اصول اخلاقی مهاجرت فضایی | فیلم میانستارهای و اخلاق
هفتم نوامبر سال ۲۰۱۴، فیلم علمی-تخیلیِ به شدت قابل پیشبینیِ «میانستارهای» در سراسر دنیا به نمایش درآمد. گرچه نمیتوانستم برای دیدن فیلم تا روز افتتاحیه صبر کنم، این کار را کردم و فیلم را در بهترین فرمت فیلم یعنی آیمکس ۷۰ میلیمتری1 دیدم. ناامید نشدم؛ حتی اگر میانستارهای هیچ ارزش دیگری هم نداشته باشد، بیشترین تصاویر واقعگرایانه فضایی را دارد که تاکنون در یک فیلم دیده شده است.
افزون بر این، احساسات نیز نقش پررنگی در این فیلم دارند؛ مثلاً وقتی مورف2 از خانهشان به بیرون دوید، درحالی که ساعتی را به همراه داشت که کوپر3 موقع رفتن به او داده بود، یا وقتی کوپر پیامهای ویدئویی را بهخاطر تأخیر فضایی پس از ۲۳سال تماشا کرد. مککاناهی4، چستن5، هفوی6((Hathaway)) و فوی7 بهترین بازیهای خود را اجرا کردند و موسیقی متن شگفتانگیزِ هانس زیمر8، احساسات عمیقی را به همه صحنهها افزود. (هنوز هم نمیتوانم موسیقی آن را از سرم بیرون کنم.)
گرچه میانستارهای در لیست برترین فیلمهای من، از فیلم «تلقین»9 فراتر نمیرود، همچنان فیلم نفسگیریست. مطمئنم که با دیدن مجدد فیلم و درک عمیقتری از دانشِ پشت آن، بیشتر آن را تحسین خواهم کرد. به شدت در انتظار خواندن کتاب جدید کیپ تورن10 «میانستارهای به روایت علم»11 هستم!
میانستارهای سوالاتی را مطرح میکند
در حالی که کتاب تورن مبانی علمی فیلم را روشن خواهد کرد، به برخی سوالات دیگری که برای من هنگام خروج از سالن سینما مطرح شد، پاسخی نمیدهد. به عنوان مثال، چگونه در ابتدا موجودات فوق پیشرفته توانستند به کمک تسرکت12 بُعد پنجم را ایجاد کنند و نجات یابند، درحالی که در آن زمان تسرکتی برای نجات آنها وجود نداشته است؟ چه کسی اولین کرمچاله را در آنجا برای آنها گذاشت؟ و چرا این موجودات، کرمچاله را به یک منظومه شمسی عادی (مانند منظومه ما) متصل نمیکنند که سیارهای قابل سکونت (مانند زمین) دارد؟ چرا آنها را به یک سیستم سیاهچاله چرخشی متصل میکنند که دارای تقریباً ۱۲ سیارهی غیرقابل سکونت با محیطزیستهایی خشن است؟ خوشبختانه پاسخ رضایتبخشی در نظریهی خاصی دربارهی سفر در زمان در مقالهای از دیوید کایل جانسون13 تحت عنوان «میانستارهای، حلقههای علّی و نجات بشریت» یافتم.
وقتی کوپر و تارس به داخل سیاه چاله میروند و برای به دست آوردن اطلاعات از خود گذشتگی میکنند، به یک فضای چهاربعدی تسرکت میروند که در آن، زمان به عنوان یک بعد فضایی ظاهر میشود و کوپر تصویر اتاق خواب مورف را در تمامی لحظات موجود (بینهایت لحظه) میبیند. کوپر متوجه میشود موجودات بیگانه همان انسانهای پیشرفتهی آیندهاند و این فضا را ساختهاند تا او بتواند با مورفی ارتباط برقرار کند و بشریت را نجات دهد. کوپر با استفاده از امواج گرانشی و از طریق دادن کد تکینگی گرانشی به ساعت مورف جوان و کامل کردن معادله برند، بشریت را نجات میدهد.
