«فضرب الثانی ما یوصف به الانبیا والملوک الافاضل و الرؤسا الابرار و ائمه الهدی و الحق الذین توالوا فی الزمان السالف»
بعد از اینکه آراء موجود در یک دین و عقیده را توضیح دادیم و گفتیم که ما به قضایایی که وظیفهی یک جامعه را تعیین میکنند، آراء یا ملت میگوییم، آراء را به دو قسم تقسیم کردیم:
۱٫ آرایی که نظری هستند.
۲٫ و آرایی که ارادی هستند.
آراء نظری عبارت بودند از قضایایی که باید به مفاد آنها اعتقاد پیدا میکردیم. سابقا آراء نظری را توضیح دادیم. حال میخواهیم آراء ارادی را که قسم دوم هستند، توضیح بدهیم. آراء ارادی عبارتند از اموری که ما با اراده کسبشان میکنیم و آنها را صفات مینامیم. البته لزومی ندارد که اینها را حتما کسب کنیم ولی قابل کسب هستند. گاهی میبینید خداوند بعضی از همین آراء یا اوصاف را به طور ذاتی در وجود شخصی قرار داده؛ مثلا گاهی میبینید خداوند صفت خوش اخلاقی را در وجود یک نفر قرار داده است. ولی این صفت قابل کسب است. حال اگر کسی ذاتاً صفتی را دارد که راحت است اما اگر ندارد، میتواند کسبش کند. پس مراد از آراء ارادی، آرائی هستند که قابلیت دارند با اراده حاصل شوند. ولو اینکه بعضیها بدون اراده این اوصاف را واجد میشوند. حال میخواهیم در مورد این اوصاف بحث کنیم. اوصافی که ممکن است در مدینههای مختلف ظهور پیدا کنند. آرایی که آنها را ملاحظه میکنیم و به آنها اهمیت می دهیم، اوصاف تودهی مردم نیستند، بلکه اوصاف انبیا ، ملوک، ائمه و اوصیا هستند. این اوصاف قابل اکتساب هستند و میتوانند برای ما الگو و اسوه باشند. این اوصاف هستند که ما آنها را جزء آراء یا ملت به حساب میآوریم. ممکن است رعیت هم از این اوصاف برخوردار باشند، منتها اگر برخوردار نیستند باید به آنها بگوییم این اوصاف را کسب کنند.
این اوصاف هم باید وجود داشته باشند و هم باید در تاریخ و داستانها نقل شوند. نقل این اوصاف مهم است؛ مثلا در قرآن اوصاف یک امت یا یک نبی تشریح میشود تا از آن اوصاف تبعیت بشود یا اوصاف یک امت فاسد طرح میشود تا شنوندهها از این اوصاف پرهیز کنند.
پس دومین رایی که در ملت وجود دارد، همین اوصاف حسنه یا اوصاف سیئه است. در باب اوصاف حسنه به مردم میگوییم آنها را کسب کنند و در باب اوصاف سیئه به مردم میگوییم از آنها پرهیز کنند. بنابراین ملت از دو نوع رای ترکیب شده است: یکی رایهایی که مربوط به اعتقاد هستند و دیگری رایهایی که مربوط به عمل هستند. ما از رایهایی که مربوط به عمل هستند، به اوصاف تعبیر میکنیم. گفتیم که این اوصاف اگر خوب باشند، قابل کسب هستند و اگر بد باشند، لازم الترک. این که به خوب و بد اشاره میکنم به این خاطر است که مدینههایی که ما در موردشان بحث میکنیم خوب و بد دارند. اوصاف رؤسای مدینه فاضله خوب و اوصاف رؤسای مدینه جاهله یا ضاله بد است. اگر ملتی بخواهد ملت فاضله باشد، باید خوب و بد را تعیین کند تا از خوبیها تقلید و از بدیها پرهیز کند. این بحثی است که میخواهیم مطرح کنیم. منتها دیگر به تک تک اوصاف اشاره نمیکنیم. این به عهدهی علم اخلاق است.
مصنف میفرماید: این اوصاف هم باید وجود داشته باشند و هم باید در تاریخ و داستانها نقل شوند. نقل این اوصاف مهم است؛ مثلا در قرآن اوصاف یک امت یا یک نبی تشریح میشود تا از آن اوصاف تبعیت بشود یا اوصاف یک امت فاسد طرح میشود تا شنوندهها از این اوصاف پرهیز کنند. این هم یکی از چیزهایی است که باید عملی شود. باید اوصاف گذشتهها به صورت داستان برای موجودین فی الحال تبیین شود تا این موجودین بتوانند از این اوصاف بهرهمند بشوند یا پرهیز کنند. با این همه صرفا نقل داستان این اوصاف کافی نیست، بلکه باید به کسانی که در زمان حاضر زندگی میکنند، تفهیم شود که کسانی که با این اوصاف بودند، مآل زندگیشان به کجا رسید. اگر عاقبتشان خیر بود، باید عاقبتشان بیان شود و اگر عاقبتشان شر بود نیز، باید عاقبتشان بیان شود. پس سه چیز مطرح شد:
۱٫ باید اوصاف خوب یا بد ذکر شوند.
۲٫ باید داستان امتهای گذشته که دارای اوصاف خوب یا بد بودند، گفته شود تا این داستانها بتوانند برای موجودین در حال آموزنده باشند. ضمنا وقتی داستانی را تعریف میکنیم، باید مشترکات آن را نیز بگوییم؛ مثلا بگوییم انبیا در چه چیزهایی مشترک بودند. همچنین باید مختصاتشان را هم بگوییم؛ مثلا بگوییم حضرت یعقوب یا موسی چه مختصاتی داشتند.
۳٫ باید عاقبت این اوصاف نیز معین شود. باید معین شود کسانی که صاحب این اوصاف بودند، در آخر به کجا رسیدند. اینها باید گفته شوند تا عبرتی برای موجودین در حال باشند.
این سه مطلب باید در هر مدینهای – چه فاضله، چه جاهله و چه ضاله – گفته شود. سپس مصنف دربارهی حال نیز بحثی را مطرح میکند.
«فضرب الثانی ما یوصف به الانبیا والملوک الافاضل و الرؤسا الابرار و ائمه الهدی و الحق الذین توالوا فی الزمان السالف»
ترجمهی عبارت چنین است: آراء ارادی (یعنی آرایی که با اراده حاصل میشوند) چیزهایی هستند که انبیاء و .. . به وسیلهی آن وصف میشوند. (مصنف ابتدا دربارهی مدینهی فاضله بحث میکند، لذا ابتدا انبیا، اولیا و ائمهی حق را مطرح میکند.) این اوصاف مربوط به روسای فعلی نیستند، بلکه مربوط به روسای پیشین هستند که در زمان گذشته پی در پی آمدند.
…