آدم به امید زنده است | بررسی فضیلت امید در نگاه آگوستین
جنگ روسیه و اوکراین، هزاران کشته به جا گذاشته و میلیونها نفر را بیخانمان کرده و ترس از تهدیدِ بمب هستهای، در دل مردم رخنه کرده است. تغییرات اقلیمی باعث ویرانیِ زیستبومها و جوامع شده؛ اگر اقدام مناسبی انجام نشود، ویرانیهای بیشتری هم به بار خواهد آمد. بیعدالتیهای نژادی، قومی و جنسیتی، همچنان افراد را آزار میدهد و در عین حال، کشتار با اسلحه در ایالات متحده، به رکوردهای جدیدی نزدیک میشود.
تمامی این معضلات، در محیطی با شکاف عمیق اجتماعی، جناحبندیِ سیاسی و اقتصاد بیثبات، آشکار میشود. این محیط، بهخاطر همهگیریِ کروناست که هفت میلیون انسان را به کام مرگ کشاند و مشکلات روانی و جسمیِ زیادی برای میلیونها انسانِ دیگر به بار آورد. وقتی این معضلاتِ جهانی با مشکلاتِ فردی ترکیب میشود، روزنههای امید هم از بین خواهد رفت.
نظرسنجیها در ایالات متحدۀ آمریکا نشان میدهند که بدبینی، میان اذهانِ عمومی گسترش یافته است. یکی از نظرسنجیهای مؤسسۀ گالوپ نشان میدهد که آمریکاییها، در شروع سال ۲۰۲۳ میلادی، به همهچیز بدبین بودند و مجلۀ نیوز وِیک1 مینویسد که مردم در کشور آمریکا به هیچچیزی خوشبین نیستند. این مجله با اشاره به یک نظرسنجی مینویسد درصد زیادی از آمریکاییها (۴۲ درصد) نسبتبه سال ۲۰۱۹، قبل از همهگیری کرونا، به آیندۀ ایالات متحده بدبین هستند و تعداد کمی از آنها (۲۷ درصد) خوشبیناند. گریگوری میشل2 و فیلیپ تتلاک3 مقالهای را در سال ۲۰۲۲ در مجلۀ Clinical Psychological Science منتشر کردند. این مقاله نشان میدهد که این بدبینی، در سطحِ شکافهای نژادی، اقتصادی و ایدئولوژیک است. آلیسون گوپنیک4 نیز یافتههای خود را در ماه آوریل در مجلۀ والاستریت5 منتشر کرد. او مینویسد آمریکاییها بر سر یک چیز توافق دارند و آن هم بدبینی است.
همان پژوهش نشان میدهد که این بدبینی، توجیهی ندارد. میچل و تتلاک، با توجه به شاخصهای بسیاری ــ از میزان فقر و زندانیشدن گرفته تا پیشرفت تحصیلی و مهاجرت غیرقانونی ــ استدلال میکنند که این بدبینی، موجه نیست. بسیاری از آمریکاییها بهغلط باور دارند که همهچیز، در حال بدترشدن است. این مطالعه در سال ۲۰۲۱، برای کاهش تأثیر کرونا انجام شد و بر تغییرات سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸ تمرکز داشت، ولی تجربۀ همهگیریِ کرونا ممکن است همچنان بر نتایج آن تأثیر بگذارد. درعینحال، پژوهشگران توضیحات دیگری را نیز ارائه میدهند. گاهی، حافظۀ ما بهسمت رویدادهای منفی سوق داده میشود و این موضوع باعث میشود شدت مشکلات اجتماعی را بیشازحد برآورد کنیم. گاهی، رهبران سیاسی و رسانهها ممکن است برای ترویج برنامههای خود بر جنبههای منفی جامعه تأکید کنند. پژوهشگران، عامل مؤثر دیگری را نیز اضافه میکنند: اینکه مردم ترجیح میدهند برای جلوگیری از بزرگتر شدن مشکلات، تندروگرایانهتر برخورد کنند و مسائل را دستکم نگیرند.