اما همچنان پرسش مهمتری باقی مانده است. به شعار بازاریابی فیلم توجه کنید؛ کوپر میگوید: «انسان روی زمین به دنیا آمد، اما هرگز قرار نبود که همینجا بمیرد.» ممکن است این حرف درست باشد؟ آیا باید برای نجات نوع بشر، در جستوجوی جهانهای دیگری خارج از این دنیا باشیم؟ آیا از نظر اخلاقی، اجازه مهاجرت به سیارهای دیگر را داریم و این مهاجرت الزامیست؟
در فیلم، ناسا14، زنان و مردان شجاع ماموریتهای اندورنس15 (استقامت) و لازاروس16 با فرصت آغاز دنیایی جدید مواجهاند. آنها فقط به یافتن سیارههای قابل سکونت نیاز دارند. نزدیک اواخر فیلم، متوجه میشویم که از میان سه سیاره احتمالاً قابل سکونت، سیارهی ادموندز17 امیدوارکنندهتر است. در صحنه پایانی فیلم آملیا18 را روی سیاره ادموندز میبینیم که پایگاه خود را برپا ساخته است، این بدان معناست که اینجا، جاییست که قرار است مهاجرت اتفاق بیفتد. اینجا جاییست که آملیا ۵۰۰۰ جنین بارور خود را که دارای تنوع ژنتیکیاند، پرورش خواهد داد تا نوع بشر را از انقراض نجات دهد و نقشه دوم را محقق سازد. اما آیا از منظر اخلاق، آملیا و تیم ناسای او اجازه دارند که به این سیاره بیگانه مهاجرت کنند؟ درباره ما چطور؟ آیا در دنیای واقعی، ما اجازه مهاجرت به مریخ، ماه و دیگر سیارات بیگانه را داریم؟ اگر شما بودید اهمیتی داشت که دعوتنامهای از موجودات فوق پیشرفته برای مهاجرت دریافت کنید؟ تیم ناسای پروفسور برند19 چنین دعوتنامهای را از موجودات اسرارآمیزی دریافت کرد تا از طریق یک کرمچاله به سیاهچاله چرخان گارگنچوآ (غولپیکر)20 سفر کنند. اما آیا این دعوتنامه، مهاجرت فضایی آنها را توجیه میکند؟ در حالی که دریافت یک دعوتنامه اشتیاق ما برای کشف و مهاجرت را تأمین میکند، لازم است پیش از انجام چنین تلاشی به پیامدهای اخلاقی آن توجه کنیم.
زمینیسازی21 و ارزش ذاتی
اصولی اخلاقی در راستای زمینیسازی سیارهای دیگر، وجود دارد. فرض کنید در آیندهای نزدیک با کمک اثر گلخانهای روی مریخ و با استفاده از شهابسنگها، بتوانیم در آنجا آب، اکسیژن و زندگی گیاهی ایجاد کنیم. آیا از نظر اخلاقی درست است که چنین کاری انجام دهیم؟ شاید، اما سپس تصور کنید که مریخنوردِ «کنجکاوی»22 ناسا زندگی میکروبی را در آنجا کشف کند که برای دههها مورد توجه قرار نگرفته است. آیا فرآیند زمینسازی، این زندگی میکروبی موجود را آلوده نمیسازد؟
چه چیزی به ما این حق را میدهد که تغییر طبیعی و آینده این شکل از زندگی را تغییر دهیم؟
برعکس این مسئله، تصور کنید که مریخنورد «کنجکاوی» مشخص کند که حیات روی مریخ وجود ندارد، اما این سیاره حاوی موادی برای محافظت از زندگی میکروبیست. (چیزی که اکنون میدانیم و تحقیقات اخیر مریخنورد آپورچونیتی23 نشان داده است که ۴ میلیارد سال پیش روی مریخ آب جریان داشته است.) در نتیجه، در مریخ پتانسیلی برای توسعه طبیعی زندگی وجود دارد و ما با زمینیسازی این سیاره، این پتانسیل را حذف و توسعه طبیعی را قطع میکنیم. تحت چه شرایطی انجام این کار امری اخلاقیست؟
