۱) به عنوان سوال اول لطفا خصایص و تقسیمبندیهای فلسفه اخلاق اسلامی را بیان کنید؟
به نام خداوند بخشنده مهربان. پیش از اینکه به پرسش شما بپردازم، ناگزیرم درباره معنای دقیق «فلسفه اخلاق» توضیحی خدمتتان عرض کنم. با توجه به پیشینه فلسفی خاصی که ما در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داریم، تعبیر «فلسفه اخلاق» در عرف فلسفی رایج در میان ما ایرانیان دو معنا میتواند داشته باشد: یکی فلسفه اخلاق به معنای خاص کلمه و دیگری فلسفه اخلاق به معنای عام کلمه.
فلسفه اخلاق به معنای خاص کلمه، بخشی از فلسفه اخلاق به معنای عام کلمه است. در این معنا فلسفه اخلاق غیر از خود اخلاق و غیر از علم اخلاق است. اما فلسفه اخلاق به معنای عام کلمه شاخهای از فلسفه است که در آن هم به «مبانی» اخلاق پرداخته میشود و هم به «خود» اخلاق و هم به «کاربرد» یا «تطبیق» اخلاق.
بنابراین، فلسفه اخلاق به این معنا مشتمل بر علم اخلاق نیز هست، و از سه بخش به نامهای «فرااخلاق»1، «اخلاق هنجاری»2 و «اخلاق کاربردی»3 تشکیل میشود. فلسفه اخلاق به معنای خاص کلمه صرفاً معادل فرااخلاق است. فرااخلاق بخشی از فلسفه اخلاق به معنای عام کلمه است که در آن با استفاده از روش تحقیق در فلسفه درباره «مبانی» اخلاق تحقیق میشود. در مقام پاسخگویی به پرسشهای شما ناگزیرم این دو معنای فلسفه اخلاق را از یکدیگر تفکیک کنم.
چنانکه میدانید در ادبیات فلسفیای که ما مسلمانان از فیلسوفان بزرگ خود، مانند بوعلی سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا، به ارث بردهایم شاخهای به نام فلسفه اخلاق وجود ندارد. در عین حال هیچ فرهنگی از مفروضات فرااخلاقی و از اخلاق هنجاری خالی نیست، و این مفروضات و دیدگاههای فرااخلاقی و اخلاقی از متون کلاسیکی که درباره فلسفه و شاخههای دیگر دانش در آن فرهنگ نگارش شده قابل استنباط و استخراج است.
فیلسوفان مسلمان با الهام از فلسفه یونانی، فلسفه، یا به تعبیر آنان حکمت، را به دو شاخه نظری و عملی، و حکمت عملی را به سه شاخه فرعی «اخلاق»، «سیاست مدن» و «تدبیر منزل» تقسیم میکردند. سیاست مدن به لحاظ معنایی تقریباً معادل فلسفه سیاست به معنای امروزین کلمه است، و تدبیر منزل نیز تقریباً معادل علم اقتصاد است. اخلاقی که در این تقسیمبندی یکی از شاخههای حکمت علمی است تقریباً ترکیبی از اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی است.
در این کتابها با قرائت خاصی از اخلاق هنجاری فضیلتمدار روبرو هستیم که رنگ و بویی دینی به خود گرفته و با مفروضات و باورهای دینی موزون و هماهنگ شده است. اما بخش اعظم آنچه در جهان مدرن با نام اخلاق هنجاری شناخته میشود در فرهنگ اسلامی نام شریعت به خود گرفته است
از برخی از فیلسوفان مسلمان، مانند ابن مسکویه، خواجه نصیر الدین طوسی و ملا مهدی نراقی، تک نگاریهایی درباره اخلاق هنجاری به یادگار مانده است. در این کتابها با قرائت خاصی از اخلاق هنجاری فضیلتمدار روبرو هستیم که رنگ و بویی دینی به خود گرفته و با مفروضات و باورهای دینی موزون و هماهنگ شده است. اما بخش اعظم آنچه در جهان مدرن با نام اخلاق هنجاری شناخته میشود در فرهنگ اسلامی نام شریعت به خود گرفته است، و علمی که متکفل این نوع خاص از اخلاق هنجاری است، فقه نام دارد. البته اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم باید بگوییم که شریعت معجونی از اخلاق و حقوق است.
