مولکولهای اخلاقی؛ نظریهای جدید دربابِ چگونگی پدید آمدن خوبی و قواعد اخلاقی
هفت عنصر بنیادین اخلاقی میتواند قطعههایی از ساختمان قواعد اخلاقی باشد و در صورت لزوم برای تشکیل مولکولهای اخلاقی جدید بازترکیب شود.
ارزشهای اخلاقی چندتا هستند؟ این ارزشها کداماند؟ یک شخصِ اخلاقاً خوب، کدامیک از این ارزشها را دنبال میکند؟ در طول قرنها، فیلسوفان، الهیدانان و دیگر دانشمندان، هیچ پاسخی برای این پرسشها ارائه نکردهاند.
افلاطون، چهار فضیلت را مطرح کرد: میانهروی، شجاعت، حکمت و عدالت. ارسطو معتقد بود تعداد این فضیلتها به چهاردهتا میرسد؛ ازجمله: سخاوت، جوانمردی، شفقت، درستکاری و فروتنی. مصریانِ باستان سوگند یاد کردند که ۴۲ گناه ماعَت1 را مرتکب نشوند. یهودیت، ۶۱۳ فرمان را به ۱۰ فرمان مشهور فروکاست؛ ازجمله: ممنوعیت قتل، زنا، دزدی و دروغ. مسیحیت، ایمان، امید و محبت را به فهرست فضایل افلاطون اضافه کرد تا هفت فضیلت روحانی بسازد (همراه با هفت گناه کبیرۀ متناظر با آن). آیین کنفوسیوس فضیلتهایی چون احترام به والدین، امانتداری و حکمت را بیان میکند. قوانین بیستگانۀ آبروا که یکی از شخصیت روحی آکان2 در غناست، انسانها را تشویق میکند بدهیهای دیگران را پرداخت کنیم، کمکحال دیگران باشیم، خودسر نباشیم و از گفتههای بزرگان سرپیچی نکنیم. ویلیام دیوید راس3، وظایف هفتگانۀ اخلاقی را در نگاه نخست، از این قرار میداند:
وفاداری، سپاسگزاری، حقشناسی، ضررنرساندن به دیگران، نیکوکاری، اصلاح نفس و عدالت. اخیراً روانشناسان این موضوع را مطرح کردهاند که سه اصلِ بنیادین اخلاق (زندگیِ اجتماعی، خودمختاری و تقدّس) یا چهار اصل (وحدت، احترام، برابری و تناسب)، یا پنج تا شش اصل (مراقبت، انصاف، وفاداری، اقتدار، پاکی و شاید آزادی) وجود دارد.
کدام یک از این فلسفهها و الگوها، بهترین راهنمایی را برای خوببودن ارائه میدهد؟ آیا میتوان بهتر عمل کرد؟ مسئلۀ کلی این است که علیرغم تلاشهای پیشین برای ترسیم قلمروی اخلاق، این فلسفهها مبتنی بر یک نظریۀ اخلاقی بنیادین نبوده و ازاینرو، ناپایدار و بیقاعدهاند. تحولات اخیر در مطالعۀ علمیِ اخلاق، به همین مسئله میپردازد و رویکرد دقیقتر و کاملتری را پیشِ روی ما میگذارد.
تحقیقات بر این تصور تمرکز میکند که اخلاق، مجموعهای از قوانین برای افزایش مشارکت است؛ قوانینی که به ما کمک میکنند تا با یکدیگر همکاری کنیم، سازگار باشیم، صلح را برقرار کنیم و خیر عمومی را ارتقا دهیم. تصور اصلی این است که انسانها حیواناتی اجتماعیاند که میلیونها سال، بهصورت گروهی زندگی کردهاند. در طول این مدت، اطراف ما پُر از فرصتهایی برای مشارکت، ارتباط اجتماعیِ سودمند و متقابل بوده است، و ما طیف وسیعی از روشهای کشف این منافع را آشکار و ابداع کردهایم. این راهبردهای مشارکتی، صورتها و ابعاد متفاوتی دارد؛ ازجمله: غرایز، شهودات، ابداعات و نهادها که مجموعاً انگیزهای برای رفتار مشارکتی ما هستند و معیارهایی را در اختیار ما میگذارند تا رفتار دیگران را ارزیابی کنیم. این راهبردهای مشارکتی چیزی است که فیلسوفان و سایر افراد، آن را «اخلاق» نامیدهاند.
