استعاره مفهومی و تحلیلی نو از نقش آن در اخلاق
مقدمه
امروزه نگرش دانشپژوهان حوزههای گوناگون به مقوله استعاره تغییر کرده است. گذشتگان و در راس آنها ارسطو، استعاره را بیشتر یا کلا پدیدهای ادبی قلمداد کرده و در نتیجه امری زینتی و کلامی به شمار میآورند. پس شگفت نبود اگر این امر زینتی مثل هر چیز زینتی و نمایشی، اولا غیرضروری یا گاه زیادی در شمار میآمد و ثانیا استفاده از آن در مواضع غیرادبی و علمی مذموم شمرده میشد. چرا که مانعی بر سر راه انتقال شفاف و سرراست مفاهیم به حساب میآمد. اما معاصرین ما نیز چنین میاندیشند و استعاره را مقولهای صرفا ادبی و مزاحم تفکر دقیق یا استدلال عقلی میدانند؟
به واسطه برخی کتابها و مقالات به زبان فارسی، خواننده فارسیزبان رفتهرفته با نگرشهای جدید به استعاره و کارکرد آن در دیگر ساحات زندگی بشر از قبیل علم، سیاست و فرهنگ آشنایی اجمالی یافته است. از نخستین تلاشها در این راستا مقالهای بود که به نسبت استعاره و علم تجربی پرداخت. و شاخصترین کتاب تالیفی در این زمینه مشخصا موضوع ورود استعارهها در علم را مورد بررسی قرار داد.
همچنین برخی از مقالات نیز تلاش کردهاند تا استعارههای اصلی در منظومه فکر دینی را واکاوی کنند. دیگر تلاشها در زمینه تبیین نسبت استعاره یا فرهنگ، تکنولوژی و آموزش عمدتا حاصل ترجمه بودهاند. اما آنچه تا کنون تقریبا در محاق غفلت باقی مانده و کمترین تامل و حتی ترجمهای پیرامون آن صورت گرفته مقوله استعاره در فلسفه اخلاق است. موضوعی بس مهم که از قضا یکی از ملموسترین کارکردهای استعاره و استعارهاندیشی را در بر میگیرد. البته پیشتر در یکی از مقالات فارسی به رابطه استعاره با مقوله رشد اخلاقی و نقش بازی در آن پرداخته شده، اما به تبیین نقش مثبت روایت و استعاره در تقویت قوه اخلاقی کودکان از طریق بازی بسنده شده است. حال آنکه در مقاله حاضر نگاهی فرارونده و وسیعتر به موضوع دارد.
استعارهها مقولاتی مفهومی و شناختی هستند که بدون آنها نمیتوان زندگی کرد. جالب است که این ادعا در عنوان کتاب مشترک لیکاف و جانسن نیز منعکس شده است: استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم.
بر همین مبنا پرسش و مسئله اصلی در مقاله پیشرو آن است که اولا مفهوم و قلمروی معنایی استعاره مفهومی در اخلاق و فلسفه اخلاق چیست. ثانیا چه نقش و کارکردی در اخلاق ایفا میکند. برای این منظور لازم است مقصود خود از استعاره مفهومی را روشن کرده. و پس از مرور اجمالی نظریات رایج در تحلیل یا تعریف آن، نظریه مبنا و مختار این نوشتار را برگزینیم. پس از برداشتن این قدم است که قلم را مشخصا به سوی اخلاق گردانده و نقش و کارکرد استعارههای مفهومی را در ساحات گوناگون این حوزه دانشی مورد تدقیق قرار خواهیم داد.
چیستی استعاره مفهومی
تا همین اواخر، استعاره چندان جدی گرفته نمیشد و برخی نیز آن را مسئلهای فرعی در فلسفه زبان میدانستند. اما اکنون نظر تازه و رواجیافته آن است که استعاره فقط صنعتی ادبی نیست بلکه ابزاری است موثر بر ساختار افکار و رفتار ما. بر اساس تئوری لیکاف1 و جانسن2، استعارهها صرفا ترکیبی از کلمات نیستند بلکه سازنده یک مفهوم هستند. و در نتیجه کارکرد اصلی آنها در وجه زیباییشناختی و ادبی نیست بلکه در گرو این است که آیا به فهم و درک یک موضوع کمک میکنند یا خیر.
به بیان دیگر، استعارهها بیشتر مفهوماند تا کلمه و این مفاهیم نیز بیشتر نقشی عملی و کاربردی دارند تا ادبی و زینتی. یعنی استعارهها ابزاری هستند برای درک مفاهیم پیچیدهتر و نه صرفا ترفندی برای زیباسازی کلام یا تاثیرگذاری هیجانی بر مخاطب. بر مبنای نظر مذکور، استعارهها مقولاتی مفهومی و شناختی هستند که بدون آنها نمیتوان زندگی کرد. جالب است که این ادعا در عنوان کتاب مشترک لیکاف و جانسن نیز منعکس شده است: استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم.
حال آنکه تصور برخی (و یا شاید بسیاری) این است که بدون استعاره میتوان زندگی عادی یا علمی را پی گرفت. ولی مدعای لیکاف و همکارش این است چنین نیست زیرا ساختار ذهن ما اساسا در ذات خود استعاری است.
…