آیا نظریه سودگروی اخلاقی با آموزههای اسلامی سازگار است؟
مقدمه
مباحث فلسفه اخلاق به طور کلی به دو دسته اخلاق هنجاری (normative ethics) و فرااخلاق (meta ethics) تقسیم میشود. در اخلاق هنجاری، افعال و منشهای درست یا نادرست و اصول و معیارهای تبیین آنها بیان میشود. اما در فرااخلاق، بیشتر به تحلیل و تبیین معناشناختی، وجودشناختی یا معرفتشناختی مفاهیم و قضایای اخلاقی یا توجیه آنها پرداخته میشود.
در اخلاق هنجاری نظریات متعددی مانند خودگروی (egoism)، سودگروی (utilitarianism)، دیگرگروی (altruism)، وظیفهگروی (deontology) و اخلاق فضیلتنگر (virtue ethics) مطرح شده که هریک به نحوی معیار الزام و ارزش اخلاقی را تعیین کردهاند. سه نظریه نخست ذیل نتیجهگرایی قرار میگیرند. در اینکه خیر چه افرادی را باید در فعل اخلاقی فراهم کرد، با هم تفاوت دارند.
خودگروی، عملی را اخلاقی میخواند که بیشترین خیر را تنها برای فاعل به ارمغان آورد و به فاعل نیز توصیه میکند که صرفا به دنبال خیر شخصی خود باشد. دیگرگروی، عملی را اخلاقی محسوب میکند که بیشترین خیر را برای افرادی غیر از خود فاعل به ارمغان آورد. و سودگروی که با نامهای دیگری همچون منفعتگروی، همهگروی و فایدهگروی نیز شناخته میشود، ایجاد بیشترین خیر را برای بیشترین افراد (از جمله خود عامل) توصیه و ملاک فعل اخلاقی قلمداد میکند.
با نگاهی به تاریخ نظریه سودگروی میتوان به دیوید هیوم که بر مفهوم سود در اخلاق تأکید داشت و پس از آن سودگرایان الهی مانند جوزف پریستلی1 و ویلیام پالی2 معتقد بودند خدا ما را به ترویج بیشترین خوشبختی ملزم کرده است، اشاره کرد.
همزمان با آنها در فرانسه، کلود هلوتیوس3 از سودگروی به عنوان نظریهای سیاسی حمایت کرد و بر اساس آن ایجاد بیشترین خوشبختی برای مردم را وظیفه دولت خواند. وی، ویلیام گادوین4 یکی دیگر از سودگرایان برجسته را تحت تأثیر قرار داد.
در این میان جرمی بنتام5 ساختوارترین شکل این نظریه را ارائه کرد. و شاگرد وی، جان استوارت میل6 به بزرگترین سودگرای بعدی تبدیل شد که هنری سیجویک7 نیز از وی پیروی کرد. سپس متفکر نامی، جورج ادوارد مور8 با پرداختن به این نظریه، از لذتگرایی میل انتقاد و تقریری «آرمانی» از «خوب» ارائه نمود. و در اواخر قرن بیستم، ریچارد مروین هیر9 یکی از مهمترین نسخههای اخیر سودگروی را تدوین کرد.
از سوی دیگر در ردیابی ریشههای این نظریه از آنجا که بیشتر سودگروان، لذت (pleasure) را مصداق «سود» (utility) غایی و حداکثررسانی آن را هدف فعل اخلاقی میدانند، نظریاتی که لذت را خیر نهایی و یا در فعل اخلاقی، مهم قلمداد کردهاند، خودنمایی میکنند؛ از این جهت ریشههای این نظریه به یونان باستان میرسد.
سقراط در فیلبوس (philebus) از دانایی، لذت و اینکه کدام یک بر دیگری برتری دارند، سخن گفته و در پروتاگوراس (Protagoras) از رابطه سودمندی و خوبی، نسبت لذت با خوب و اهمیت اندازهگیری کمی آن بحث کرده. و در گرگیاس (gorgias) به تمایز خوبی از لذت اشاره داشته است.