نظریۀ «اخلاق بهمثابۀ مشارکت4» بر تحلیلی ریاضی از مشارکت متکی است که در نظریۀ بازی ارائه شده. نظریۀ بازی، شاخهای از ریاضیات است و برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که نتیجۀ تصمیمهای فرد به تصمیمهای دیگران وابسته است. نظریۀ بازی بین این دو مورد، تمایز قائل میشود: تعاملات رقابتی «جمع-صفر» یا «بازیها» که در آن سود فرد با ضرر دیگری برابر است و برنده دارد و بازیهای مشارکتی «جمع-غیرصفر» که موقعیتهای برد-برد به سود هر دو بازیکن است و درواقع برندهای وجود ندارد (بازیِ بیبرنده). بهعلاوه، نظریۀ بازی بیان میکند که چند نوع بازی جمع-غیرصفر وجود دارد که با راهبردهای مشارکتیِ گوناگون سروکار دارد، نه فقط یک نوع. تابهحال، دستِکم هفت راهبردِ مشارکتیِ مختلف به رسمیت شناخته شده است که هرکدامشان، نوع مختلفی از اخلاق را توضیح میدهند.
قواعد اخلاق، نظامی است که در آن، عناصر بنیادین اخلاق با هم ترکیب میشوند تا مولکولهای اخلاقی پیچیده را تشکیل دهند.
راهبرد اول، انتخاب خویشاوندی است؛ یعنی فرایندی که در آن، انتخاب طبیعی، ژنهایی را ترجیح میدهد که برای نزدیکانِ ژنتیکی سودمندند. انتخاب خویشاوندی میتواند توضیح دهد که چرا خانوادههایمان را دوست داریم و از آنها مراقبت میکنیم. دوم، همزیستیِ دوسویه است و به موقعیتهایی اشاره میکند که در آنها، وقتی با هم هستیم، کار را بهتر از زمانی انجام میدهیم که تنهاییم، چون توانایی و امنیت در تعداد است. همزیستیِ دوسویه، چرایی تشکیل انجمنها، محافل و ائتلافها را بیان میکند و توضیح میدهد که چرا برای وفاداری، وحدت و اتحاد ارزش قائلیم. سوم، عمل متقابل یا مشارکت مشروط، یعنی کمککردن به کسانی که به شما کمک کردهاند و آسیبرساندن به کسانی که به شما آسیب زدهاند. راهبرد عملیِ مشارکت در زمانی است که برگرداندن منافع، نامعلوم است (مثل موقعیتی که منافع در زمانهای مختلف ردوبدل میشود). این راهبرد توضیح میدهد که چرا احساس میکنیم موظف به جبران لطفها و تلافیکردن آسیبها هستیم.
حتی درگیریها و تعارضها، فرصتهایی را برای مشارکت فراهم میکنند، چون رقبا، بیآنکه بههم آسیب بزنند، بهرۀ متقابلی در حلوفصل اختلافات میبرند. آنها میتوانند این کار را به چند روش انجام دهند:
– با نشاندادن تواناییهای خود در مبارزه-برندهشدن ازطریق نمایشهای پرهزینۀ قدرت و اعتبار؛ ازجمله: کارهای قهرمانانه، دلاوری و مروت (چهارمین نوع مشارکت)؛
– با اعتراف فروتنانه به شکست و اطاعت از قدرتمندان (پنجمین نوع مشارکت)؛
– با تقسیم منصفانۀ منابع بهجای تلاش برای بهانحصار درآوردنشان (ششمین نوع مشارکت)؛
– با شناخت و ارجنهادن به تصرف پیشین منابع و داراییها و پرهیز از غارت آنها (هفتمین نوع مشارکت).
بنابراین، هفت نوع مشارکت، هفت نوع قاعدۀ اخلاقی را شرح میدهد: عشق، وفاداری، عمل متقابل، قهرمانی، اطاعت، انصاف و حقوق مالکیت. پس بر اساس این نظریه، اخلاقاً خوب است که:
- به خانوادههایتان عشق بورزید؛
- به گروهتان وفادار باشید؛
- لطفها را جبران کنید؛
- قهرمان باشید؛
- از مافوقتان اطاعت کنید؛
- منصف باشید؛
- از داراییها مراقبت کنید.
و اخلاقاً بد است که:
- از خانوادههایتان غفلت کنید؛
- به گروهتان خیانت کنید؛
- فریبکار باشید؛
- ترسو باشید؛
- به مقامات بیاحترامی کنید؛
- بیانصاف باشید؛
- داراییها را غارت کنید.
این قواعد اخلاقی، ازلحاظ تکاملی، باستانی هستند؛ ازلحاظ ژنتیکی متمایز، ازلحاظ روانشناختی گسسته و ازلحاظ میان-فرهنگی، جهانیاند.
