اولین جلسۀ درس فقه اخلاق؛ «تعریف فقه الاخلاق»
استاد امیر غنوی در ابتدای جلسه به تعریف فقه الأخلاق پرداختند و از سابقۀ بحثهای اخلاقی در فقه سخن گفتند؛
فقه الأخلاق عنوان دانشی است که هنوز در اصل وجود یا عدمش و اینکه چنین عنوانی مناسب با چنین علمی -به فرض وجود- هست یا نه اختلاف است. آیا این علم دروغی است بزرگ یا حقیقتی است جدید؟ برخی کلمه «فقه» را به معنای اصطلاحی آن میدانند، اما این معنایی نیست که در چنین عنوانی مورد نظر باشد. این دسته اشکال میکنند که این بر هم زدن اصطلاحات موجب اختلال در تفاهم خواهد شد و لذا کار صحیحی نیست.
برخی با تألیف کتاب فقه تربیتی، احکام برخی از افعال تربیتی را از نظر فقهی مورد بررسی قرار دادهاند. این تلاش نیز به نظر ما یک علم جدید نیست بلکه این تلاش منعطف به مسائل تازه و جامانده در علمی قدیمی است. برخی نیز در رابطه با موضوعات اخلاقی مانند وسواس در رسالۀ عملیه مطالبی طرح و حکم شرعی آن را بیان کردهاند. ما منکر فوائد این تلاشها نیستیم ولی بحث ما از جنس دیگری است. بنابراین باید عنوان فقه اخلاق را توضیح دهیم.
تعریف فقه الاخلاق
لفظ «فقه» در تاریخ علم معنای دیگری دارد و این لفظ با فقه احکام انس و ارتباط دارد. معنای اصطلاحی «فقه» چنین است: «الفقه لغة هم العلم و اصطلاحاً هو العلم بالاحکام الشرعیة الفرعیة عن ادلتها التفصیلیة» (سیوری) و «العلم بالاحکام الشرعیة العملیة المکتسب من ادلتها التفصیلیة» (صاحب معالم). این یک معنای جدید است و در منابع دینی -قرآن و روایات- فقه به این معنای مصطلح نیامده است و این معنا اصطلاح فقهاست.
معنای «فقه» در منابع دینی بسی وسیعتر و عمیقتر از معنای اصطلاحی آن است. البته ما همیشه به فقیه نگاهی به معنای عالم به احکام داریم ولی دین اعم از احکام است و باید همه را مورد نظر داشته باشیم.
معنایی که در عنوان «فقه اخلاق» در نظر داریم گرچه با این معنای اصطلاحی هماهنگ نیست ولی در منابع دینی ما ریشه و استعمال فراوانی دارد. در منابع دینی لفظ «فقه» معنایی عام دارد و اختصاصی به علم به احکام ندارد، بلکه در این منابع، «فقیه» را به اندیشمند دینی یا کسی که عمیقاً دین را میفهمد معنا کردهاند و نه کسی که مستنبط احکام است. ویژگیهای فقیه در این منابع، فقط ویژگیهای علمی نیست بلکه ناظر به رفتار، عواطف و منش خاصی است و در روایات از آزادی و بصیرت او خبر داده شده است.
در اینجا چند نمونه از روایات را مطرح میکنیم تا روشن شود که در روایات از لفظ «فقه» معنایی عامتر از معنای مصطلح برداشت میشود:
۱. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): أَلا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقِيهِ حَقِّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ فِي مَعَاصِي اللَّهِ وَ لَمْ يَتْرُكِ الْقُرْآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ….». در این حدیث در رابطه با علم به احکام اشارهای نشده، بلکه به تواناییهایی توجه شده است که بتواند با آنها مردم را در امر دین به تعادل برساند. این تواناییها عبارتاند از توانایی شناخت مخاطب که در چه حالتی است، حد اعتدال در هر موضوعی کجاست و توانایی استنباط مطالبی از منابع دینی که برای رساندن این مخاطب به حد اعتدلال مفید باشد.
البته ممکن است جزئی از این تواناییها، فهم عمیق احکام شرعی باشد. همچنین نوع ارتباط فرد با قرآن فقیه بودن او را تعیین میکند، بنابراین فقیه کسی است که ارتباط و اُنس با قرآن دارد.