یک تبیین عقلی میتواند این نظریات روانشناختی و سیاسی را تقویت کند: گفتمان معاصر سعی دارد بین خوشبینی و بدبینی، دوگانگی ایجاد کند و یکی از این دو را برگزیند. اگر بنا باشد بین این دو، یکی را انتخاب کنیم، بدبینی واقعبینانهتر به نظر میرسد. چون خوشبینی، غالباً مشکلات را نادیده میگیرد و اگر شدیدتر شود، به شکلی از «مثبت انگاری سمی» منجر میشود؛ یعنی اگر صرفاً به آرزوکردن مشغول باشیم، در آینده اتفاقهای خوبی رخ خواهد داد. اگر آرزوهایمان به حقیقت نپیوست، آن وقت ما میمانیم و بدبینی! وقتی بدبینی به عینکی تبدیل میشود که ما با آن به جهان نگاه میکنیم، ناامیدی در ما پدید میآید؛ این بدبینی، بسیار خطرناک و عامل ناتوانیهای ماست. ناامیدی باعث میشود از تلاش برای حلّ مشکلات دست بکشیم. همچنین، باعث میشود بر جنبههای منفی جامعه تمرکز کنیم و آنها را دلیلی برای بدترشدنِ همهچیز بدانیم که اوضاع را بدتر میکند و باعث میشود پیشرفت واقعی به چشم نیاید. در نتیجه، ناامیدی، بیش از پیش میانِ مردم گسترش پیدا میکند.
به چیزی احتیاج داریم تا این چرخه را بشکنیم و از ناامیدیِ ناشی از بدبینی دوری کنیم و درعینحال، در سرخوشی ناشی از خوشبینی غرق نشویم. اینجاست که آگوستین به کمک ما میآید. فضیلت امید در نگاه او راهی میان (بلکه ورای) خوشبینی و بدبینی ارائه میکند.
بهشمارآوردن آگوستین در زمرۀ آموزگاران امید شاید کمی تعجببرانگیز باشد. او کشیش، فیلسوف و متکلم تأثیرگذار آفریقاییای است که در آغاز قرن پنجم در سرزمین روم زندگی میکرد. آگوستین اغلب بهعنوان یکی از بدبینترین فیلسوفان غرب شناخته میشود. جان رالز6، او را یکی از دو ذهن تاریک غرب مینامد و افرادی از هانا آرنت7 تا مارتا نوسبوم8، افکار او را برای سیاست معاصر بیش از حد بدبینانه دانستهاند.
یکی از دلایل شهرت آگوستین، خوانش او از شرّ و سلطهجویی بر دیگران است. او در نوشتههایش، زنگ خطری را به صدا در میآورد؛ غرور و خودشیفتگی میتواند سودای شهرت را برانگیخته کند؛ شهرت هم شهوتِ سلطهجویی را شعلهور میکند؛ یعنی میل سلطهیافتن بر دیگران برای اثبات برتری و حفظ قدرت خود. در نهایت، شهوت سلطهجویی میتواند در وجود فرد رخنه کند، شخصیت فرد را از بین ببرد، و باعث بروز کارهای مخرب، خشونتآمیز و شرارتبار شود.
آگوستین در کتاب خود با عنوان شهر خدا اثرات غرور و سلطهجویی را در زندگی انسان ریشهیابی میکند و معتقد است که حتی در میان خانواده و دوستان نزدیک، دغلبازی، خیانت و ظلم بسیار رایج است. در عالَم سیاست، وضع از این هم بدتر است. او میپرسد:
اگر حتی در خانۀ خودمان نمیتوانیم از شرارتهای رایجِ بشری در امان بود، چطور ممکن است که در شهر، امنیت داشته باشیم؟ هر چه شهر بزرگتر باشد، دادگاههایش پُر از پروندههای قضایی و محاکمات جنایی است. حتی زمانی که شهر در آرامش است، و فتنه و جنگ داخلیای در کار نیست، هرگز از خطر چنین آشفتگیها و خونریزیهایی مصون نیست.