فیلم میانستارهای این سوال را به ما تحمیل میکند. فیلم درباره آیندهای نه چندان دور است که جمعیت بیش از حد و نابودی محصول، نوع بشر را در خطر انقراض قرار داده است. تنها گزینه پیش رو، رها کردن زمین، یافتن خانهای برای باقیمانده مردم و ساختن جایی برای نجات گونه انسانیست. اما همانطور که در پایان فیلم میبینیم، آملیا هوای سیاره ادموندز را تنفس میکند، پس احتمالاً آن سیاره دارای زندگی میکروبی و حتی زندگی گیاهی و حیوانیست. اما چه چیزی به آملیا این حق را میدهد که روند طبیعی زندگی در سیاره ادموندز را نادیده بگیرد؟ در فیلم «پیشتازان فضا»((Star Trek))، بالاترین قانون آنها «نخستین دستورالعمل»24 است، که براساس آن انسانها نباید در تغییرات طبیعی گونهها دخالتی داشته باشند. این قانون شامل زندگی میکروبی نیز میشود، پیش از زمینیسازی یک سیاره باید مطمئن شد که حتی یک میکروب هم آنجا وجود ندارد. در میانستارهایانسانها به وضوح این قانون را نادیده میگیرند. میدانم که پیشتازان فضا و میانستارهای در جهانهای تخیلی متفاوتی اتفاق میافتند، اما آیا قهرمانهای میانستارهای با نادیده گرفتن چنین موضوعی، میتوانند کاری تا این اندازه غیراخلاقی انجام دهند؟
تصور میکنید که نژاد بشر ذاتاً ارزشمند است؟ در واقع اگر نژاد بشر ذاتاً ارزشمند است، در نتیجه مهاجرت اجباریست. به صورت منطقی باید تا حد امکان، جمعیت انسانی افزایش یابد. اگر نژاد بشر در ذات خود ارزشمند است، همه ما باید وظیفه خود را برای خلق زندگی انسانی در هر مکان ممکن (از جمله فضا) تشخیص دهیم.
در نگاه اول، با توجه به فاجعه آب و هوایی نابودکننده زمین، به نظر میرسد که اعضای ماموریتهای اندورنس و لازاروس تلاش میکنند تا مکانی برای زندگی و ایجاد تنوع ژنتیکی در انسانها راهاندازی کنند. آنها به وضوح معتقدند که نژاد بشر ذاتاً ارزشمند است و در نتیجه آنها وظیفه دارند که هر چه بیشتر زندگی انسانی خلق کنند و نوع بشر را از خطر انقراض نجات دهند.
در هندسه، به همتای چهاربعدی یک مکعب، تِسِرَکت گفته میشود، به عبارت دیگر تسرکت یک ابرمکعب چهاربعدیست. حرکت در راستای بعد چهارم یک تسرکت، می تواند نماینده تغییر شکل کرانمند مکعب در جریان زمان باشد. تصور یک تسرکت محال است زیرا دنیای ما سه بعدی است و ذهن ما تنها سه بعد را تشخیص می دهد ولی تسرکت یک جسم چهاربعدی است. ما تنها می توانیم سایه ای از یک تسرکت را تصور کنیم، درحقیقت در تسرکت همهی خطوط راست و هماندازه هستند و همهی زوایا ۹۰ درجه میباشند.
به همین ترتیب، در دنیای واقعی، بسیاری معتقدند که نوع بشر ذاتاً ارزشمند است. با توجه به مسایل زیستمحیطی که روی زمین با آنها مواجهیم، شاید میبایست اینگونه استدلال کنیم که برای اکتشاف فضایی و زمینیسازی مریخ، زحل و در صورت امکان سیارههای کوچک منظومههای شمسی بیگانه باید منابع مالی بیشتری داشته باشیم. شاید روزی برسد که «جهانهای قابل سکونت در دسترس ما باشد.» برخی حتی براین باورند که میتوان اتمسفر، اکوسیستمها و برخی سیارات کوچک مصنوعی را در پوستههای محافظی مهندسی کرد تا محیطی مانند زمین را شبیهسازی کنیم.
تولیدمثل، تابش کیهانی و نگرانیهای بهداشتی
ازسوی دیگر، واضح است که افزایش جمعیت، مسایل زیستمحیطی کره زمین و مسایلی که در میانستارهایدیده شد، نتیجه مستقیم تولیدمثل بیش از حد انسانهاست. هراندازه جمعیت بیشتری وجود داشته باشد، محیطزیست طبیعی و منابع کمتری وجود خواهد داشت. ظاهراً درباره ارزش ذاتی نوع بشر و در نتیجه افزایش جمعیت تردیدی وجود دارد. چه کسی میگوید که فرود بر سیاره ادموندز، منجر به همان مسئله کنترل جمعیت نخواهد شد که نخستین بار انسانها را به آن سیاره کشانده است؟ در واقع همینطور به نظر میرسد.