افلاطون نیز در جمهوری ماهیت لذت، انواع آن و لذت حقیقی را بیان کرده است. پس از وی ارسطو در اخلاق نیکوماخوس در کتابهای هفتم و دهم درباره لذت، ماهیت لذت و مساپل مرتبط با آن سخن رانده است.
پس از افلاطون و ارسطو رعایت بیطرفی و توجه صرف نداشتن به خیر شخصی که از لوازم سودگروی است، توسط رواقیان از طریق تعمیم حس دغدغه نفس به دیگران و تمام جهان مورد تأکید قرار گرفت. ایده بیطرفی به طور حداکثری در آثار متأخر فیلسوف اسکاتلندی، فرانسیس هاچسون نیز یافت میشود.
آنچه گذشت، حکایت از اهمیت این نظریه در فلسفه اخلاق و متفکران این حوزه دارد. اکثر تحلیلها و بررسیهای این نظریه در سنت غربی شکل گرفته و در سنت اسلامی کمتر موردبررسی واقع شده است. از این رو و نیز در راستاری فراهم آوردن زمینههایی برای فلسفه اخلاق اسلامی، در این نوشتار سعی بر این است اصول و مؤلفههای کلی این نظریه – فارق از نظر به نوع خاصی از آن – با محور قرار دادن آیات قرآن کریم تحلیل و بررسی شود.
چیستی سودگرایی
تقریرها و تعریفهای متعددی از این نظریه وجود دارد. جان استوارت میل از بزرگترین مدافعان سودگرایی در تعریف ابتدایی خویش مینویسند:
«مسلکی که فایده، یا اصل بیشترین خوشبختی را به عنوان مبنای اخلاقیات میپذیرد، بر این باور است که اعمال به نسبتی که گرایش به افزایش خوشبختی دارند، درستاند. و به نسبتی که به افزایش ناخوشبختی گرایش دارند نادرستاند. منظور از خوشبختی، لذت و نبود رنج است؛ و منظور از ناخوشبختی رنج و محرومیت از لذت است.
وی پس از بحث از کیفیت لذات، سودگروی را مجموعه قواعدی میخواند که رعایت آنها در افعال، سبب تحقق زندگی مطلوب – زندگی با میزان لذت بیشتر و درد و رنج کمتر – با بیشترین گسرده ممکن برای انسانها و تمام مخلوقات حساس میشود.
جورج ادوارد مورد گرچه سودگروی را نپذیرفته، اما تحلیل و تبیینی مفید از آن را با تفکیک میان درست، باید (وظیفه) و نباید به دست داده است. از نظر مور فعل «درست» فعلی است که حداقل به اندازه هر بدیل دیگری لذت به بار آورد. و «باید یا وظیفه» فعلی است که بیش از هر بدیل دیگری لذت در پی داشته باشد. و «نباید» شامل افعالی میشود که کمتر از بدیلهای دیگری که فاعل میتواند انجام دهد، لذت حاصل کند.
هنری سیجویک که از دیگر موافقان مطرح سودگروی است، در تعریف این نظریه مینویسد:
«منظورم از سودگرایی نظریهای اخلاقی است که رفتار عینی یا ظاهری درست را، تحت هر شرایطی، چنان رفتاری میداند که به ایجاد بیشترین شادکامی ممکن برای بیشترین افرادی که منافعشان تحت تأثیر است منجر میشود».
بنابر آنچه گفته شد، سودگرایی را میتوان نظریهای دانست که معیار نهایی درباره صواب، خطا و الزام را تنها «اصل سود» میداند. و بر اساس آن، از نظر اخلاقی اعمال، قواعد یا فضایلی را باید محقق کرد که بیشترین خیر یا کمترین شر را نسبت به بیشترین افراد در پی داشته باشد. جرمی بنتام بنیانگذار سودگرایی، «اصل سود» را که عنصر مشترک در انواع تقریرهای این نظریه است، چنین تعریف میکند:
اصلی که هرگونه عملی را، بر اساس گرایشی که در زیاد کردن یا کم کردن خرسندی گروهی که خرسندیشان موضوع بحث است بروز میدهد، تأیید یا رد میکند.
…