداد اندکی کاملا قاطعانه معتقدند شخصی که اعمالش بهلحاظ اخلاقی تأثیرات بدتری دارد خودش بدتر یا سزاوار نکوهشتر از شخصی است که همان اندازه رفتار خطایش پیامدهای زیانبار کمتری در پی دارد. درعوض، معمولا اکثر انسانها با اخذ این نتیجه که بسیاری از داوریهای زندگی روزمره کاملا ناسازگارند، منکر این تصورند که بهواقع چیزی بهنام بخت اخلاقی وجود دارد.
مطابق با موضع اکثریت، گرچه ممکن است در واقع رانندهای را که بیاحتیاطیاش موجب مرگ شده است، بیش از رانندهای نکوهش کنیم که با همان اندازه بیاحتیاطی مرگی را بهبار نمیآورد، اما هر دوی آنها بهیکسان مستحق نکوهشاند. مطابق با این نگرش تلقی عادلانهتر و معقولتر آن است که ما و خود این عاملها، آنها را به یک اندازه خطاکار و به یک اندازه سزاوار نکوهش تلقی کنیم.
من نگرش اخیر را، که بر طبق آن بیاحتیاطی برابر مستحق نکوهشی برابر است، موضع عقلگرا مینامم. برای نشان دادن تقابل بین دو نگرش، نگرش دیگر را غیرعقلگرا نام میدهم. ولی این برچسبها نباید کسی را از ارزیابی این مواضع بر اساس مزایای آنها باز دارد.
خود من، اگرچه تاحدودی از هر دو موضع ناراضیام، تاحدی با هر دوی آنها همدلی نیز دارم. بهنظر من، در تأمل آغازین، نگرش عقلگرایانه مبنی بر متناسب بودن اندازۀ بیاحتیاطی با اندازهای که فرد سزاوار نکوهش است، قابل توجیهتر است. ولی آرمان عدالت و عقلانیت که ما را وا میدارند دو عاملی را که اعمالشان دارای پیامدهای اخلاقی شدیدا متفاوتی بوده دقیقا در یک موضع اخلاقی در نظر بگیریم، و بهویژه این آرمان که باعث میشود دو عامل خود را در یک موضع تلقی کنند بهنظرم نهفقط غیرواقعگرایانه بلکه یقینا هراسانگیز است.
به نظر من، در موضع عقلگرایانه ایرادی وجود دارد یا شاید باید بگویم چیزی از قلم افتاده است، زیرا همانطور که روشن خواهد شد، بر این باور نیستم که موضع عقلگرایانه، بهمعنای دقیق کلمه، نادرست است. بهبیان دقیقتر، نگرشی ناقص است. در پدیدۀ بخت اخلاقی چیزی بهلحاظ اخلاقی مهم وجود دارد که جلب توجه نمیکند، یا حتی تشخیص داده نمیشود، چیزی که از وجود رگهای از حقیقت در پاسخ غیرواقعگرایانه حکایت میکند. مقصود من در مقالۀ حاضر بهطور واضحتر روشن ساختن آن چیزی است که در موضع عقلگرا قانعکنندهاش نمییابیم و در پی یافتن رگهای پذیرفتنی از حقیقت در پاسخ غیرعقلگرایانهام. بهطور خلاصه، امید دارم که برای پدیدۀ بخت اخلاقی پاسخی اخلاقی بیابم.
…
این مقاله ترجمهای است از:
Wolf, Susan, 2001,The Moral of Moral Luck, Philosophic Exchange,Volume 31 | Issue 1 Article 1