در باب فرااخلاق یا فلسفه اخلاق به معنای خاص کلمه، تا آنجا که من میدانم، تا این اواخر دیدگاههای فیلسوفان مسلمان در هیچ کجا به نحو مستقل و تحت عنوان فلسفه اخلاق مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. بنابراین، برای کشف این دیدگاهها باید به کتابهایی مراجعه کنیم که فیلسوفان مسلمان درباره منطق کلاسیک نگاشتهاند.
در این کتابها فصلی وجود دارد که در آن درباره مواد قضایا بحث میشود. در این فصل ماده/ محتوای قضیه به شش نوع تقسیم میشود و یکی از این انواع چیزی است که با تعبیر «آراء محموده» یا «تأدیبات اصلاحیه» به آن اشاره شده است. مثالی که برای قضایایی که چنین مادهای دارند زده میشود قضایای اخلاقی مشتمل بر حسن و قبح است.
علاوه بر این، در کتابهای کلاسیک کلامی نیز به مناسبت بحث از اوصاف و افعال خداوند بحث از سرشت حسن و قبح اخلاقی و اینکه حسن و قبح ذاتی و عقلی است یا الاهی و شرعی/ نقلی به میان میآید. در کتابهایی که درباره علم اصول فقه نوشته شده نیز به مناسبت بحث از عقل به عنوان یکی از منابع حکم شرعی و قاعده ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع بحث از سرشت حکم عقل به خوبی و بدی مطرح میشود.
از مجموع این مباحث به اضافه آنچه در کتابهای اخلاقی به نحوی گذرا و ضمنی دربارهی مبانی اخلاق آمده این نتیجه به دست میآید که در این مورد نمیتوان دیدگاه فرااخلاقیِ واحدی را به همه متفکران مسلمان، اعم از فیلسوفان، متکلمان و فقیهان، نسبت داد.
البته برای شرح و توضیح برخی از این دیدگاهها و بیان تفاوتشان با یکدیگر میتوان از تعبیرات و اصطلاحاتی که در فلسفه اخلاق مدرن رواج دارد بهره گرفت، اما همواره باید به این نکته توجه داشت که چون معمولاً خود پرسشهای فرااخلاقی به نحو مستقل برای این متفکران مطرح نبوده و چون تنوع و تمایز دقیقی که امروزه بین دیدگاههای متنوع در فلسفه اخلاق وجود دارد پیش چشم آنان قرار نداشته، استفاده از تعبیرات و اصطلاحات فنی رایج در فلسفه مدرن برای بیان این دیدگاهها به خطای «زمانپریشی» نینجامد.
اما نتیجه این نوع پژوهشها هرچه باشد، این نکته روشن است که به معنای دقیق کلمه نمیتوان این دیدگاهها را به عنوان «فلسفه اخلاق اسلامی» مطرح کرد، بلکه درست آن است که برای اشاره به این دیدگاهها از عنوان «فلسفه اخلاق متفکران مسلمان» استفاده شود.
اینکه آیا از منابع اولیه اسلامی، یعنی قرآن و سنت/ حدیث، میتوان نظریه خاصی را در باب فرااخلاق و به عنوان پاسخ به پرسشهای فرااخلاقی استنباط کرد و آن را فلسفه اخلاق اسلامی نامید یا نه بحثی است علی حده. یکی از موانعی که بر سر راه این کار وجود دارد این است که آیات و روایات مربوطه در این مورد بر دیدگاه مشخص و واحدی دلالت نمیکنند یا چنین دیدگاهی را مفروض نمیگیرند، یعنی در این مورد تعارضی درونی میان بخشهای مختلف قرآن و سنت وجود دارد که بدون حل شایسته آن نمیتوان در این مورد نظر یا نظریهای را به اسلام نسبت داد.
…