مایی که سیاست معاصر را مشاهده میکنیم، میتوانیم خطراتی مثل تهاجم و طغیان را بهصورت واضح ببینیم.
باتوجهبه آگاهی آگوستین از اینکه چگونه سودای شهرت و سلطهجویی میتواند مانع پیگیری و حفظ اهداف ارزشمند شود، سخت است که او را فردی «خوشبین» بدانیم. بااینحال، این یکی از دلایلی است که چرا افکار او امروزه اهمیت ویژهای دارد: تحلیل دقیق او از غرور، منفعت شخصی و بیعدالتی، خوشبینی را به چالش میکشد و ما را از خطرات سلطهگری ــ در انواع مختلف آن ــ مختلف آن آگاه میکند. اندیشۀ آگوستین هر خوشبینیای که نقصهای انسانی ــ مثل غرور، شرّ و بیعدالتی ــ را نادیده میگیرد، بیاعتبار میداند.
بااینحال (همانطور که در مجموعهای از مقالات و یک کتاب دربارۀ آگوستین بحث کردهام)، این بدان معنا نیست که باید او را فردی بدبین بدانیم. اندیشۀ آگوستین نه خوشبینی نامیده میشود و نه بدبینی، چون این اصطلاحاتِ تازه، در قرن هجدهم به کار برده شدند، بنابراین ممکن است پیچیدگیهای دیدگاه او را بازتاب ندهند. همچنین، این تقسیمبندی، دیدگاه آگوستین دربارۀ امید را نوعی فضیلت در نظر میگیرد که بین دو رذیلتِ “خوشخیالی” و “یأس” تعادل برقرار میکند.
به چیزی احتیاج داریم تا این چرخه را بشکنیم و از ناامیدیِ ناشی از بدبینی دوری کنیم و درعینحال، در سرخوشی ناشی از خوشبینی غرق نشویم. اینجاست که آگوستین به کمک ما میآید. فضیلت امید در نگاه او راهی میان (بلکه ورای) خوشبینی و بدبینی ارائه میکند.
برداشت او تفاوتی در گفتمان معاصر ایجاد میکند، چون امید بهعنوان یک فضیلت درک نمیشود. در گفتمان معاصر، امید، یک روش برای برخورد با موقعیتهای مختلف یا نوعی احساس تعریف میشود، ولی این موضوع را نادیده گرفتهاند که آگوستین، امید را فضیلتی میداند که خواستههای ما را در جهت اهدافمان تنظیم میکند. آگوستین مانند بسیاری دیگر از متفکران معاصر، امید را یک محبت عادی یا احساس میداند: امید، عشق یا میل به مقصودی است که آن را خوب، دستیابی به آن را ممکن و شدنی فرض میکنیم، ولی آن مقصود هنوز دیده نشده یا هنوز به آن نرسیدهایم. بااینحال، برخلاف آنهایی که امید را خوشبینی تلقی میکنند و آن را بهطور مطلق خوب میبینند، آگوستین اذعان میکند که این احساس، گاهی به بیراهه میرود: شاید به مقصود اشتباه، افراد اشتباه یا روش اشتباه امید داریم. احساس امید ما ممکن است نابهجا یا درهمبرهم باشد. به همین خاطر، ما به فضیلت امید نیاز داریم؛ فضیلتی با ویژگی پایدارتر و بادوامتر که احساس امید را بهسمت مقصودهای درست و با روشهای درست، هدایت میکند.
الهیات آگوستین نحوۀ درک او از مفهوم امید را شکل میدهد. این کشیش مسیحی، خدا و هدفهای بینهایت را بهعنوان مقصود نهایی امید معرفی میکند. اما او همچنین میداند که انسانها باید «هدفهای کوتاهمدتی» مانند سلامتی، صلح و دوستی را هم آرزو کنند. او معتقد است که جستوجوی هدفهای دنیوی نباید بر جستوجوی رابطۀ عمیقتر با خدا و جنبههای معنوی زندگی سایه بیندازد یا جایگزین آن شود.
