نام: نتانیاهو؛ شهرت: مجمعالرذایل | تحلیل اخلاقیِ ترور شهید سیدحسن نصرالله
ترور شهید سیدحسن نصرالله؛ ناموجّه یا موجّه؟!!
علم اخلاق و فلسفۀ اخلاق، قرار است به ما بیاموزد که «چگونه بهتر زندگی کنیم» و معیارهایی را به ما بدهد که تصمیمهایمان را با آن هماهنگ کنیم. برای پاسخ به همین سؤال، دهها موضوع و صدها مسئلۀ اخلاقی پیشِ روی قرار داده میشود. یکی از آنها (در مسائل اخلاق کاربردی)، بحث تروریسم است. از نگاه اخلاقی و برمبنای بحثهای اخلاقی، آیا ترورکردن، توجیه اخلاقی دارد؟ آیا تروریسم، در تضاد با عدالت و شفقت نسبتبه انسانها نیست؟ آیا میتوان شرایطی را تصویر کرد که ترور فردی یا دستهجمعی انسانها اخلاقاً درست باشد؟
برای اینکه به توافقی زودهنگام دربارۀ معنای تروریسم برسیم و اجمالاً همزبانی شکل بگیرد، این تعریف را تعریفِ معیار برای بحث تروریسم در نظر میگیریم: «تروریسم یعنی استفادۀ عمدی از خشونت برای قربانیان بیگناه به قصد ارعاب و ایجاد وحشت یک گروه از افراد برای پیشبرد اهداف سیاسی» (ساکن سرزمین اخلاق؛ جلد دوم، ص ۱۷۰). طبق آمارِ رسمی، بیشتر قربانیان تروریسم، از سال ۲۰۰۱، کشورهای خاورمیانه بودهاند، مشخصاً عراق، افغانستان و پاکستان (منبع). بنابراین، به نظر میرسد این موضوع، بیشتر باید مسئلۀ ما باشد تا کشورهای اروپایی یا آمریکایی. جالب آنکه بیشترین محتوای تولیدشده دربارۀ اخلاق تروریسم از سوی کشورهای غربی است و نقد آنها یادداشتی مستقل میطلبد. اجمالاً در این مجال، لازم به یادآوری است که حادثۀ ۱۱ سپتامبر در نیویورک، حدوداً سه هزار قربانی داشت، اما عراق ــ بهتنهایی ــ در طول ۱۰ سال اشغال آمریکاییها، فقط ۴۲ هزار قربانیِ ترور داشته است، چه رسد به قربانیانی که در میدان جنگ کشته شدهاند.
بازگردیم به شرایط امروز. ارتش اسرائیل ــ علاوهبر حملههایش به سوریه و غزه ــ هفتۀ پیش به روستاهای مرزیِ لبنان حملۀ هوایی انجام داد و روز گذشته، شهر ضاحیه و بیروت را آماج حملات بیسابقۀ هوایی قرار داد. هدفش از این حملات، از میان برداشتن سران گروه حزبالله بود و موفق شد سران حزبالله را ترور کند. پس میتوان حملۀ اسرائیل به قصد جانِ سران حزبالله را عملی تروریستی دانست: از یک سو، این کارشان عمدی بوده است و خشونت بیسابقهای را اِعمال کردند. از سوی دیگر، موجب ارعاب و وحشت شدهاند به طوری که مردم بیروت، از پایتخت کشورشان در حال فرار به مناطق امناند. یکی از جلوههای ایجاد وحشت، بمباران یک پمپبنزین در شهر بیروت است!
همچنین، هدف از این حملات، پیشبرد اهداف سیاسی بوده است تا با حذف سران حزبالله، بتوانند با قدرت بیشتری در دیگر جبهههای نبرد حاضر شوند. بیگناهبودن سران حزبالله هم بر هر وجدان بیداری واضح است، زیرا آنچه محور مقاومت در این مناطق مهم انجام داده است، صرفاً دفاع از خود بوده است و هیچگاه لبنان سعی در پیشروی نداشته است. همین نکات را میتوان دربارۀ ترور اسماعیل هنیه نیز صادق دانست. علاوهبر آنکه در خاک کشور ثالث (ایران) چنین اتفاقی افتاد و فراتر از قواعد اخلاقی، قوانین بینالمللی زیر پا گذاشته شد. حالا باید بررسی کنیم که ترور، عملی است اخلاقی یا غیراخلاقی؟
سه رویکرد مهم در فلسفۀ اخلاق وجود دارد: رویکرد فضیلتگرایانه، وظیفهگرایانه و پیامدگرایانه. ادعای نگارنده این است که با هر رویکردی به مسئلۀ تروریسم (مطالعۀ موردی: تلاش برای ترور سران حزبالله) نگاه کنیم، این عمل، مطلقاً غیراخلاقی است و شهود آدمی، تروریسم و تروریستها را باید ــ دستکم ــ اخلاقاً سرزنش کند و از آن مهمتر، وظیفۀ اخلاقی داریم برای مبارزه با تروریستهای واقعی.
