«و ان الآراء التی فی المله الفاضله منها آراء فی اشیاء النظریه و آراء فی اشیاء ارادیه»
سابقا «ملت» را به «آراء» تعریف کردیم و گفتیم «ملت» بر دین هم اطلاق میشود. به مجموعهی آراء و عقایدی که در دین وجود دارد، ملت میگویند. بعد توضیح دادیم که این آراء باید به وسیلهی کسی به مردم ابلاغ شده و سپس در میان آنها اجرا شود. کسی که این آراء را اجرا میکند، رئیس اول نامیده میشود. سپس گفتیم زیر دستهای او نیز رئیس هستند، منتها آنها از جانب او نصب شده و ریاست محدودتری دارند. در ادامه گفتیم رئیس اول به چهار دسته تقسیم میشود: یک رئیس به مدینهی فاضله مربوط بود، دومی به مدینهی جاهله، سومی به مدینهی ضاله و چهارمی به مدینهی مموهه. اینها توضیح داده شدند. اکنون میخواهیم آرائی را که در بین جامعهای اجرا میشوند، توضیح دهیم. آراء به دو قسم تقسیم میشوند:
۱٫ بعضی آراء نظری هستند.
۲٫ بعضی آراء ارادی هستند.
این همان تقسیمی است که درجاهای دیگر از آن به «آراء نظری» و «آراء عملی» تعبیر میکنیم. اگر آراء نظری تدوین شوند، حکمت نظری را تشکیل میدهند و اگر آراء ارادی تنظیم شوند، حکمت عملی را تشکیل میدهند. در اینجا فقط میخواهیم به آراء نظری و عملی اشارهای داشته باشیم. مصنف تمام فلسفهی نظری را به صورتی خلاصه در اینجا ذکر کرده و بعد به آراء ارادی یا عملی پرداخته است.
«و ان الآراء التی فی المله الفاضله منها آراء فی اشیاء النظریه و آراء فی اشیاء ارادیه»
آرائی که در یک مدینهی فاضله مطرح است، به دو قسم تقسیم میشوند: برخی از این آراء، در اشیاء نظری – یعنی اشیائی که به اعتقاد مربوط است – بوده و برخی دیگر در اشیاء ارادی – یعنی اشیائی که به عمل ما مربوط است – هستند. همان طور که توجه کردید بنده «نظری» و «ارادی» را قید برای «اشیاء» گرفتم ولی ممکن است آن را قید برای «آراء» نیز بگیریم.
مراد از روحانیون ملائکه است که در فلسفه به آنها مجردات عقلیه گفته میشود. (چه ثبوتی و چه سلبی) تنها صفت نقصی که برای این موجودات ثابت است، صفت امکان یا ترکیب از ماهیت و وجود است.
«فالنظریه ما یوصف الله تعالی به ثم ما یوصف به الروحانیون»
از مثالهایی که مصنف میزند، پیداست که مراد او اشیاء نظری است. آراء نظریه عبارتند از : ۱٫ اوصافی که خداوند به آنها متصف میشود. (چه ثبوتی و چه سلبی، چه ذاتی و چه فعلی) ۲٫ اوصافی که روحانیون به آن متصف میشوند. مراد از روحانیون ملائکه است که در فلسفه به آنها مجردات عقلیه گفته میشود. (چه ثبوتی و چه سلبی) تنها صفت نقصی که برای این موجودات ثابت است، صفت امکان یا ترکیب از ماهیت و وجود است. وقتی امکان بیاید، ماهیت نیز به همراه آن میآید. مصنف دربارهی خداوند تعبیر به مرتبه نکرد، چون بنابر نظر تشریع خداوند دارای مرتبه نیست، بلکه موجودات امکانی دارای مرتبه هستند. با این حال مصنف دربارهی روحانیون تعبیر مراتب را به کار میبرد و مراتب آنها را به دو قسم تقسیم میکند:
۱٫ مرتبهی نفسی
۲٫ مرتبهی نسبی
در مرتبهی نفسی بدون این که این موجودات را با سایرین مقایسه کنیم، به خود این موجودات نگاه میکنیم تا ببینیم در چه مرتبهای از وجود هستند؛ مثلا گفته میشود وجود روحانیون عقلی و وجود است. اما در مرتبهی نفسی این موجودات را با سایرین مقایسه میکنیم؛ مثلا میگوییم فلان موجود صادر اول است. صادر اول مرتبهای نسبی برای روحانیون است؛ یعنی وقتی این موجودات را با موجودات دیگر مقایسه میکنیم، به آنها صادر اول میگوییم. فارابی این مقایسه را انجام نداده و ایشان را با خدا مقایسه میکند؛ یعنی منزلتشان را بر حسب قرب و بعدی که نسبت به خدا دارند، میسنجد: یکی عقل اول میشود که قربش به خدا از همه بیشتر است، دیگری عقل ثانی، دیگری عقل ثالث و … تا عقل عاشر. فارابی مشائی است و به ده عقل طولی – و نه عرضی- معتقد است. در مقابل اشراقیون به عقول عرضی و طولی بی نهایتی قائل هستند. پس گفتیم که مصنف منزلت این موجودات را نسبت به سایر اشیاء نمیسنجد. در منزلت موجودات نسبت به خدا، قرب و بعدشان مطرح میشود. این موجودات هر چه قدر به خدا نزدیکتر باشند، رتبهشان بالاتر است.
«و مراتبهم فی انفسهم و منازلهم من الله تعالی»
این عبارت عطف بر «ما یوصف به الروحانیون» است؛ یعنی سومین مبحث نظری مراتب روحانیون است که باید به فکر به دست بیاید و ما به آن معتقد شویم. در اینجا به عمل احتیاجی نیست و از ما فقط اعتقاد میخواهند.
سومین چیزی که دربارهی روحانیون باید به آن معتقد باشیم، این است:
«و ما فعل کل واحد منهم»
فعل اینها باید مورد توجه ما باشد؛ مثلا گفته میشود فعل جبرئیل این است که معلم عقلی بشر باشد یا فعل عزرائیل این است که موجودات را از قوه به فعل اخراج میکند یا ماموریت اسرافیل مربوط به حیات است یا ماموریت اسرافیل مربوط به رزق است.
…