زمینیسازی به آمادهسازیِ جَو، دما، مکاننگاریِ پوسته یا بومشناسیِ یک سیاره یا قمر به سبکِ کرهی زمین برای زندگی انسان میگویند. طرحهایی وجود دارد که روند و فرایندِ تغییرِ درازمدتِ محیطِ سیارات، ماهها و دیگر اجرام فضایی را پیشنهاد میکنند؛ بصورتی که جَو و خاک آن اجرام به صورتی درآیند تا سازگار با سکونتگاههای بشری گردند. زمینیسازی گونهای از مهندسی سیارات است. مفهوم زمینیسازی هم از داستانهای علمی-تخیلی و هم از محافل علمی ریشه میگیرد. سازندهی این اصطلاح احتمالاً جک ویلیامسون بودهاست که در یکی از داستانها در یک مجله آمریکایی علمی-تخیلی به نام «علمی-تخیلی حیرتآور» آن را بهکار بردهاست. ولی خود مفهوم پیش از آن هم شناختهشده بود. اولاف استپلدون در کتاب واپسین و نخستین انسان نمونهای بهدست میدهد که در آن سیارهی ناهید پس از جنگی طولانی و نابودگرانه با بومیانِ آن دستخوشِ تغییراتِ محیطی میشود. کارل سیگن (ستارهشناس و فضانورد) در سال ۱۹۶۱، روشِ مهندسی سیارهایِ زُهره را در مقالهای در مجلهی ساینس منتشر کرد. سیگن بذرپاشیِ جَو زُهره را با جلبک پیشنهاد کرد که آب، نیتروژن و دی اکسید کربن را به ترکیباتِ آلی تبدیل خواهد کرد.
اگر حتی مسئله، تولیدمثل نباشد، نگرانیهای دیگری وجود دارد. من مدام به ۵۰۰۰ تخم بارور با وزنی حدود ۹۰۰ کیلوگرم فکر میکنم که آملیا با خود به سیاره ادموندز برده است. غیرواقعیست که فکر کنیم جنینهای یخزده بتوانند تحت مأموریتی میانستارهای بدون عیب باقی بمانند. در فیلم، دو سال طول میکشد تا به زحل25 و کرمچاله برسند. اما تنها مسئله، زمان نیست. در طول مسیر، تخمهای بارور در معرض تشعشعات کیهانی مضرند که میتواند به دی.ان.ای جنینها آسیب بزند. فضانوردان هم در معرض خطر این تشعشع خواهند بود. بنابراین آیا تلاش برای مهاجرت به سیاره دیگر بیفایده نخواهد بود؟ در اینجا یاد حرف کوپر به آملیا روی سیاره میلر26 میافتم: «ما برای چنین چیزی آماده نیستیم.»
