کتاب المله، صفحه ۲۹۶، سطر هفدهم
«و اما اذا مضی واحد من هولاء الائمه الابرار الذین هم الملوک فی الحقیقه و لم یخلفه من هو مثله فی جمیع الاحوال احتیج فی کل ما یعمل فی المدن التی تحت رئاسته من تقدم الی ان یحتذی فی التقدیر حذو من تقدم و لایخالف و لا یغیر بل یبقی کل ما قدره المتقدم علی حاله»
فارابی سابقا وظیفهی رئیس اول را تعیین کرد. سپس در بند پیشین حکم کسی را که جانشین و مماثل رئیس اول است، نیز بیان کرد. حالا میخواهد حکم سومین رئیس را تعیین کند. سومین رئیس کسی است که رئیس اول نبوده و جانشین خاص رئیس اول هم نیست؛ بلکه جانشین عام است. جانشن عام کسی است که دارای شرایطی است که الان میخواهیم ذکرش کنیم. مصنف سابقا فرمود که جانشینِ رئیس اول باید در تمام احوال مثل رئیس اول باشد و استثنائی را هم ذکر نکرد.
پس با این اوصاف به نظر میرسد که شخص دوم که بعد از رئیس اول میآید، تقریبا و تحقیقا اختیارات رئیس اول را دارد. چه به او مثل نبی بعدی وحی شود و چه به او مثل اوصیاء وحی نشود.
پرسشی که در اینجا پیش میآید این است که آیا جانشین رئیس اول در تلقی وحی نیز مثل او است؟ در پاسخ این سوال شاید نتوانیم بگوییم جانشین حتما باید وحی را دریافت کند؛ چون ممکن است جانشین رئیس اول نبی باشد و به او وحی شود و ممکن هم است وصی باشد و به او وحی نشود. با این همه جانشین باید در حدی باشد که گویا به او وحی میشود؛ به صورتی که اگر رئیس اول چیزی را نگفت، این جانشین بتواند آن را ضمیمه و اضافه کند. همچنین اگر چیزی به تغییر احتیاج داشت، خلیفه باید بتواند آن را تغییر بدهد. در مقابل، فقها حق تغییر شریعت را ندارند. همچنین اگر چیزی بیان نشده باشد، فقها حق ندارند آن را بیان کنند. البته میتوانند از قواعد کلیای که رئیس اول ذکر کرده است، مطالبی را استخراج کنند اما خودشان مستقیما حق جعل یا تغییر چیزی را ندارند. پس با این اوصاف به نظر میرسد که شخص دوم که بعد از رئیس اول میآید، تقریبا و تحقیقا اختیارات رئیس اول را دارد. چه به او مثل نبی بعدی وحی شود و چه به او مثل اوصیاء وحی نشود. به اوصیای یک نبی وحی نمیشود ولی نبی علمش را به اوصیایش افاضه میکند؛ مثلا آمده است که حضرت رسول (ص) به هنگام وفاتشان حرفهایی را به حضرت علی زدند و ایشان فرمودند: برای من درهایی باز شد و پیامبر علومی به من داد که از هر علمی هزار علم منفتح شد و هر چه در شریعت و غیر شریعت لازم بود، به من افاضه شد. بنابراین اگرچه به وصی وحی نمیشود ولی چنان از علوم رئیس اول آگاه است که میتوان گفت کانه به او وحی میشود. به همین جهت هم دست وصی باز است و میتواند چیزهایی را اضافه کند یا تغییر بدهد. تا به این جا مباحث مربوط به رئیس اول و خلیفه و مماثلش را بیان کردیم. در این جلسه میخواهیم فرضی را بیان کنیم که در آن رئیس اول وفات کرده است و خلیفهی او نیز از دنیا رفته است یا در غیبت است و میخواهیم بدانیم چه کسی رئیس است و این رئیس باید چه کند. مصنف میفرماید در چنین شرایطی ما به شخصی احتیاج پیدا میکنیم که به طور کامل پیرو رئیس اول یا خلیفهی او باشد و خلاف آنها کاری نکند و چیزی را هم تغییر ندهد؛ بلکه حکم و شریعت را به همان وضعیتی که بوده ابقا کند.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر اتفاقی افتاد و حکمش تصریح نشده بود، این فقیه باید چه کار کند؟ فارابی میفرماید: فقیه باید حکم این اتفاق جدید را از قواعدی که رئیس اول یا خلیفهی او بیان کرده است، استخراج کند و این حق را ندارد که که نظر بدهد و به رای خودش عمل کند. فقیه برخلاف وصی تابع مماثل نیست، چون نمیتواند مثل او تصرف کند. در چنین حالتی این شخص به صناعت فقه احتیاج پیدا میکند. صناعت فقه عبارت است از صناعتی که انسان به توسط آن بر استخراج و استنباط قدرت پیدا میکند.
ترجمهی عبارت: اگر یکی از ائمهی ابرار که خلفای رئیس اول و ملوک حقیقی بودند، وفات یا غیبت کند و کسی که در تمام احوال مثل رئیس اول است، جانشین او نشود، در اعمالی که در شهرهای تحت ریاست رئیس اول و تابع مماثل انجام میشد، به شخصی که در اندازهگیری و تعیین اعمال مثل رئیس اول و تابع مماثل قدم بردارد، نیاز پیدا میشود. شخصی که بر خلاف گذشته عمل نکرده و چیزی را تغییر ندهد؛ بلکه تمام آن چه را که شخص قبل معین کرده بود، به حال خود ابقا کند.
«و ینظر الی کل ما یحتاج الی تقدیر مما لم یصرح به من تقدم فیستنبط و یستخرج عن الاشیاء التی صرح الاول بتقدیرها فیضطر حینئذ الی صناعه الفقه»
فقیه دربارهی هر عملی که به تقدیر نیاز دارد و گذشتگان به آنها تصریح نکردهاند، فکر میکند و آنگاه از اشیائی که رئیس اول به تقدیر آنها تصریح کرده است، حکم فعل را استخراج میکند. در چنین شرایطی این شخص به صناعت فقه احتیاج پیدا میکند.
…