اخلاق فضیلتمدار نوعی نظریه هنجاری است که در عصر افول مدرنیته و ظهور پست مدرنیسم، همراه با ناکامی نظریههای اخلاقی در دستیابی به طرحی نو، برای نجات انسانیت، ضرورت احیا آن جهت ابقا ارزشهای اخلاقی به خوبی احساس میشود.
در روزگار غربت اخلاق و سرمازدگی وجدان اخلاقی که نتیجه مثله کردن حقیقت انسانیت است، محور قرار گرفتن فضائل اخلاقی و ارزشمند بودن شکوفائی بشر، این ضرورت را به اوج میرساند. از نوشتار حاضر که نگاهی اجمالی است، به این نظریه، پس از تعیین جایگاه جغرافیایی اخلاق فضیلت و گذاری کوتاه بر تاریخچه پر فراز و نشیب آن، به تعیین ماهیت آن میپردازیم. تقریرهای متفاوت اخلاق فضیلت، به رغم اشتراک آنها، دیدگاههای مختلفی را ساماندهی میکند که با توجه به آن، برای فهم و تبیین و اقدام عملی اخلاق فضیلتمدار لازم و ضروری به نظر میرسد.
اخلاق فضیلتمدار نوعی نظریه هنجاری است که در عصر افول مدرنیته و ظهور پست مدرنیسم، همراه با ناکامی نظریههای اخلاقی در دستیابی به طرحی نو، برای نجات انسانیت، ضرورت احیا آن جهت ابقا ارزشهای اخلاقی به خوبی احساس میشود.
فلسفه اخلاق (Ethics) بینشی است فلسفی و عقلانی درباره اخلاق – مسائل و احکام اخلاقی که به طور سنتی، دو قسم اخلاق هنجاری (normative ethics) و فرااخلاق (meta ethics) را در بر میگیرد. تعیین و دفاع از معیارهای افعال اخلاقی که بر مبنای آن فاعل اخلاقی میتواند، به طور معقولی افعال خوب، بد، صواب و خطا را از یکدیگر متمایز کند، در حوزه اخلاق هنجاری است. و تحلیل مفاهیم و گزارههای اخلاقی و طرح مباحث معرفتشناختی و منطقی مربوط به گزارههای اخلاقی بر عهده فرااخلاق است که به عنوان معرفت درجه دوم، بدون قصد دفاع از هیچ حکم هنجاریی، درصدد تعیین پیشفرضهای اخلاق هنجاری برمیآید.
جایگاه جغرافیایی اخلاق فضیلتمدار
از آن جا که تبیین ماهیت اخلاق فضیلت، در گرو تعیین جایگاه جغرافیایی آن، در بین دیگر نظریههای اخلاقی است و با توجه به این که اخلاق، نوعی نظریه هنجاری است، تعیین این جایگاه، خود، متوقف بر ترسیم و تحلیل اقسام نظریههای هنجاری میباشد. از این رو لازم است، با اشاره مختصری به اقسام نظریهها و تعیین معیار تمایز و تقسیم، راه تبیین را بر خود هموار سازیم.
…