نظر او دربارۀ اولویتبندی صحیح اهداف، پیچیده است. در اینجا لازم است به یکی از ویژگیهایی اشاره کنیم که در تفسیر آگوستین از بدبینی نادیده گرفته میشود. فضیلتِ امید، به انسانها کمک میکند تا در برابر دو رذیلتِ ناشی از نابسامانی مقاومت کنیم: سرخوشی و یأس. سرخوشی، ویژگی کسانی است که احساس امیدشان منحرف، بیشازحد یا کاذب است. کسانی که دارای رذیلت سرخوشی هستند، به مقصودهای اشتباه، یا به افراد اشتباه امیدوارند و به مقصودها و افراد درست، بیشازاندازه امید دارند. در برخی موارد، خوشبینی میتواند رذیلت سرخوشی را بیش از فضیلت امید منعکس کند.
از سوی دیگر، بدبینی گاهی میتواند نقصِ ناشی از کمبود امید را نشان دهد: یأس. همانطور که امید یک احساس طبیعی در انسان است، احساس یأس نیز یک واکنش عاطفی طبیعی است و میتواند در برخی موقعیتها قابلدرک باشد. بااینحال، اگر انسان، امید خود را برای دستیابی به اهداف از دست بدهد، درحالیکه این اهداف دستیافتنی باشند و یأس درون فرد به یک احساس مداوم تبدیل شود، این حس، یک رذیلت شمرده میشود. این رذیلت، ما را از دستیابی به اهداف عالی منصرف میکند یا ما را وادار میکند تا از سر ناامیدی، به خود یا دیگران آسیب برسانیم. آگوستین کسانی را که دچار یأس هستند با گلادیاتورهای رومیای مقایسه میکند که قرار است در میدان نبرد بمیرند. ازآنجاییکه آنها «هیچ امیدی ندارند که جان سالم به در ببرند»، یا «به دنبال راهی برای مُردن میگردند» یا «از انجام هیچ کار شنیعی دریغ نمیکنند»، از خشونت خود بدون هیچ محدودیتی استفاده میکنند. برای آگوستین، هر دو رذیلت میتواند باعث خودشیفتگی یا شریکشدن در جرمِ دیگران شود. اگر دستیابی به هدفی را مسلّم فرض کنیم، یا بالعکس از دستیابی به آن ناامید شویم، در راستای هدفهایی که آرزوی آنها را در سر میپرورانیم، هیچ تلاشی نخواهیم کرد. ما به فضیلت امید نیاز داریم تا در مواجهه با مشکلات، خطرات و تأخیرهایی که در پی اهداف ما هستند، منفعل نباشیم.
درحالیکه آگوستین اساساً فضیلتِ امید را در فضای الهیاتی میبیند، ساختار عقلانیِ بحث او میتواند منبع ارزشمندی برای زندگی معاصر باشد، خواه ما الهیات آگوستین را قبول کنیم، خواه قبول نکنیم. وقتی چالشهای پیشِ روی خودمان را در نظر میگیریم، بسیاری از ما اغلب دچار سرخوشی یا یأس میشویم؛ یا تصور میکنیم بعضی از مشکلاتمان آنقدرها هم بد نیستند و خودمان را به بیخیالی میزنیم، یا از طرفی مشکلات را آنقدر بزرگ تصور میکنیم که دچار یأس میشویم. گاهیاوقات، این وسوسهها بر افراد در نقشها و مکانهای اجتماعی خاص تأثیر متفاوتی میگذارد. برای مثال، آنهایی که دارای قدرت و امکانات هستند، شاید دچار سرخوشی شوند؛ این افراد بهاشتباه تصور میکنند که برخی از هدفهای آیندهشان، محتمل یا قطعی هستند و برای دستیابی به آنها به دیگران وابسته نیستند، یا میتوانند از قدرت و امکانات خود بدون هیچ محدودیتی برای دستیابی به اهداف استفاده کنند. ازاینرو، سرخوشی آنها به سودای شهرت و سلطهجویی دامن میزند.