بیایید تصور کنیم که فضانوردان و جنینها بتوانند از سفر فضایی نجات پیدا کنند. هنوز نگرانیهایی در مورد سلامت وجود دارد. بهعنوان مثال نوزادان در رحم، سیستم ایمنی کاربردی مناسبی را از باکتری فلور27 موجود در روده مادران میگیرند. اما برای ۵۰۰۰ جنین مأموریت اندورنس چنین چیزی وجود ندارد. آنها این باکتریها را دریافت نمیکنند. ملاحظات دیگری برای مکان جدید وجود دارد: چه زبانها، فرهنگها و ارزشهایی به ساکنین جای جدید آموزش داده خواهد شد؟ باید چه شکلی از دولت، سازمانهای اجرایی و ارتش ایجاد شود؟ آیا آنها با بهرهمندی از نظام اقتصادی سرمایهداری، اجازهی داشتن شرکتی آزاد را دارند؟ و مالکیت در این دنیای جدید چگونه خواهد بود؟
استعمار، تخریب محیط زیست و بقا
موضوع ادعای مالکیت، مسئلهی دیگری را مطرح میکند. به استعمار انگلستان توجه کنید که تا چند قرن پیش وجود داشت. آیا از نظر اخلاقی مجاز است که خارجیها در سرزمینی ساکن شوند که متعلق به افراد بومی آن کشورهاست؟ فیلسوف سیاسی تأثیرگذار، جان لاک28 (۱۶۳۲-۱۷۰۴ میلادی) در «رسالهای دربارهی حکومت»29، از استعمار انگلستان در آمریکا دفاع کرده است. لاک عقیده داشت که اگر شما روی قطعهی زمینی کشاورزی کنید و از آن زمین با کمک زور بازوی خود برای تولید استفاده کنید، به این ترتیب شما آن زمین را به ملک شخصی خود تبدیل کردهاید. از آنجایی که بومیان با کار کردن روی آن زمینها، صاحب آن نشده بودند (مثلاً خانهای نساخته بودند)، لاک تصور نمیکرد که آنها بتوانند به درستی به عنوان مالک زمینهایی باشند که در آن پرسه میزنند. (به نظر میرسد این مثال بسیار خوبیست که نشان میدهد چگونه تعصب میتواند نتیجهگیریهای فلسفی را حتی در بهترین فلاسفه تغییر دهد.) در میانستارهای، تیمهای اندورنس و لازروس تفاوت چندانی با استعمارگران ندارند. باید از موجودات فوق پیشرفته تشکر کرد که فرصتی برای شروع یک دنیای جدید را به آنها دادند. در حالی که مردمی بومی روی سیارهی ادموندز وجود ندارند، احتمال بالایی وجود دارد که شکلی از زندگی بومی و شاید میلیونها گونهی میکروبی و گیاهی در آنجا وجود داشته باشد. آیا سیاره به این اشکال از زندگی متعلق است، حتی اگر آنها نتوانند ادعایی دربارهی سیارهی خود داشته باشند؟ احتمالاً پاسخ لاک منفی میبود. این اشکال از زندگی نمیتوانند خاک را تصاحب کنند، زیرا نمیتوانند روی آن کاری انجام دهند. پس شاید از نظر اخلاقی آملیا اجازه داشته باشد تا سیارهی آنها را تصاحب کند و جایی برای زندگی انسانها بسازد. هرچند کسانی که مدافع «نخستین دستورالعمل» پیشتازان فضا هستند، با این مسئله مخالفت خواهند کرد. گرفتن سیارهی آنها، قطعاً دیگر اشکال زندگی در حال تکامل روی سیاره را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
آیا بقای نژاد بشر مهمترین مسئله نیست؟ پاسخ اکثر ما مثبت است. میانستارهای بر اهمیت اندیشیدن «نه به عنوان فرد بلکه به عنوان یک گونه» تأکید دارد و اینکه گریزی از تکامل بشری وجود ندارد. اما چه چیزی نژاد بشری را ذاتاً باارزشتر از دیگر گونههای هوشمندی میسازد که میتوانند بهتدریج روی سیارهی ادموندز تکامل یابند؟ اینطور به نظر میرسد که انسان این حق را دارد که چشمانداز زندگی روی سیاره را به نفع خود، جایگزین کند؟ گونههای هوشمند بالقوهی آنجا، سزاوار این نیستند که از ما بهتر باشند؟ بهعلاوه شاید بقای نژاد بشری، مهمترین مسئله نباشد. شاید نژاد بشری حق خود را برای بقا از دست داده باشد.
