فلسفه اعطاکننده براهين ملت فاضله است
کتاب المله، صفحه ۲۹۴، سطر بیستم
«فالمله الفاضله شبیهه بالفلسفه و کما ان الفلسفه منها نظریه و منها عملیه، فالنظریه الفکریه هی التی اذا عملها الانسان لم یمکنه ان یعمله و العملیه هی التی اذا علمها الانسان امکنه ان یعملها کذلک المله»
سابقا بیان کردیم که در ملت دو جزء وجود دارد: جزء نظری و جزء عملی. در فلسفه نیز دو جزء وجود دارد: جزء نظری و جزء عملی. از این جهت است که میگوییم ملت فاضله شبیه به فلسفه است. جزء نظری در فلسفه عبارت است از اموری که ممکن نیست مورد عمل واقع شوند. در مقابل جزء عملی عبارت است از اموری که ممکن است مورد عمل واقع شوند. مصنف میفرماید جزء عملی در ملت، تحت جزء عملی فلسفه است اما جزء نظری آن این طور نیست. چون ما در ملت اجزاء نظری را بدون برهان میپذیریم و برهان آن را در فلسفه اقامه میکنیم . به این ترتیب هر دو جزء ملت به هر دو جزء فلسفه مرتبط است.
فارابی در دنبالهی این بحث میفرماید: ما در جزء عملی ملت، قوانین کلی را مشروط میکنیم و از این طریق آن را معین و مقدر میکنیم. البته بیان نمیکنیم که فلان شرط به چه سبب اعتبار شده است و آن را در فلسفه بیان میکنیم. بنابراین برهان جزء عملی نیز به این صورت در فلسفه مطرح میشود. سابقا گفتیم که برهانِ جزءِ نظریِ ملت، مستقیما در فلسفه بیان میشود. حالا میگوییم جزء عملی ملت – که تحت جزء عملی فلسفه است – به شرایطی احتیاج دارد که اسباب و علل آنها نیز در فلسفه بیان میشود. بنابراین هر دو جزء ملت برهانشان را از فلسفه میگیرند.
جزء نظری در فلسفه عبارت است از اموری که ممکن نیست مورد عمل واقع شوند. در مقابل جزء عملی عبارت است از اموری که ممکن است مورد عمل واقع شوند.
ترجمهی عبارت: ملت فاضله شبیه به فلسفه است؛ یعنی همچنان که بخشی از فلسفه نظری و بخشی دیگر آن عملی است، ملت نیز چنین است. در بخش نظری فلسفه آراء و عقایدی مطرح هستند که کاری به عمل ندارند؛ مثلا این که خداوند یکی است امری اعتقادی است و نمیتوان به آن عمل کرد. بله، در اعمالمان باید این عقیده را داشته باشیم اما خود این عقیده مورد عمل واقع نمیشود. در مقابل اموری که در حکمت عملی مطرح هستند، مورد عمل واقع میشوند؛ مثل العدل حسن. البته این به این معنا نیست که این امور حتما مورد عمل واقع میشوند؛ بلکه معنایش این است که ممکن است مورد عمل واقع شوند. قید «الفکریه» توضیح «النظریه» است و برای این آورده شده تا مفهوم «النظریه» معلوم شود.
پرسش: آیا به عملیه نیز میتوان فکریه گفت؟
پاسخ: بله، در عملیه نیز نظر به نحوی دخالت دارد. در واقع عملیه امری نظری است که مورد عمل واقع میشود. به همین جهت در عملیه نیز میتوانیم قید فکریه را بیاوریم.
ادامهی ترجمه: امور نظری اموری هستند که نمیتوانند مورد عمل قرار بگیرند و صرفا میتوان به آنها عالم شد. به عبارت دیگر امور نظری میتوانند به عنوان عقیده مورد پذیرش قرار بگیرند اما امور عملی در فلسفه اموری هستند که وقتی به آنها عالم میشویم، میتوانیم به آنها عمل کنیم.
«و العملیه فی المله هی التی کلیاتها فی الفلسفه العملیه»
بخش عملی ملت تحت بخش عملی فلسفه است. به عبارت دیگر کلیات در فلسفه آورده میشوند و در ملت این کلیات همراه شرایط بیان میشوند. همراه شدن کلیات با شرایط، سبب میشود تا کلیات تخصیص زده شوند. وقتی کلیات از عمومیت خارج میشوند، تبدیل به بخش عملی ملت میشوند. پس بخش عملی فلسفه متکفل بیان کلیات است و بخش عملی ملت مشتمل بر کلیات و شرایط آنها است. به همین جهت است که میگوییم بخش عملی ملت تحت بخش عملی فلسفه است؛ چون این بخش از ملت، اخص از بخش عملی فلسفه و مصداق و صنف آن است. هر مقیدی تحت مطلق است و هر خاصی تحت عام.
«و ذلک ان التی فی المله من العملیه هی تلک الکلیات مقدره بشرائط قیدت بها. فالمقید بشرائط هو اخص مما اطلق بلاشرائط؛ مثل قولنا «الانسان الکاتب» هو اخص من قولنا «الانسان». فادن الشرائع الفاضله کلها تحت الکلیات فی الفلسفه العملیه»
بیان این که کلیات عملی ملت، تحت فلسفه است این است که بخش عملی ملت همان کلیات موجود در فلسفه هستند که به وسیلهی شرائطی مقید شدهاند. پس کلیاتی که به وسیلهی شرایط مقید شدهاند، اخص از کلیات مطلقی هستند که شرائط ندارند. مصنف در ادامه مثالی میزند. این مثال مربوط به بخش عملیهی فلسفه و ملت نیست، بلکه صرفا مثالی برای عام و خاص است تا بگوید خاص در همه جا تحت عام است. مثال این است: انسان کاتب اخص از انسان است، چون انسان کاتب شرط و قید دارد. بنابراین با توجه به مطالب پیشگفته شرایع فاضله نیز تحت کلیات موجود در فلسفه عملیه هستند.
…