در مقابل، نبود قدرت و امکانات میتواند منجر به یأس شود؛ یعنی وقتی کسانی که در چنین موقعیتهایی تحتتأثیر ناتوانی، بیعدالتی و سلطهجویی فرد یا گروهی قرار میگیرند، نمیتوانند به آیندهای بهتر امیدوار بمانند. این افراد باید در برابر رذیلت یأس، ایستادگی کنند. اگر آنها به عدالت، برابری یا صلح اهمیت میدهند، اما از دستیابی به آنها ناامید میشوند، احتمالاً سرِ تسلیم فرو خواهند آورد و مشکلاتشان ریشهدارتر خواهد شد. مارتین لوتر کینگ جونیور، که دربارۀ امید، نظریاتی مانند آگوستین داشت، در سال ۱۹۶۷ گفت: «یأس امروز، چکش قویای برای کوبیدنِ میخ عدالت در آینده نیست».
آگوستین دایرۀ واژگان عقلانیای را برای شناسایی یک فضیلت فراهم میکند. این فضیلت به ما کمک میکند تا امیدِ واقعبینانهای را برای رسیدن به عدالت و سایر اهداف پراهمیت در دل نگه داریم. با فرق قائلشدن بین احساس امید و فضیلت امید، میفهمیم که چگونه این فضیلت به تنظیم آن احساس کمک میکند تا با روشهای درست، به مقصودهای درست برسیم و در مقابل، رذیلتهای متضاد با این فضیلت را بشناسیم. اندیشهها و اصول فلسفۀ آگوستین، راهنمایی و اطلاعات مفیدی را ارائه میدهد تا فضیلت امید را در زمانۀ خودمان گسترش دهیم و در برابر سرخوشی و یأس مقاومت کنیم.
علاوهبراین، آگوستین طوری از قابلیتهای ادبی استفاده میکند که میتواند این فضیلت را تقویت و حفظ کند. آگوستین، استاد نامیِ بلاغت، پیش از اینکه اسقف مسیحی شود، به اثرگذاری فن متقاعدسازی در تعلیم و تربیت اذعان کرده بود. او مانند پیشینیانِ یونانی و رومیاش، فلسفه را «شیوهای از زندگی» میداند که هدف آن، فقط تحلیل ایدههای انتزاعی نیست، بلکه به دیگران کمک میکند تا فضایل لازم را برای خوبزیستن پرورش دهند. پژوهشگرانِ معاصر که نوشتههای آگوستین را با دیدگاهی تحلیلی یا صرفاً فلسفی بررسی میکنند، نحوۀ استفادۀ ماهرانه او از بلاغت را برای شکوفاکردن امید در مخاطبانش، نادیده میگیرند.
بخشی از کتابِ شهر خدا را در نظر بگیرید که بهعنوان کلیدی برای فهم بدبینی از دیدگاه آگوستین در نظر گرفته میشود. در بخشی از این کتاب، آگوستین تحلیلی کوبنده از «سختیهای متعدد و جدی» ارائه میکند که بر زندگی مادی تأثیر میگذارند؛ از «بیماریها» و «اختلالها» گرفته تا «فریبها» و «جنگها». او در نهایت نتیجه میگیرد: «این نوعی از زندگی است که بهخاطرِ شدتِ اسفباربودنش مانند جهنم روی زمین است.» بسیاری از مفسران، این حکم را تأیید بدبینی آگوستین میدانند، اما فصل بعدی کتاب شهر خدا را که در آن، فهرستی بلند از هدفهای زمینی ارائه شده، نادیده میگیرند. آگوستین میپرسد: «چه کسی میتواند تمام این چیزهای [خوب] را به شماره درآورد؟ اگر تصمیم میگرفتم بهطور جداگانه به هر یک از اینها بپردازم و در مورد آنها بحث کنم، چقدر وقتگیر میشد!»