اگر با رویکرد فضیلتگرایانه به اتفاقِ رخداده نگاه کنیم، میتوانیم این استدلال را برای قبح این عمل اقامه کرد:
مقدمۀ اول: تروریسم مستلزم کاربست چند رذیله است و انسانهای فضیلتمند از انجام آن دوری میکنند؛
مقدمۀ دوم: هر عملی که مستلزم کاربست چند رذیله باشد و انسانهای فضیلتمند از انجام آن دوری کنند، غیراخلاقی است؛
نتیجه: پس تروریسم غیراخلاقی است.
در توضیح این استدلال میتوان گفت که انجام ترور، لازمهاش این است که عمداً تصمیم بگیریم خشونتورزی کنیم. قطعاً از انسان فضیلتمند، چنین تصمیمی برنمیآید و بهدنبال جایگزینهایی برای رسیدن به هدف مشروعش میگردد. از شیوۀ استدلالیِ شیب لغزنده هم میتوان در این رویکرد استفاده کرد. اگر تروریسم را در شرایطی مجاز بدانیم، بابِ جوازِ بسیاری از رذیلتهای احتمالی باز میشود و این نکته، با فضیلتگرایی در تضاد است.
اگر با رویکرد وظیفهگرایانه و کانتی، به اتفاقِ رخداده نگاه کنیم، میتوانیم این استدلال را برای قبح این عمل اقامه کرد:
مقدمۀ اول: از نظر اخلاقی، قصد آسیب خشونتآمیز به مردم بیگناه هرگز مجاز نیست؛
مقدمۀ دوم: تروریسم شامل قصد آسیب خشونتآمیز به مردم بیگناه است؛
نتیجه: تروریسم هرگز از نظر اخلاقی مجاز نیست.
ما وظیفه داریم که هرگز به انسانهای بیگناه آسیب نرسانیم و حتی وحشتافکنی برای عموم مردم یا گروهی خاص نیز اخلاقاً مجاز نیست. استدلالی که شاید در ذهن آدمیان، تروریسم را گاهی اخلاقاً مجاز تلقی کند، مبتنی بر نگاه پیامدگرایانه باشد. اما استدلالهای پیامدگرایانهای نیز در قبح اخلاقیِ تروریسم بیان کردهاند که به یکی از آنها اشاره میکنیم:
مقدمۀ اول: یک عمل فقط اگر به بهترین نتایج از میان گزینههای دردسترس منجر شود، اخلاقاً درست است؛
مقدمۀ ۲: تروریسم هرگز به چنین نتایجی نخواهد رسید. همواره بدیلهای دیگری به جای تروریسم وجود دارد که نتایج بهتری را بهدنبال خواهد داشت؛
نتیجه: تروریسم هرگز اخلاقاً درست نیست.
سه رویکرد مهم در فلسفۀ اخلاق وجود دارد: رویکرد فضیلتگرایانه، وظیفهگرایانه و پیامدگرایانه. ادعای نگارنده این است که با هر رویکردی به مسئلۀ تروریسم (مطالعۀ موردی: تلاش برای ترور سران حزبالله) نگاه کنیم، این عمل، مطلقاً غیراخلاقی است و شهود آدمی، تروریسم و تروریستها را باید ــ دستکم ــ اخلاقاً سرزنش کند و از آن مهمتر، وظیفۀ اخلاقی داریم برای مبارزه با تروریستهای واقعی.
بنابراین، کاری که اسرائیل انجام داده است، اخلاقاً با هر مکتبی که به آن نگاه کنیم، غیراخلاقی بوده است. بماند که نقض قوانین بینالمللی هم هست و حقی را برای دفاع مشروع به قربانیان میدهد. غیر از این، کشتن غیرنظامیانی که هدف رژیم صهیونیستی نبوده، ایجاد وحشت در منطقه، دامنزدن به جنگها، بمباران مناطق مسکونی و دیگر کارها، از مصادیق بیاخلاقی است که قبلاً به آنها اشاره کردهایم. علاوهبراینها، در سه روز گذشته، نودهزار لبنانی از خانههایشان فرار کردهاند و به مناطق امنتر گریختهاند! (منبع)
شاید به ذهنتان بیاید که نگارنده ــ چهبسا ــ یکجانبه به این موضوع نگاه کرده است. برای اینکه چنین شائبهای از ذهنها دور شود، توجه شما را جلب میکنم به یادداشت پیتر سینگر، فیلسوف اخلاقِ پیامدگرای استرالیایی، در محکومیت ترور شهید قاسم سلیمانی:
«اگر این قتل اقدامی جنگی نبود، آنگاه این ترور هم غیرقانونی است و هم غیراخلاقی؛ درست همانطور که ترور فراقضایی غیرقانونی و غیراخلاقی است، هنگامی که آن ترور برای جلوگیری از حملهای قریبالوقوع ضروری نباشد. این ترور پیامدهای منفی شدیدی را در پی دارد، نه صرفاً با عنایت به تشدید اقداماتی در جهت مقابله به مثل در خاورمیانه، بلکه همچنین بهدلیل نقشی که در زوال حاکمیت بینالمللی قانون دارد.» (یادداشت کامل سینگر را اینجا بخوانید).