۲. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَ فِيهَا، قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ: إِنَّ الْفُقَهَاءَ لَا يَقُولُونَ هَذَا. فَقَالَ: يَا وَيْحَكَ وَ هَلْ رَأَيْتَ فَقِيهاً قَطُّ؟ إِنَّ الْفَقِيهَ حَقَّ الْفَقِيهِ الزَّاهِدُ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبُ فِي الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِيِّ(ص)». در این روایت نیز اشارهای به علم به احکام نیست. بلکه به فهم عمیق اشاره دارد. به همین جهت این فرد به آخرت بیش از دنیا اهمیت میدهد و میفهمد که بازنده کسی است که به این دنیای کم و گذرا دل ببندد. در روایت به این نکته اشاره شده است که فقیه کسی است که بعد از تغییر سمت و سوی عواطف، روش را نیز میداند و میداند که باید به سنت پیامبر (ص) تمسک کند.
ما نیاز به فضایی داریم که در آن فضا در رابطه با آموزههای اخلاقی دین نیز تفقه بشود.
در آیۀ شریفۀ نَفر هم -که ادعا شده حوزههای علمیه پاسخی به ندای این آیه است- باید دقت شود و به نظر میرسد که در این آیۀ شریفه نیز فقیه به عالم به احکام اختصاص داده نشده است. آیۀ شریفه میفرماید: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» [التوبة ۹: ۱۲۲]، یعنی مؤمنین اینگونه نیستند که همگی از اینجا بروند بلکه برخی میمانند تا دو کار را انجام بدهند؛ یک تفقه در دین و دو انذار مردم وقتی نزد ایشان بازگشتند.
نفر در عربی به معنای کوچ کردن است. متعلق تفقّه، دین است و نه احکام. البته بخش مهمی از دین احکام است ولی دین منحصر در احکام دین نیست. مثلاً مجموعه آیات اخلاقی بیش از ۵۰۰ آیه است که آنها را آیات الأحکام میدانند. روایات زیادی هم در زمینۀ اخلاق داریم که کمتر از روایات احکام نیست. نکتۀ دیگر اینکه انذار به معنای تخویف بالقول است یعنی حرفی بزنی که مخاطب بترسد. آیا بیان احکام، انذار ایجاد میکند؟ حتی اگر باشد، این اثر، معمول نیست. آگاهیهای تازه این کار را انجام میدهد و نهتنها بیان احکام و دستورات.
نتیجه اینکه تعریف فقیه در منابع دین، معنایی متفاوت از اصطلاح فقیه نزد فقها دارد. معنای «فقه» در منابع دینی بسی وسیعتر و عمیقتر از معنای اصطلاحی آن است. البته ما همیشه به فقیه نگاهی به معنای عالم به احکام داریم ولی دین اعم از احکام است و باید همه را مورد نظر داشته باشیم.
پس ما نیاز به فضایی داریم که در آن فضا در رابطه با آموزههای اخلاقی دین نیز تفقه بشود. پسزمینۀ بسیاری از رفتارهای ما این است که بخشی از مسائل دینی -یعنی احکام- نیاز به دقت و ظرافت دارد ولی بخشی دیگر نه و کاملاً روشن و واضح است. حتی اگر این مطلب به زبان نیاید پسزمینۀ فکری بسیاری است که باید اصلاح شود.
ما با حوزۀ جدیدی از علم مواجهیم که باید در رابطه با اصول و اسلوب بحث در این علم جدید کنکاش نماییم.
آیا تا به حال فکر کردهایم که مبانی اخلاقی نیز قابل استنباط از منابع دینی هست یا نه؟ آیا تا به حال کتابی با عنوان مبانی اندیشه اخلاقی اسلام نوشته شده است؟ مثلاً کتابهای معراج السعاده و جامع السعادات را ببینید. این دو کتاب لبریز از آیات و روایات اخلاقی است. ولی خوب است نگاهی هم به مقدمۀ اینگونه کتابها داشته باشیم. آیا در رابطه با مبانی استفاده از منابع دینی برای استخراج احکام اخلاقی سخن گفته شده است؟
با مطالعۀ خیلی کم هم میشود به این نتیجه رسید که همۀ این مطالب مبتنی بر مبانی اخلاقی یونانیان و ارسطوست. نراقیین با توجه به همان مبانی فقط مطالب را با آیات و روایات تزیین کردهاند. با همۀ احترامی که برای نراقیین قائلیم، گویی در مبانی اخلاقی منابع دینی ما هیچ حرفی ندارد و فقط در روشها و راهحلها این منابع به ما کمک میکنند. در واقع روشها و شیوهها نیز با توجه به همان مبانی ارسطویی بیان میشود و فقط با آیات و روایت تزیین میشود. حتی آیات و روایات توضیح دقیق داد نشده و در بسیاری از موارد فقط بیان شده است.