آگوستین در این متن از ابزارهای بلاغیِ کهن ــ مثل فضاسازی و تضاد ــ بهره میگیرد. او تقابل خیر و شرّ را طوری به تصویر میکشد که بتواند آگاهی مخاطبانش را افزایش دهد. آگوستین اینجا مفهومی را به نمایش میگذارد که کنت برک9، پژوهشگر علوم ادبی، در کتاب The Philosophy of Literary Form آن را بهعنوان نوعی از دلگرمیدادن به مخاطب و شکلی از انتقاد اجتماعی که مخاطب را به اعماق جهنم میکشاند و برمیگرداند، توصیف میکند. آگوستین خوانندگان را به جهنم روی زمین میکشاند تا حقیقت شر را برجسته کند و آنها را از سرخوشی بیرون بیاورد. اما او همچنین میداند که توصیف روشنی از شرّ خوانندگان را دچار یأس میکند. به همین دلیل، او در فصل بعدی کتاب، خوبیهای جهان را برجسته میکند تا خواننده را از قعر جهنم بیرون بکشاند و زمینه را برای شکوفایی امید آماده کند. آگوستین در این مسیر آنچه را که جفری استوت10 در کتاب Blessed Are the Organized بهعنوان وظیفۀ رندانۀ انتقاد از اجتماع شرح میدهد، به کار میبندد. وی مینویسد: «دیدگاهی برگزینیم که مشکلات ما را نمایان سازد، بدون اینکه امید اصلاح را بخشکاند.»
امروزه، در اجتماع بهدرستی تحلیلهای انتقادانۀ دقیقی از نظامها و ساختارهای سیاسی برای تشخیص، برهمزدن و شکستن ساختار سلطه ارائه میشود. فضیلت امید، با وجود چنین انتقادهایی برای شناخت و مقاومت در برابر سرخوشی، تقویت میشود. بااینحال، اگر این نقد، به مخاطب، توانایی و اعتمادبهنفس برای اقدام ندهد، میتواند بدبینی و یأس ایجاد کند. جنیفر ال هوچشیلد، دانشمند علوم سیاسی، تأکید میکند که به همین دلیل است که بسیاری از پژوهشگران معاصر و منتقدان اجتماعی نسبتبه سیاست «نسبتاً بدبین» هستند. علوم اجتماعی که تنها بر مشکلات ساختاری بدون توجه به نمونههای مثبت انسانی تمرکز میکنند، باعث میشود شهروندان برای رسیدگی به مشکلاتی که علوم اجتماعی شناسایی کرده، احساس ناتوانی و بیانگیزگی کنند.
بِل هوکس11 در کتاب Teaching Community: A Pedagogy of Hope تأکید میکند که باید دقیق نقد کرد و چگونگی مقاومت در برابر سلطهجویی را شناخت:
وقتی مشکلات را فقط فهرست میکنیم، وقتی بدون تمرکز برای حل مشکلات اظهار نارضایتی میکنیم، امید را از بین میبریم. بهاینترتیب، نقد صرفاً به بدبینی عمیقی تبدیل شود که برای حفظ فرهنگ سلطهجو کارگر میافتد.
اندیشۀ هوکس در مورد نقدی که به مخاطب توانایی و اعتمادبهنفس برای اقدام بدهد، همانند رویکرد آگوستین است. هدف هر دو این است که به مردم کمک کنند تا برای حل مشکلات اقدام کنند و درعینحال امیدوار باشند و از سرخوشی و یأس که منجر به سلطهجویی میشود، اجتناب کنند.
