کتاب اول، chapter 3
$ ۱ Our discussion will be adequate if we make things perspicuous enough to accord with the subject matter; for we would not seek the same degree of exactness in all sorts of arguments alike, any more than in the products of different craft.
ارسطو در اینجا مطلب مهمی را از نظر روششناختی مطرح میکند. وی میگوید اینکه چه مقدار کافی است درباره موضوعی بحث شود، به آن موضوع بستگی دارد. در موضوعات مختلف این مسئله فرق میکند و نمیتوان انتظار داشت در همهٔ موضوعات بهیکسان بحث شود. در برخی موضوعات دقت بیشتری لازم است، و در موضوعات دیگر، دقت کمتر. موضوعات متفاوتاند؛ مثلاً موضوع اخلاق با موضوع ریاضی متفاوت است. دقت و ظرافتی که در موضوعات ریاضی لازم است شاید در اخلاق لازم نباشد. البته نباید در اینجا اشتباه کنیم.
قبلاً هم گفتم که اخلاق دو جنبه دارد؛ یک جنبه آن بحثهای نظری عمیق است. از این جنبه شاید شبیه ریاضی باشد. افلاطون و ارسطو هر کدام اخلاق را از یک جنبه مد نظر قرار دادند. افلاطون بیشتر آن جنبهٔ اخلاق را که برهانی و ریاضی است مد نظر دارد و اخلاق را با ریاضی مقایسه میکند ولی ارسطو اخلاق را با پزشکی مقایسه میکند. زیرا بیشتر آن جنبه بالینی و تجربی را مد نظر دارد. خود پزشکی هم دو جنبه دارد. یک جنبه آن دانش و اپیستمه است و مثلاً زیستشناسی میخوانند و دقت فراوانی در آن به خرج میدهند، اما جنبه دیگر آن که بالینی و مربوط به مریض و انواع بیماریها است، بیشتر تجربی است و دقت کمتری میطلبد و نمیشود اساساً چندان دقت به خرج داد. چون دقت بیش از حد و صرف وقت زیاد چهبسا فرصت مداوا را از شخص بگیرد. صرف نظر از فرصت، طبع موضوع هم چنان است که اساساً در محاسبات دقیق قرار نمیگیرد.
بحث ما درباره هر موضوعی کافی خواهد بود اگر هر چیزی را به حد کافی و بسته به آن موضوع و حد کفایت آن با وضوح و روشنی مطرح کنیم. چون ما به دنبال دقت یکسان در همهٔ انواع مباحث نیستیم. دقتها در علوم و استدلالهای مختلف با هم فرق میکند، کمااینکه دقتها در فنون هم با هم فرق میکند . مثلاً فن ارابهسازی و فن ساعتسازی وجود دارند، ولی دقتی که برای هر حرفه لازم است متفاوت است. بعد توضیح میدهد که اخلاق دانشی است مانند پزشکی.
$ ۲ Now, fine and just things, which political science examines, differ and vary so much as to seem to rest on convention only, not on nature.
دانش سیاست خوبی و عدالت را بررسی میکند. ممکن است بپرسند عدالت هم گونهای از خیر است؛ پس چرا خوبی و عدالت را از هم تفکیک میکند؟ این تفکیک هم به دلیل اهمیت سیاست است، و هم اینکه سیاست پیچیدگیهای دیگری دارد. به یک معنا عدالت موضوع اخلاق است نه حکم اخلاقی، ولی fine ها حکم اخلاقی هستند. معمولاً میگویند اخلاق با احکام، یعنی آنچه محمول قرار میگیرد، سر و کار دارد، نه آنچه موضوع قرار میگیرد. دانش اخلاق درباره خود موضوعات اخلاقی بحث نمیکند و آن را به دانشهای دیگری واگذار میکند. مثلاً اینکه دزدی چیست چندان در کتابهای اخلاق دیده نمیشود و اغلب به دانشهای دیگر یا عرف واگذار میشود. گاهی تعاریف این موضوعات در کتابهای فقهی بهتفصیل مطرح میشود. مثلاً جلد اول مصباح الفقاهه مرحوم خویی حاوی بهترین تعاریف از موضوعات اخلاقی است. کتابهای فلسفه اخلاق بیشتر راجع به چیزهایی بحث میکند که در ناحیه محمول قرار میگیرند؛ مثل باید، نباید، خوبی، بدی و غیره.
اما عدالت به یک معنا موضوع است و حکم نیست، ولی استثنائاً در فلسفه اخلاق هم از عدالت بحث میشود. این استثنا را قائلاند. زیرا عدالت با موضوعات دیگر فرق دارد و پیچیدهتر از موضوعات دیگر است. بنابراین، قاعده کلی به این شکل است که اولاً و بالذات آن چیزی که اخلاق درباره آن بحث میکند مفاهیمی است که در ناحیهٔ حکم و محمول قضیه قرار میگیرند و مفاهیم محدودی هم هستند که ذیل fine قرار میگیرند. البته fine در ارسطو پیچیده است. چون ممکن است بگویید بخشی از این مفاهیم که در فلسفه اخلاق بحث میشود، بایدها هستند و بایدها fine نیستند، بلکه obligation هستند. ولی همانطور که میدانید در اخلاق فضیلت از باید و نباید چندان بحث نمیکنند و بیشتر در اخلاق وظیفهگرایانه بحث میشود.
بنابراین، وقتی ارسطو میگوید موضوع علم سیاستfine و عدالت است، درباره باید و نباید بحث نمیکند. چون بایدها و نبایدها حالت اشتقاقی دارند و از دل خوب و بدها در میآیند، و بایدها خودشان اصالتی ندارند. پس در اینجا چنین نیست که ارسطو بخواهد بگوید عدالت موضوع است و در نتیجه راجع به آن سخن نگوید، بلکه اتفاقاً میخواهد تأکید کند که عدالت حلقهٔ اصلی بحث سیاست است.
…