نظریۀ «اخلاق بهمثابۀ مشارکت» از میان اصول اولیه، بسیاری از فضایلِ قدیمی را بیان میکند. برخی از این قواعد اخلاقی با یکی از انواع بنیادین مشارکت (مثل شجاعت) مطابقت میکنند، درحالیکه بقیۀ آنها، مربوط به اجزای یک نوع بنیادین هستند (مثل حقشناسی که جزئی از عمل متقابل است).
اما سایر ارزشهای اخلاقی مذکور ــ مثلاً احترام به والدین و شرافت ــ چگونه است؟ آیا باید همچنان هم انواع جدیدی از مشارکت را به این فهرست اضافه کنیم تا جزئی از ارزشهای اخلاقی شمرده شود؟ نه؛ لازم نیست چنین کاری انجام دهیم. در مقالۀ اخیر، من و همکارانم نشان دادیم که چگونه قواعد اخلاقی، نظامی ترکیبی هستند که در آن، هفت عنصر اصلیِ اخلاق با هم ترکیب شده و تعداد بسیار بیشتری از «مولکولها»ی اخلاقیِ پیچیدهتر را تشکیل میدهند.
یک نظام ترکیبی، نظامی است که در آن، اندکچیزهای ساده باهم ترکیب میشوند تا تعدادِ نسبتاً بیشتری از چیزهای پیچیدهتر را تشکیل دهند. نظامهای ترکیبی، در همهجا وجود دارند. ماده5، یک نظام ترکیبی است. DNA یک نظام ترکیبی است. زبان، آشپزی و موسیقی، نظامهایی ترکیبی هستند. این نظامها بهطرز غیرقابلباوری قدرتمندند. برای مثال، ۱۱۸ عنصر جدول تناوبی میتوانند با ترکیبشان، میلیونها ترکیب شیمیایی بسازند. همچنین، با ترکیب تنها ۶ نُت موسیقی، میتوان میلیاردها آهنگ به دست آورد.
آیا اخلاق را میتوان در زمرۀ چنین نظامهایی به حساب آورد؟ بهعنوان یک آزمایش اولیه از این تصور، مولکولهای اخلاقی احتمالی را فرض کردیم که هر جفت از عناصر اخلاق را باهم ترکیب کردهاند؛ سپس تلاش کردیم نمونههایی از آنها را در ادبیات رایج و حرفهای بیابیم. در هر کدام از این موارد، موفق شدیم.
بهعنوان مثال، این تصور که «باید به مافوقتان احترام بگذارید» و «باید خانوادهتان را دوست بدارید»، باهم ترکیب میشوند و تصوری را ایجاد میکنند که پایه و بنیاد احترام به والدین است: «باید در خانواده برای بزرگترها احترامی ویژه قائل بود». همچنین، ترکیبِ این دو تصور که «باید قهرمان باشید» و «باید برای خسارتها دادخواهی کنید»، تصوری را میسازد که بنیاد شرافت است: «باید قهرمانی خود را در دادخواهی از خسارتها نشان دهید». مولکولهای دیگر عبارتاند از: خونخواهی (عشق به خانواده+ عمل متقابل)؛ دوستی (وفاداری+ عمل متقابل)؛ وطنپرستی (وفاداری+ قهرمانی)؛ اعتراف (عمل متقابل+ احترام)؛ نوبت را رعایتکردن (عمل متقابل+ انصاف)؛ غرامت (عمل متقابل+ حقوق مالکیت)؛ مروّت (قهرمانی+ انصاف) و مواردی از این دست.
بنابراین، بهنظر میرسد که قواعد اخلاقی، درحقیقت یک نظام ترکیبی است. همچون نظریۀ «اخلاق بهمثابۀ مشارکت» که میتواند نهتنها ۷ نوع بنیادین قواعدِ اخلاقی (عناصر) را توضیح دهد، بلکه میتواند ۲۱ عنصر از آنها را جُفتجُفت ترکیب کند. این نظام ترکیبی حتی مواردِ بیشتری از قواعد اخلاقیِ کهن را دربرمیگیرد و تاحدی گسترش مییابد که مفاهیم اخلاقی مبهمتر و پیچیدهتر را مجسم کند (مانند تقسیم مساوی املاکِ کسی که بدون وصیت مُرده است میان وارثان).
این تصور که «باید به مافوقتان احترام بگذارید» و «باید خانوادهتان را دوست بدارید»، باهم ترکیب میشوند و تصوری را ایجاد میکنند که پایه و بنیاد احترام به والدین است: «باید در خانواده برای بزرگترها احترامی ویژه قائل بود».