این مدل از انتقاد اجتماعی، بهویژه میتواند برای پاسخ به مسائلی که یأس زیادی ایجاد میکند مفید باشد. بهعنوانمثال، علیرغم یک اجماع علمیِ جهانی مبنی بر اینکه انسان در تغییرات آبوهوایی نقش دارد، بسیاری از مردم انگیزهای برای رسیدگی به این موضوع ندارند، چون گمان میکنند که اثراتش در آینده آنقدر هم بد نخواهد بود یا فناوریهای جدیدی برای مدیریت آن تولید خواهد شد. برای اینکه مردم را از این حالت سرخوشی بیرون بیاوریم، فعالان محیطزیست بر خطرات تخریب محیطزیست تأکید کردهاند. «جاذبههای ترس» میتواند آگاهی و توجه را نسبتبه تهدید افزایش دهد، اما پژوهشها نشان میدهد که گاهیاوقات میتوانند اثرات و پیامدهای منفیای داشته باشند و باعث شود که مخاطبان در مواجهه با فاجعههای احتمالی احساس یأس کنند. این تأثیر باعث شده است که برخی بهجای آن از «جاذبههای امید» استفاده کنند. بااینحال، جاذبههای امیدواری میتوانند در صورت غیرواقعی بودن، سرخوشی و خودشیفتگی را افزایش دهند و خطراتی را که تغییرات آبوهوایی برای مردم و سیارۀ زمین ایجاد میکند، کماهمیت جلوه دهند.
شیوۀ بلاغیِ آگوستین دربارۀ امید، چارچوب ارزشمندی برای مقابلهکردن با این تهدید ارائه میدهد. او بهجای اینکه امید را صرفاً بهعنوان یک نگرش یا احساس بداند، آن را فضیلتی میداند که باید انسان را از سرخوشی و یأس دور نگه دارد. او نظر خود را به شیوهای بلاغی بیان میکند تا به مخاطبان کمک کند در برابر هر دو آسیب مقاومت کنند. او الگویی تشویقی ارائه میکند تا مخاطب را از خطرات سرخوشی آگاه کند و از طرفی با دلایل موجه، از ناامیدی جلوگیری کند. پژوهشهای تجربی تأکید میکنند که برانگیختن احساسات به روش آگوستین مؤثر است، بهویژه اگر کسی اول ترس را در مخاطب برانگیزد و سپس امید را.
آگوستین بهعنوان یک اسقف مسیحی که در قرنهای ۴ و ۵ در سرزمین روم زندگی میکرد، احتمالاً در تصورِ بسیاری از چالشهای معاصر ما مشکل داشته باشد. اگرچه هم شرارت را نقد میکند و هم امپراتوری عصر خودش را، اما از گونههایی از سلطهجویی مثل بردهداری و پدرسالاری حمایت میکرد، حتی آنوقتی که میکوشید سوءاستفادههای زشتِ آنها را محدود کند. بااینحال، در زمانی که شکاف عمیقی بهوجود آمده، بسیاری از چالشهای ما غیرقابلحل به نظر میرسند و سیاست گرفتار سرخوشی و یأس است، اندیشۀ آگوستین میتواند بینشهای ارزشمندی در مورد ماهیت امید ارائه دهد. نقد دقیق او از غرور و سلطهجویی میتواند ما را در مورد خطرات و واقعیتهای زندگی سیاسی آگاه کند و به ما پیشفرضهایی دربارۀ انتظاراتمان بدهد، درحالیکه فضیلت امید او میتواند انگیزهای برای عملکردن و مقاومت در برابر رذیلت ناامیدی باشد. آگوستین، منابع عقلانی و بلاغیای را برای پرورش امیدی معقول و واقعبینانه ارائه میدهد.
در نهایت، استاد میداند که قویترین شکل متقاعدکردن، نحوۀ زندگی ماست: «زمانهای بد، زمانهای سخت؛ این چیزی است که مردم مدام از آن صحبت میکنند، اما بگذارید خوب زندگی کنیم و روزگار خوب خواهد بود. ما چنان که هستیم و روزگار چنین که هست.» در جای دیگر میگوید: «شما به نیکی امیدوارید. همان چیزی باشید که به آن امید دارید.»