به آنچه به عنوان یک گونه انجام دادهایم فکر کنید؛ تولیدات صنعتی، کشاورزی و خودروهایی که موجب آلودگی هوا شده است. باکتریها و مواد سمی را وارد آب آشامیدنی کردهایم. آب اقیانوسها را آلوده و جنگلهای بارانی را نابود کردهایم. دانشمندان بر این باورند که تولید گازهای گلخانهای موجب گرمایش جهانی شدهاند. ما همچنان مواد سرطانزا و انواع مختلف مواد شیمیایی را وارد زبالهها میکنیم که به مردم و محیط زیست آسیب میرساند. و این افزایش بیش از حد جمعیت است که دلیل بسیاری از مشکلات محیطزیستی است، زیرا این جمعیت نیازمند منابع غیرقابل تجدید طبیعیست. اگر واقعاً یک روز سیارهی خود را غیر قابل سکونت کنیم، آیا حق بقا و در نتیجه حق مهاجرت به سیارههای جدید را از دست ندادهایم؟
باید از کسانی که هنوز متقاعد نشدهاند پرسید چه چیزی باعث میشود مشکلات زیستمحیطی که در زمین ایجاد کردیم ما را در فضا دنبال نکند؟ در نهایت تاریخ بشریت به تکرار خود تمایل دارد. در میانستارهای، حتی اگر تیم ناسای آملیا برنامهی پیشگیری منسجمی برای محافظت از محیطزیست جدید داشته باشد، باور این موضوع سخت است که محیط جدید او بتواند از اشتباهات مشابه روی زمین، دور بماند. سیارهی ادموندز تمایل بشریت به جمعیت بیش از حد، تخریب و آلوده کردن را تغییر نخواهد داد. به این فکر کنید که زندگی در طی ده هزار سال و بیشتر، چگونه خواهد بود؛ زمانی که شرایطی که ما را از زمین به آنجا کشانده است تنها خاطرهای دور خواهد بود.
انقراض بشر
باید مرتب به خودم یادآوری کنم که شرایط زمین در میانستارهای مانند قبرستان است. انسانها در خطر از دست دادن تلویزیون نیستند، آنها در معرض کمبود غذا هستند. نابودی محصولات مقدار زیادی نیتروژن وارد هوا کرده است که سطح اکسیژن را کاهش میدهد. درنتیجه انسانهای باقیمانده به تدریج بر اثر خفگی و گرسنگی میمیرند. این موقعیت داستانی تلاش میکند تا اکتشاف فضایی و مهاجرت را از نظر اخلاقی توجیه کند. پروفسور برند به کوپر میگوید: «…و نسل دختر تو آخرین بازماندگان روی زمین خواهند بود.»
اما آیا از این مسئله غافل نیستند که انقراض ما، غیرقابل اجتناب است؟ به نظر میرسد که شروع یک مستعمرهی فضایی مصنوعی روی سیارهای بیگانه، جایی که بشر بتواند به تکامل خود ادامه دهد، اجتنابناپذیر است. ما از زمین خرابهای ساختهایم و شاید به جای فرار کردن از آن، صرفاً باید با عواقب آن زندگی کنیم. و به نظر میرسد که انقراض، نتیجهی اجتنابناپذیر اشتباهات زیستمحیطی ماست. اگر حتی ما محیطزیست خود را تخریب نکنیم، زمین در نهایت با تبدیل خورشید به ستارهی قرمز رنگی30، نابود خواهد شد. بنابراین نباید به این نتیجه برسیم که در نهایت نسل بشر نیز مانند دایناسورها به پایان برسد؟
مسلماً بسیاری از ما هنوز حاضر نیستیم که حق بقای خود را با کشتن بی قید و شرط خود، از دست بدهیم. شکی نیست که غریزهی انسان برای بقا، بسیار قدرتمند است. اما شاید انقراض نسل بشر در گسترهی پهناور هستی، چندان دارای اهمیت نباشد. علاوه بر این، حتی اگر در فضای بیرون بقا و تکامل را ادامه دهیم، به موجود دیگری تبدیل نخواهیم شد؟ درنتیجه احتمالاً بدون توجه به اعمالمان، انقراض ما اجتنابناپذیر است.
افکار نهایی
باید به فضا مهاجرت کنیم یا نه؟ پروفسور برند به کوپر میگوید: «قصد نداریم دنیا را نجات دهیم، قصد داریم آن را ترک کنیم.» اما منظور او از «قصد داشتن» چیست؟ اگر به خدا ایمان داشته باشیم، آیا قصد الهی این نبوده است که ما محافظان زمین باقی بمانیم؟ به احتمال زیاد منظور پروفسور برند این بود که طبیعت یا جهان، ما را به عنوان پیشگامانی در نظر گرفته است که باید از تکامل نسل بشر اطمینان حاصل کنند.