این نظریه، روش نوینی ارائه میدهد تا بیان کند که قواعد اخلاقی، چگونه و چرا فرهنگها را تغییر میدهند.
البته تعداد مولکولهای احتمالی به اینجا ختم نمیشود. همچنین در اینجا میتوان سه، چهار، پنج، شش و هفت عنصر را باهم ترکیب کرد؛ یعنی در مجموع ۱۲۷ عنصر. برای مثال، اگر تصور دوستداشتنِ خانواده را با تصور شرافت ترکیب کنیم (عمل متقابل+ قهرمانی)، مفهومی از شرافت خانوادگی به دست میآید که در بخشهایی از جنوب آسیا آن را عزّت مینامند.
همچنین، این ترکیب میتواند ترکیبی از عناصر ضداخلاقی و غیرمبتنی بر مشارکت باشد؛ ازجمله: غفلت، خیانت، فریب، بزدلی، بیاحترامی، بیانصافی و دزدی. مثلاً بیاحترامی به مافوق و دزدی از آنها، تجاوز به حقوق آنها محسوب میشود. باز هم میتوان گفت که ۱۲۷ ترکیب احتمالی، از این ۷ عنصر ضداخلاقی پدید میآید. در اینجا میتوان عناصر اخلاقی و ضداخلاقی را باهم ترکیب کرد؛ مثلاً اتحاد (میانِ گروهی از زیردستان) برای سرپیچی از مافوق برابر با شورش است. این عناصر درمجموع، ۲۱۸۶ مولکول احتمالی، با ظرفیت ترکیبی میسازند.
عناصر اخلاقی همچنین ممکن است به بخشهای مختلفی ملحق شوند؛ مثلاً اگر دوستی شامل بخشهای یکسانی از همزیستی دوسویه و عمل متقابل باشد، شاید رفاقت شامل دو بخش همزیستی دوسویه و یک بخش عمل متقابل باشد. جایگشتِ6 ریاضیات بیان میکند که میلیونها مولکول این چنینی ممکن است وجود داشته باشند.
اکنون، پیشبینی این نظریه، بالفعل بودن همۀ احتمالات اخلاقی نیست، بلکه تلاشی تجربی است تا کشف کند چه تعداد از این قواعد اخلاقیِ احتمالی واقعاً وجود دارند و چرایی آن را شرح دهد. برای دنبالکردن این تلاشها، سندی به نام «جدول تناوبی اخلاق» ایجاد کردهایم که ۱۲۷ مولکول را دربرمیگیرد. از خوانندگان درخواست میشود که سعی کنند بر مولکولهای پیشنهادی ما بیفزایند یا آنها را اصلاح کنند؛ خلأها را پُر کنند و مثالهای نقضی برای به چالشکشاندن این نظریه ارائه دهند.
این رویکرد مولکولی به اخلاق همچنین میتواند کمک کند تا راهحلهای برخی از معماهای دیرینۀ فلسفی کشف شود. به عنوان مثال، اخلاقیات ذاتیاند یا اکتسابی؟ جهانی هستند یا از نظر فرهنگی منحصربهفردند؟ چرا هردو نباشند؟ شاید عناصر قواعد اخلاقی، ذاتی و جهانی باشند، درحالیکه مولکولهای آن اکتسابی و منحصربهفردند. شاید اقوام مختلف در زمانها و مکانهای گوناگون، ترکیبهایی نو از مفاهیم اخلاقی جعل کرده باشند تا نظامهای اخلاقی جدید و منحصربهفرد بسازند. اگرچه این نظریه روش نوینی ارائه میدهد تا بیان کند که قواعد اخلاقی، چگونه و چرا فرهنگها را تغییر میدهند.
نظریۀ «اخلاق بهمثابۀ مشارکت» طبقهبندی منظمی از قواعد اخلاقی را ارائه میکند و پیشنهاد میدهد که به تعداد صورتهای مشارکت (و ترکیبشان)، انواع قواعد اخلاقی وجود خواهد داشت. این نظریه، مفاهیم اخلاقی آشنا را سازماندهی میکند و دربارۀ مفاهیم ناآشنا به ما هشدار میدهد. شاید حتی میتواند سبب ایجاد مفاهیم اخلاقی جدید گردد؛ یعنی ترکیبهای نو و تازهای که ما تابهحال ابداع یا تصور نکردهایم. به این ترتیب، این نظریه دستِکم یک راهنمایی علمی برای چگونه خوببودن در اختیار ما قرار میدهد.