البته مواردی از این تفقّه که مورد نظر ماست در تاریخ وجود داشته است که بسیار کم و محدود است. مثل برخی مباحث ابنطاووس و شهید ثانی در برخی از مباحث کتاب مسکن الفؤاد. معمولاً اخلاق مدیون فلسفه و عرفان است و در این دو علم آوردههای فراوانی برای علم اخلاق وجود دارد که ما به همۀ آنها احترام میگذاریم ولی بحث در اینجاست که منبع دیگری هم هست که ممکن است مطالب فراوانی از این دست در آن یافت شود که منظور همان منابع دینی یعنی قرآن و روایات است.
مثلاً بایزید بسطامی شیخی داشته است به نام ابو علی سندی. بایزید بسطامی معروف به شَطْحیات است. شطحیات یعنی فرد در خلسه خود مطالبی بگوید که با اصول و موازین هماهنگ نیست. این فرد جملهای دارد که به نظر میرسد ریشه شطحیات را مشخص میکند و آن اینکه میگوید: «استادم ابو علی سندی به من دقایق توحید را میآموخت و من به او حمد و قل هو الله.». این مطلب یعنی ابو علی سندی تازه مسلمان بوده است و دقایق توحید میگفته، پس این دقایق را از غیر از منابع دین اسلام بیان میکرده است.
نتیجه اینکه تعریف فقیه در منابع دین، معنایی متفاوت از اصطلاح فقیه نزد فقها دارد. معنای «فقه» در منابع دینی بسی وسیعتر و عمیقتر از معنای اصطلاحی آن است. البته ما همیشه به فقیه نگاهی به معنای عالم به احکام داریم ولی دین اعم از احکام است و باید همه را مورد نظر داشته باشیم.
سِند هم منطقهای از هند است، این فرد هندی بوده است و تحت تأثیر فرهنگ عرفانی هند. درنتیجه میبینیم برخی از شطحیات بایزید دقیقاً در اوپانیشادها آمده است. در واقع مأخذ این شطحیات آنجاست و شطحیات در همان فضا شکل گرفته است. ببینید اینگونه افراد حاضر بودند از هر جایی مطلب بگیرند، منابع دینی نیز یک منبعی در کنار آنها به حساب آمده که البته در طول تاریخ کمترین توجه به آن شده است و ما در صدد پیگیری همین مقصودیم.
نراقیین با همان مبانی اخلاق یونانی و ارسطویی فقط مطالب را با آیات و روایات تزیین کردهاند.
مثال دیگر اینکه روایتی داریم در درجات سلوک که ده سند برای آن ذکر شده است. کسانی که با مطالب فقهی آشنا هستند میدانند که برای کمتر حکمی از احکام شرعی ده سند قابل ارائه است. با این وجود تا آنجا که جستجو شده حتی در یک کتاب از کتب اخلاقی-عرفانی به این روایت اشاره نشده است و هیچ شرحی بر این روایت مهم وجود ندارد و از این دست فراوان داریم. البته این مطلب عجیب است و روشن میکند که منابع دینی بهعنوان یک منبع مستقل و دارای مطالب فراوان برای این نویسندگان مطرح نبوده است.
البته توجه داشته باشید که مطالب همین منابع دینی نیز باید با روش دقیق مورد تفقّه قرار گیرد و این مطالب را استنطاق کنیم، یعنی آنها را به نطق درآوریم. یعنی سؤالاتی داریم و در برخورد با این منابع به دنبال جوابی هستیم که بتوانیم به خدا و معصومین (ع) نسبت دهیم.
فی الواقع ما با حوزۀ جدیدی از علم مواجهیم که باید در رابطه با اصول و اسلوب بحث در این علم جدید کنکاش نماییم. مشکل دیگر در این زمینه آن است که منابع این علم جمعآوری و تنظیم نشده است.
…