اما آیا این درست است؟ من باور دارم که ساختن مستعمرهی فضایی سخت است. اولاً چنین چیزی واقعی نیست. انسان نمیتواند از تشعشعات کیهانی در سفر میانستارهای نجات یابد؛ بنابراین تلاشی بیهوده خواهد بود. ثانیاً اگر فضانوردان و جنینها بتوانند در این سفر زنده بمانند باید به مسئلهی خطراتی توجه کنیم که مهاجرت میتواند برای ما و دیگر گونههای بومی به بار آورد. و در آخر اینکه به نظر میرسد با توجه به کارهایی که روی زمین انجام دادهایم، حق بقای خود را از دست دادهایم. با توجه به ملاحظات اخلاقی گفته شده، قطعاً نمیتوانیم به این نتیجه برسیم که مهاجرت به سیارات دیگر، منفعت بیشتری برای جهان داشته باشد. شاید ما باید با عواقب اشتباهات خود، زندگی کنیم (یا بمیریم) و یا شاید بهتر است تلاش کنیم تا اشتباهات خود را تصحیح کنیم. شاید برای جبران دیر نشده باشد. این بدان معنا نیست که نباید اکتشاف فضایی انجام شود، اما شاید – مانند کاراکترهای فیلم – باید به این فکر کنیم که چگونه اول شرایط زمین را بهبود بخشیم.
کریستوفر نولان31 و برادرش جاناتان32 را تحسین میکنم که به ما یک داستان تخیلی سرشار از خوشبینی دادهاند که تلاش میکند مهاجرت فضایی و بقای نسل بشر را توجیه کند. من از میانستارهای لذت بردم، زیرا ما را مجبور میکند با مسئلهای دربارهی انسان بودن و جایگاه خود در جهان روبهرو شویم. ادعای واضحی را مطرح میکند: ما میتوانیم فراتر از زمین وجود داشته باشیم. اما پرسشی که مطرح میشود این است که آیا ما واقعاً میتوانیم و این حق را داریم که چنین کنیم؟
پی نوشت
- ۷۰mm IMAX: فرمت ۷۰ میلیمتر فیلمهای سینماییست که در کانادا در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط گریم فرگوسن، رومن کرویتر، رابرت کر و ویلیام سی. شاو ساخته شدهاست. آیمکس دارای ظرفیت ضبط و نمایش تصاویر با اندازه و وضوح بسیار بیشتری نسبت به سیستمهای سنتی و قدیمی فیلم است. از سال ۲۰۰۲ بعضی فیلمها برای پخش به فرمت آیمکس تبدیل شدهاند و بعضی فیلمها نیز به صورت آیمکس تولید شدهاند.
- Murph
- Cooper
- McConaughey
- Chastain
- Murph
- Foy
- Hans Zimmer
- Inception
- Kip Thorne
- The Science of Interstellar
- Tesseractدر هندسه، به همتای چهاربعدی یک مکعب، تِسِرَکت گفته میشود، به عبارت دیگر تسرکت یک ابرمکعب چهاربعدیست. حرکت در راستای بعد چهارم یک تسرکت، میتواند نماینده تغییر شکل کرانمند مکعب در جریان زمان باشد.
- David Kyle Johnson
- NASA
- Endurance
- Lazarus
- Edmunds
- Amelia
- Brand
- Gargantua
- Terraforming : زمینیسازی به آمادهسازیِ جَو، دما، مکاننگاریِ پوسته یا بومشناسیِ یک سیاره یا قمر به سبکِ کرهی زمین برای زندگی انسان میگویند.
- Curiosity«مریخنورد کنجکاوی» خودرو مریخنورد است که هماکنون در گودال گیل نزدیکی خط استوا مریخ، در حال کاوش است.
- Opportunity
- Prime Directive
- Saturn
- Miller
- flora
- John Locke
- Second Treatise of Government
- Red Giant Phase of the Sun در طول ۵ میلیارد سال، خورشید فرآیند هلیومسوزی را آغاز میکند و به ستارهی غولپیکر قرمز رنگی مبدل میشود. زمانی که در حال انبساط است، لایههای بیرونی آن عطارد و زهره را میسوزاند و به زمین میرسد.
- Christopher Nolan
- Jonathan Nolan
باور کنید آهنگ زنگ گوشی موبایلم یه سالی میشه شاهکاره هانس زیمره بزرگ یعنی آهنگ فیلم میان ستاره ایه،به نظر من فیلم های کریستوفر نولان واقعا فوقالعاده ان ولی بعد میان ستاره ای،تنت،حیثیت،تلقین،سه گانه ی بتمن